چگونه در کار و زندگی  خوش‌شانس باشیم
مترجم: مریم رضایی افراد خلاق همواره قربانی نظم استبدادی برنامه‌ریزها می‌شوند؛ افرادی که فکر می‌کنند یک لیست انجام کار سازماندهی شده نجات‌بخش است یا اینکه نیاز داریم تقویم دقیقی از قرار ملاقات‌ها داشته باشیم تا از هر دقیقه در هر روزمان استفاده مفید کنیم. اما در حالی که این برنامه‌ریزی‌ها و بهره‌وری حاصل از آن، در قالب مطالب مهم وبلاگ‌ها دیده می‌شود، می‌توان صرفا از آنها به عنوان راهکاری سریع و موقتی برای مشکلات بلندمدت و سیستماتیک استفاده کرد. شما مثل اکثریت افراد فکر می‌کنید بیش از میزان واقعی بر زندگی خود تاثیر می‌گذارید. روانشناسان این وضعیت را «توهم کنترل» می‌نامند. به همین دلیل است که بیشتر ما فکر می‌کنیم کمتر از حد متوسط از سرنوشت بد مثل بیماری و ورشکستگی رنج خواهیم برد.
این توهم کنترل به نحوه نگرش ما به زندگی دیگران هم گسترش می‌یابد. داستان‌هایی که درمورد کارآفرینان، هنرمندان و ورزشکاران موفق می‌شنویم، معمولا اینگونه به‌نظر می‌رسند که آنها صرفا با استعداد و سختکوشی به این موفقیت رسیده‌اند.
چیزی که در این تحلیل نادیده گرفته شده، ارزش دادن به اهمیت شانس است. تعداد افراد بااستعدادی که کمتر از آنها در جامعه صحبت می‌شود، به میزان قابل‌توجهی بیشتر از ستاره‌های بلندپرواز و مشهور است؛ درحالی که هر دو گروه به یک اندازه سختکوشی کرده‌اند. شاید شما هم یکی از این افراد سختکوش مخفی باشید. در این صورت، یکی از تفاوت‌های اصلی بین شما و یک نخبه ستاره چیست؟ پاسخ یک کلمه است:
«شانس.»
دو نوع ابهام
گفتن اینکه شانس سهم قابل توجهی در موفقیت افراد ایفا می‌کند ممکن است در ابتدا دلسردکننده به نظر برسد. به هر حال، به محض اینکه این موضوع را تصدیق کنید، می‌توانید سیستم‌هایی را به کار گیرید که با آنها از بدشانسی جلوگیری کرده و در خوش‌شانسی سرمایه‌گذاری کنید. اما پیش از هر چیز، بدانید که دو نوع ابهام در زندگی همه وجود دارد که هر یک نیازمند یک استراتژی متفاوت است.
همان‌طور که «اسپایروس ماکریداکیس» و همکاران نویسنده‌اش در کتاب «رقص‌با شانس، خوشبختی را برای خود بیاورید» توضیح می‌دهند، اولین نوع ابهام در زندگی به احتمالاتی اشاره دارد که قانونی و سنجش‌پذیر هستند. به عنوان مثال، هر چقدر بیشتر برای یک سخنرانی تمرین کنید، نتیجه آن بهتر خواهد بود. تمرین کردن تضمین‌کننده موفقیت در صحبت کردن نیست، اما رابطه پیش‌بینی‌پذیری بین تمرین و نتیجه وجود دارد.
دومین ابهام کاملا غیرقابل پیش‌بینی و تغییردهنده بازی است. این نوع ابهام شامل وقایعی - مثبت یا منفی - است که «نسیم طالب»، آمارگر و نویسنده لبنانی، آن را «قوی سیاه» معرفی کرده است. قوهای سیاه وقایعی مثبت یا منفی و به شدت تصادفی هستند که شما را در زندگی بر سر دوراهی‌های مهمی قرار می‌دهند. نوع مثبت آن می‌تواند یک فرد حرفه‌ای سختکوش و با استعداد را به یک سوپراستار مشهور جهانی تبدیل کند.
به خوشبختی شانس بدهید
مدیریت موثر ابهام یعنی محدودیت‌های کنترل خود را بشناسید. شما می‌توانید بر ابهاماتی که شناخته شده و قانونی هستند، تاثیر بگذارید. این همان نقطه‌ای است که سختکوشی به شکل تمرین، تحقیق و یادگیری مفید خواهد بود. هر چقدر زمان بیشتری صرف کنید، شانس موفقیت شما به شکل پیش‌بینی‌پذیری افزایش می‌یابد.
قوهای سیاه می‌توانند برای شما شهرت یا شکست به همراه آورند و نیازمند یک رفتار متفاوت هستند. اگر بخواهیم تعریفی ارائه دهیم، این وقایع غیرقابل پیش‌بینی هستند، اما به محض اینکه اهمیت آنها را بپذیرید، به استراتژی‌های معناداری تبدیل می‌شوند که می‌توانید آنها را به کار گیرید.
در یک مثال اولیه باید گفت هر چیزی را که در اختیار دارید، در یک محصول یا مشارکت سرمایه‌گذاری نکنید، چون اگر پروژه شکست بخورد - و این احتمال هم وجود دارد - نابود می‌شوید. می‌توانید سال‌ها روی یک شاهکار نقاشی کار کنید، اما اگر ناگهان سیل یا طوفان خانه شما را تخریب کند، این شاهکار هم تخریب می‌شود. همان‌طور که سرمایه‌گذاران مالی پورتفوهای خود را تنوع‌سازی می‌کنند، سعی کنید با متعادل‌سازی پروژه‌های خلاقانه، ریسک را جبران کنید.
درمورد قوهای سیاه مثبت، باید خوش‌شانسی را با آغوش باز بپذیرید. این همان نقطه‌ای است که ریسک‌گریزی و برنامه‌ریزی بیش از حد برای کارها می‌تواند نتیجه برعکس داشته باشد. تصور کنید موفقیت آینده کارآفرینی شما به پیدا کردن یک شریک سرمایه‌گذار بستگی دارد که مکمل مجموعه مهارت‌های شخصی‌تان است. اگر فقط با افرادی که با آنها آشنایی دارید وارد مذاکره شوید (و تحقیقات نشان داده بیشتر افراد دقیقا همین کار را انجام می‌دهند)، شانس‌‌هایی را که لزوما اتفاق می‌افتند کاهش می‌هید.
یک مثال: جیسون فراید، مدیر اپلیکیشن مدیریت پروژه Basecamp، در وبلاگ شرکت خود نوشته چگونه این رویدادهای اجباری و استقبال از ابهام باعث شد از او خواسته شود سرمقاله‌ای در نیویورک تایمز بنویسد:
«وقتی اتفاقات گذشته را مرور می‌کنید، باورنکردنی است که چگونه همه چیز دست به دست هم داده است. هیچ اتفاقی به طور مستقل رخ نمی‌دهد. هر اتفاقی به واقعه قبلی متصل است. گاهی این اتصال‌ها کاملا واضح و مشخص هستند، اما بهتر است لحظاتی را صرف کنیم تا نشان دهیم چه تعداد وقایع و افراد باید دست به دست هم بدهند تا اتفاق دیگری رخ دهد.»
اگر از مواجه شدن با شانس استقبال کنید، مطمئنا این ریسک وجود دارد با فردی هم‌صحبت شوید که علاقه‌ای به او ندارید، اما همین فرد آینده شغلی شما را می‌سازد. این یعنی تعمدا اجازه داده‌اید ریسک‌هایی وارد زندگی شما شوند که فرصت‌ها را برای اتفاقات خوب افزایش می‌دهند.
روش‌های دیگری که بر اساس آن می‌توانید از خوش‌شانسی استقبال کنید عبارتند از: پذیرفتن دعوت‌های غیرمنتظره، تجربه فعالیت‌های جدید، بداهه‌کاری هنگام انجام یک کار و گنجاندن فضایی برای اتفاقات ناگهانی در برنامه روزانه.
البته این به معنی بی‌پروا و بی‌ملاحظه بودن نیست، بلکه به این معنی است که مطمئن شوید بیش از حد بر چیزی متمرکز نیستید و زندگی شما بیش از حد برنامه‌ریزی شده نیست.
وقتی دیوانه‌وار بر کنترل کارها و پروژه‌هایمان متمرکز باشیم، اجازه می‌دهیم این قوهای سیاه مثبت به راحتی از کنارمان بگذرند، بدون اینکه حتی به آنها توجه کنیم.
امتحان کردن تمرینی ساده
آماده شدن برای وقایع کاملا غیرقابل پیش‌بینی مثل یک تناقض لفظی است. به‌هرحال، اگر بپذیرید که اتفاقات کاملا تصادفی بخش مهمی از موفقیت کاری شما را تشکیل می‌دهند، نسبت به موقعیتی که فرض کنید همه چیز پیش‌بینی‌پذیر و قابل‌کنترل است، تصمیم‌های مختلفی می‌گیرید.
ماکریداکیس و همکارانش تکنیکی موسوم به «تفکر آینده کامل» معرفی می‌کنند. این تکنیک می‌گوید هنگام فکر کردن درمورد آینده نسبت به ارزیابی کردن گذشته، راحت‌تر از تصورمان استفاده می‌کنیم. وقتی به گذشته برمی‌گردیم، تحت تاثیرات منفی سوگیری پس‌نگر (گرایش ناآگاهانه فرد به باخبرشدن از هر رویداد پس از رخ دادن آن) قرار می‌گیریم، به طوری که به نظر می‌رسد هر اتفاقی که افتاده، ذهن آدمی تمایل دارد برای آن دلیل بیاورد و احساس می‌کند می‌توانسته آن را پیش‌بینی کند.
برای اجرای «تفکر آینده کامل» ابتدا باید خودتان را به‌عنوان یک فرد شکست‌‌خورده ضعیف در پایان کار یک پروژه تصور کنید. حال از تصورتان برای فکر کردن به اینکه چه وقایعی باعث شدند به این مخمصه گرفتار شوید، استفاده کنید. شاید سرمایه‌گذاری ضعیفی داشتید. شاید نتوانستید جلوی کپی‌برداری دیگران را از کارتان بگیرید.
هدف این تجربه فکری این است که درمورد قوهای سیاه منفی ایده‌هایی به شما بدهد که باید دربرابر آنها از خودتان محافظت کنید، البته نمی‌توانید دقیقا پیش‌بینی کنید اینها چه وقایعی هستند و چه زمانی رخ می‌دهند، بلکه ایده‌های شما کمک می‌کنند استراتژی‌های درستی تعیین کنید تا دربرابر تهدیدات غیرقابل‌پیش‌بینی قوی‌تر باشید.
اکنون همان تصور قبلی را تکرار کنید و این بار خودتان را یک فرد میلیاردر، برنده نوبل یا طراح برنده جایزه (مطابق رویای خودتان) در نظر بگیرید. به این فکر کنید که چه وقایعی رخ داده تا این وضعیت خوب را به وجود آورد؟ آیا ایده اولیه این کار هنگام رویاپردازی در حال استراحت در ساحل دریا به ذهنتان رسیده است؟ شاید شغل‌تان را عوض کرده‌اید، تغییر مکان داده‌اید یا در حوزه جدیدی آموزش دیده‌اید؟ هر چه باشد، از این ایده‌ها استفاده کنید تا ببینید چگونه از خوشبختی استقبال کرده‌اید و بررسی کنید که آیا در برابر چنین فرصت‌هایی به اندازه کافی انعطاف‌پذیر هستید یا نه. آیا اگر این فرصت‌ها در نقطه دیگری از کشور شما ظهور می‌کرد، حاضر و قادر بودید به آنجا نقل مکان کنید؟
همیشه نمی‌توانید وقوع موفقیت را به اجبار بخواهید. همیشه به کمی شانس هم نیاز است. از این ابهام استقبال کنید. بر احتمالاتی که قابل پیش‌بینی هستند تاثیر بگذارید و به اندازه کافی انعطاف‌پذیر باشید تا با احتمالات غیرقابل پیش‌بینی روبه‌رو و از آنها منتفع شوید.



در یکی دو سال گذشته مسیر شغلی خوبی را پیموده‌اید و فکر می‌کنید این همان مسیر موفقیت است. آیا همه این موفقیت ناشی از سختکوشی شما بوده یا شانس هم داشته‌اید؟ شاید هر دو. در وصل کردن نقطه‌های اتفاقات گذشته، زندگی افراد از مجموعه وقایع قوی‌سیاه تشکیل شده است. قوی سیاه، چه خوب و چه بد می‌تواند شما را در این مسیر پیش ببرد و غیرممکن‌ها را ممکن سازد. قوی سیاه چیست؟