مردانه
جواد سروش تصدقت گردم، دو هفتهای میشود که برایت کاغذی ننوشتهام. عجالتا این چند روز به تعطیلی گذشت؛ یعنی دو سه روزی تعطیل بود، بقیهاش را هم خودمان به تعطیلی گذراندیم و مدام میان چاشت، ظهر و عصر، روزنامه و مجله و کتاب و پوستر و دعوت نامه از نظر گذراندم. در پی یکی از این کاغذها بود که قصد شمیران کردم. قضیه از این قرار بود که روی بروشور نمایشگاه آدرس دو گالری درج شده بود و این البته مطلب تازهای نیست. اما مسئله بر سر نام نمایشگاه بود، از آن نامهایی که از ابتدا آدم را وارد یک جور ورطه مزاجی میکنند.
جواد سروش تصدقت گردم، دو هفتهای میشود که برایت کاغذی ننوشتهام. عجالتا این چند روز به تعطیلی گذشت؛ یعنی دو سه روزی تعطیل بود، بقیهاش را هم خودمان به تعطیلی گذراندیم و مدام میان چاشت، ظهر و عصر، روزنامه و مجله و کتاب و پوستر و دعوت نامه از نظر گذراندم. در پی یکی از این کاغذها بود که قصد شمیران کردم. قضیه از این قرار بود که روی بروشور نمایشگاه آدرس دو گالری درج شده بود و این البته مطلب تازهای نیست. اما مسئله بر سر نام نمایشگاه بود، از آن نامهایی که از ابتدا آدم را وارد یک جور ورطه مزاجی میکنند. شل-سفت، خشک-آبدار، سبک-سنگین، سیاه-سفید، مثبت-منفی و از این جور مسائل که آدم را یک طوری میکنند، یک طوری که مثلا بعد از خواندن عنوان «مثبت-منفی» روی بروشور نمایشگاه، ترغیب میشوی که بازش کنی و ببینی داخلش چه خبر است. بعد هم اگر مثل من وضع سوادت، در حد سلام و احوالپرسی و نهایتا چهار تا کتاب و مجله آن هم به زبان فارسی باشد، مسلما بعد از خواندن متن ابتدای بروشور که به قلم «وحید شرفیان» طراح و مدیر این نمایشگاه نوشته شده، همین قدر دستگیرت میشود که قضیه یک چیزی در مایههای خانمها این ور آقایان اونور میباشد. خلاصه
قربانت گردم تو که ما را خوب میشناسی خاطرمان با گیجی سازگار نیست. این شد که قصد بازدید از آثار کردیم. گالری اول «جرجانی» بود. کمی بالاتر از پارک وی، کوچه خیام پلاک چهار بخش مردانه ماجرا بود. از در که وارد میشدی صف کشیده بودند. از چپ به راست: پورنگ پیرعطایی، میلاد مختاری، سورنا پتگر و نریمان فرخی، البته نه خودشان بلکه کارهایشان روی دیوار به صف بود. پورنگ کارهایش به شدت ساده ولی پرحرف بود. فضای طراحیاش اغلب یک پرتره ساده بود که از خطوط رنگی پاستل تشکیل شده بود و درست با همان رنگهایی که پرتره را طراحی کرده بود، آن بالا یا گوشهای جایی در سفیدی کاغذ به انگلیسی چیزی نوشته بود. چیزی که اگر مثل من سعی میکردی و بهراحتی معنیاش را میفهمیدی چون از متن فارسی نمایشگاه سادهتر نوشته شده بود، اما مسئله این بود که نوشتهها به شدت با فضای تصویری خلق شده در کادر سفید همخوان و متناسب بود و این همخوانی از دریچه زیبایی به مفهوم اثر هم راه پیدا میکرد. به طور مثال در یکی از آثار نوشته بود: «بله، من اینجا زندهام.» و در پایین نوشته صورتی را میدیدی که زیاد هم به نظر نمیرسید زنده باشد. آثار مختاری اما برشهای متفاوتی از
اعضای بدن بودند. برشهایی که چیدمان متفاوت آنها در کنار هم، روایتی تمثیلی به آثار داده بود. همنشینی رنگهای گرم و متوازن در کنار هم گویای میزان دقت هنرمند در برقراری ارتباطِ عناصر مختلف تصویر بود، ارتباطی که در نهایت در خدمت نوعی روایت تمثیلی قرار میگرفت. آثار سورنا تصویر انسانیpic1 محو در پس زمینهای تاریک بود، تکنیکی که او برای خلق انسانهای خود به کار برده بود بیش از هرچیز برای من گویای شتاب انسان امروزی در مواجهه با تمام مسائل پیرامونش بود. نریمان فرخی اما برخوردی متفاوت با مسائل ظریف و فانتزی داشت. آثار او از لحاظ ابعاد به مینیاتورهای ایرانی نزدیک بودند. آثار او را از دور که میدیدی فضایی آرام و نرم و لطیف داشت اما این احساسات با نزدیک شدن به آثار تغییر میکرد، چرا که او شخصیتهای به ظاهر ظریف خود را با رفتارهایی اغراق شده و نامعمول تصویر کرده بود. گویا هنرمند نوعی تقابل بصری بین دو مفهوم «ظرافت» و «لطافت» ایجاد کرده بود. به هرحال هرچه بود هرکدام دنیایی داشتند و زبانی. راستش را بخواهی دلم خواست از هرکدام یک کار بخرم، قیمت آثار هم در حدود سیصد تا ششصد بود و بسیاری از آنها هم به فروش رفته بود، ولی باز
هم پولی در بساط ما نبود. تصدقت گردم لطف کن و با کاغذ بعدی اندکی پول جهت خرید این قبیل آثار برایم بفرست. در ضمن کاری برایم پیش آمد و دیگر مجال نیافتم تا به دیدن آثار زنان بروم، اما پرسیدم و گفتند که نمایشگاه تا آخر هفته جاری برپاست. این است که لطف کرده و قبول زحمت کنید به آنجا رفته، دست نوشتهای از آن برایم ارسال کنید.pic2
ارسال نظر