اصلا با این شغل حال می‌کنید آقای ویلموتس؟

یک- مطابق انتظار بعد از دومین شکست تیم‌ملی، نام کارلوس کی‌روش به کلیدواژه اساسی گروهی از منتقدان تبدیل شد؛ کسانی که انتقادها از سرمربی پیشین تیم‌ملی را نوعی ناسپاسی و فرصت‌سوزی می‌دانند و حالا با استفاده از فرصت پیش آمده، به منتقدان قدیمی مربی پرتغالی سرکوفت می‌زنند. البته که شکل‌گیری این فضا در جامعه دوقطبی‌ساز ایران اصلا چیز عجیبی نیست، اما پیرامون این مورد خاص چند پرسش کلیدی وجود دارد. آیا اینکه امروز مارک ویلموتس عملکردی بحث‌برانگیز ارائه داده، رافع عیوب و اشکالات دیروز کارلوس کی‌روش است؟ مگر ویلموتس را منتقدان مربی پرتغالی سر کار آورده‌اند که حالا باید پاسخگوی نتایج ضعیف یا پروازی بودن مرد بلژیکی باشند؟ این چه منطقی است که چون جانشین کارلوس «فعلا» توقعات را برآورده نکرده، پس باید از کی‌روش چهره‌ای قدیس‌وار بسازیم و معترضانش را ملامت کنیم؟ یعنی چون ممکن بود کی‌روش برود و فرد ضعیف‌تری جای او را بگیرد، آن زمان باید دهان‌مان را می‌بستیم و نسبت به بسیاری از رخدادهای پرابهام اطراف تیم‌ملی سکوت می‌کردیم؟

اگر اینطور است از هیچ وزیر و وکیل و نماینده و مدیری انتقاد نکنید، چون ممکن است او برود و فرد ضعیف‌تری جایش را بگیرد! خودتان از این استدلال‌ها خنده‌تان نمی‌گیرد؟ واقعیت آن است که مربی پرتغالی پیشین تیم‌ملی هم اشکالات مهمی مخصوصا در حوزه رفتاری داشت که اگر هزار بار دیگر به گذشته برگردیم، این ایرادها باید دستمایه نقد او باشد؛ همانطور که امروز برخی از این موارد در تیم‌ملی کلمبیا برای کی‌روش مشکل‌آفرین شده و بخشی از جامعه رسانه‌ای میزبان را علیه سنیور شورانده است. صرفا برای طرح مثال کافی است کلمه کلیدی «بامداد میرزایی» را پیگیری کنید تا قسمتی از واقعیت پیش‌روی‌تان آشکار شود. مساله مهم‌تر اینکه مگر قرار بود کی‌روش تا ابد در ایران بماند؟ یعنی اگر از او انتقاد نمی‌شد، مربی پرتغالی تا لحظه مرگ روی نیمکت تیم‌ملی می‌نشست؟ کارلوس هشت سال سرمربی ایران بود که در تاریخ تیم‌ملی برای یک مربی خارجی رکوردی منحصربه‌فرد است و در دنیای امروز فوتبال هم اتفاقی کم‌نظیر به‌شمار می‌آید.

او در ماه‌های آخر حضورش در ایران، پیشنهاد وسوسه‌کننده تیم‌ملی کلمبیا را دریافت کرد و حتی قبل از جام‌ملت‌های آسیا با فدراسیون فوتبال آن کشور به توافق رسیده بود. حالا اینکه چرا عده‌ای با نیت تسویه‌حساب‌های رنگی و جناحی دنبال قاتل بروسلی هستند، بحثی جداگانه است. بنابراین شاید بهتر باشد این دوپارگی مخرب را رها کنیم؛ نه منتقدان دیروز کی‌روش امروز مکلف‌اند به هر قیمتی از ویلموتس حمایت کنند تا مثلا حرف‌شان ضایع نشود و نه حامیان سنتی کارلوس حالا باید خون مربی بلژیکی را در شیشه کنند تا اصالت دیدگاه‌شان ثابت شود. اعتدال، اعتدال، اعتدال؛ این مهم‌ترین گنجی است که بار دیگر در صف‌بندی‌های آزاردهنده اخیر گمش کرده‌ایم.

۲- و اما جناب مارک ویلموتس؛ طبیعی است که عملکرد فنی یک مربی را نشود فقط بعد از ۶ یا هفت بازی ارزیابی دقیق فنی کرد. الان همه دارند این تیم را می‌کوبند که در بسیاری از موارد حق هم دارند. البته نکات مثبتی وجود دارد؛ مثل افزوده شدن محمد محبی و احمد نوراللهی به ترکیب اصلی تیم‌ملی که اتفاقا هر دو تغییر نتیجه بها دادن به لیگ بوده و موثر هم افتاده است. همچنین فراموش نکنیم قرعه تیم‌ملی برای این مرحله، بیش از حد سخت است و در همین دو بازی اخیر هم اگر شوت دقیقه ۹۰ نوراللهی وارد دروازه بحرین می‌شد یا اگر کرنر دقیقه ۹۰ عراقی‌ها به گل تبدیل نمی‌شد، خیلی مسائل تغییر می‌کرد. در عین حال اما نقص‌های تیم‌ملی بسیار بیشتر از آن است که با استناد به جزئیاتی از این دست بتوان روی آن سرپوش گذاشت. شاید خنده‌دار باشد، اما درحال‌حاضر مهم‌ترین سوال برای ما این است که آیا اساسا مارک ویلموتس شغل سرمربیگری تیم‌ملی ایران را دوست دارد؟ ساده‌تر بپرسیم؛ آیا او با حرفه جدیدش «حال» می‌کند؟

یعنی به این جمع‌بندی رسیده که باید این ماموریت را جدی بگیرد و برای ارتقای تیم‌ملی ایران تلاش کند؟ لااقل از شواهد اینطور به نظر نمی‌رسد. ویلموتس در این مدت بیشتر از آنکه یک مربی دقیق و وظیفه‌شناس فوتبال جلوه کند، صرفا «سفیر مهربانی» به نظر رسیده است؛ کسی که درخت می‌کارد، با بازیکنانش سر تمرین شوخی می‌کند و قبل از دربی تهران، در زمین با تک‌تک سرخابی‌ها دست می‌دهد. او تازه همه این کارهای پرت و پلا را به شرطی انجام می‌دهد که در ایران باشد؛ موقعیتی که بسیار نادر است! در اثبات ادعای بی‌تفاوتی ویلموتس به تیم‌ملی، همین بس که او تا چهار روز قبل از بازی با عراق برای دریافت مطالباتش قهر کرده بود و حتی معلوم نبود در این بازی بسیار مهم، روی نیمکت تیم‌ملی می‌نشیند یا نه! برخی می‌گویند فدراسیون هم در ترتیب دادن این «نمایش» با او شریک بوده تا بلکه بتواند با این حربه وزارت ورزش را برای کمک به پرداخت دستمزد مرد بلژیکی تحت‌فشار بگذارد، اما حتی اگر این شایعه درست هم نباشد، باز فدراسیون مقصر است، چون نه‌تنها در تامین منابع مالی برای پرداخت حقوق ویلموتس ناموفق بوده، بلکه نتوانسته سرمربی‌اش را در قبال حساسیت فوق‌العاده بالای دیدار با عراق توجیه کند.

واقعیت آن است که بی‌تفاوتی در تک‌تک حرکات مربی بلژیکی موج می‌زند؛ از نشست خبری قبل و بعد از بازی تا آن بیانیه مضحک پیش از دیدار با عراق که در آن نوشته شده بود: «برد و باخت در این بازی به منزله قطعی شدن صعود یا حذف نیست.» و ما امروز البته باید قدردان هنگ‌کنگی‌ها باشیم که یک امتیاز از بحرین گرفتند، وگرنه شاید به احتمال ۷۰ تا ۸۰ درصد حذف ایران از مرحله پیش‌مقدماتی قطعی شده بود. حالا بگذریم از خرده مباحث فنی؛ مثل اینکه چرا میلیون‌ها ایرانی متوجه ناکارآمدی مسعود شجاعی و ضرورت تعویض او شدند، اما آقای ویلموتس آنقدر مدارا کرد تا فاجعه اخراج کاپیتان رخ بدهد.

۳- می‌گویند در فوتبال شخصیت هر تیمی شبیه کاراکتر سرمربی‌اش است؛ مثلا تیم‌های علی دایی معمولا مثل خود او پرانگیزه و سختگیرند و برای کسب کم‌اهمیت‌ترین امتیازات هم تا دقیقه آخر می‌جنگند، تیم‌های برانکو غالبا صبور و کم‌نوسان‌اند و تیم‌های قلعه‌نویی، عمدتا هجومی و زهردار عمل می‌کنند. اگر این فرضیه را قبول کنیم، باید بپذیریم تیم ویلموتس هم درست شبیه خود این مربی است؛ به‌شدت بی‌خیال و منفعل! کافی است بی‌حالی و انفعال بازیکنان تیم‌ملی در مسابقه عصر پنج‌شنبه را مقایسه کنید با جنب‌وجوش و حرارت عجیب عراقی‌ها؛ تیمی که انگار به بازیکنانش گفته بودند پشت در استادیوم پر از تیربار است و اگر این بازی را نبرید، بلافاصله به رگبار بسته خواهید شد. ما پنج‌شنبه باید می‌باختیم؛ به تیمی که ارسال‌کننده کرنر منجر به گل دومش، قبل از زدن ضربه سه‌بار با تمام وجود رو به آسمان مناجات کرد. آیا حقیقتا به رستگاری این تیم کرخت و بی‌خیال می‌توان امیدوار بود؟