کتابخانه مارکوف
- اگر شما خود را با دایناسورها مقایسه کنید، وقت آن است که خاطراتتان را بنویسید، چون دیری نمیگذرد که دیگر هیچکس نمیتواند آن را بفهمد. - ما دیگر از این پیرتر نمیشویم، همینطور میمانیم، اما شما مدام بزرگ میشوید. آن دفعه شب یکشنبه آخر سال که اینجا آمده بودید من قدت را اندازه گرفتم و روی چارچوب در نشان گذاشتم. همان در روبهرو، خطش هنوز پیداست، میبینی؟ هنوز ادامه دارد، گفتوگوی بالا تنها بخشی از صداهایی است که در این لحظات میشنوم، این بخش را بلافاصله نوشتم. من پشت یکی از میزهای کافه نشستهام و سه میز و دو صندلی آن سوتر؛ علی اتحاد، نیکو ترخانی، پوپک رنجبر و نیما زاغیان در حال اجرای «کتابخانه بابل» هستند.
- اگر شما خود را با دایناسورها مقایسه کنید، وقت آن است که خاطراتتان را بنویسید، چون دیری نمیگذرد که دیگر هیچکس نمیتواند آن را بفهمد. - ما دیگر از این پیرتر نمیشویم، همینطور میمانیم، اما شما مدام بزرگ میشوید. آن دفعه شب یکشنبه آخر سال که اینجا آمده بودید من قدت را اندازه گرفتم و روی چارچوب در نشان گذاشتم. همان در روبهرو، خطش هنوز پیداست، میبینی؟ هنوز ادامه دارد، گفتوگوی بالا تنها بخشی از صداهایی است که در این لحظات میشنوم، این بخش را بلافاصله نوشتم. من پشت یکی از میزهای کافه نشستهام و سه میز و دو صندلی آن سوتر؛ علی اتحاد، نیکو ترخانی، پوپک رنجبر و نیما زاغیان در حال اجرای «کتابخانه بابل» هستند. خودشان دور میز ایستادهاند و بورخس، کافکا، شکسپیر، برشت، توماس مان و... روی میز انباشته شدهاند. منظور کتابهایشان است. روی میز پر از رمان و نمایشنامه و شعر است. هر کدام از افراد دور میز به دلخواه کتابی از توده انباشته شده روی میز انتخاب میکنند، آن را باز میکنند و بعد از آن که با اشاره اجازه خواندن گرفتند، شروع به خواندنش میکنند. کل اجرا به همین منوال پیش میرود. آنچه میشنوم صدای چهار نفر است که سعی
دارند باهم گفتوگو کنند، اما جز صدایشان هیچ چیز دیگری به آنها تعلق ندارد؛ یعنی تمام گفتوگو صرفا نقل قول از کتابها و افراد مختلف است. این موضوع با توجه بهعنوان اجرا -کتابخانه بابل- تا حد زیادی قابل درک است. این اجرا دارای رویکردی انتقادی به ساختار گفتوگوهای امروزی ما است. گفتوگوهایی که در آنها میکوشیم به هر نحو طرف مقابل را متقاعد کنیم. با نقل قولها با استفادههای نابجا از جملات دیگران و... . به نظر میرسد نیکو ترخانی کارگردان این اجرا با بازنمایی اغراق گونه از طریق خواندن مستقیم متن از روی کتاب، سعی دارد سوالاتی پیرامون «روش شناسی» گفتوگو مطرح کند. به بیان دقیقتر او از ما میپرسد که بدون آگاهی از بستر و زمینه فکری نویسندگان و اندیشمندان مختلف، چه دلیلی برای استفاده از آنها در بحثهای خود داریم؟ اگر بحث برای پیشروی نیازمند بستری منطقی و استدلالی باشد، نقل قولهای این چنینی چه هدفی جز تلاش برای تسلط روانی بر مخاطب دارند؟ و آیا همین رفتار برتریجویانه نیست که ما را از پیشروی در موضوع مورد بحث باز میدارد؟ موضوع جالب دیگر در این اجرا، نوع واکنش مخاطبان است. از ابتدای اجرا عده زیادی را میبینم که
ایستاده آن را دنبال میکنند و از نگاهشان معلوم است که منتظر تغییر خاصی در روند اجرا هستند، چند نفری را دیدم که وسط اجرا از دیدن منصرف شده و رفتهاند بیرون کافه گپ میزنند. شاید بازنمایی تاکیدی که در این اجرا وجود دارد به صورت ناخودآگاه نوعی دلزدگی برای مخاطب ایجاد کرده است و این موضوع تا حدی موفقیت در آسیبشناسی این هنجار به حساب میآید. «هزار و یک عصر» عنوان مجموعهای از اجراهایی است که تحت مدیریت «علی اتحاد» هر هفته در باغ موزه قصر به نمایش در میآید و این هفتمین اجرا از این مجموعه است. در بخش دیگری از باغ موزه قصر «نمایشگاه فصلی آکسان» با حضور هنرمندان و گالریهای مختلف برپاشده است. این نمایشگاه که شامل آثار نقاشی، سرامیک، دیجیتال آرت، مجسمه و عکاسی است تا بیست و هشتم تیرماه برپا خواهد بود.
ارسال نظر