سارا صاحبی - حمیدرضا آقایی: آنچه آدمی‌را در نگاه اجمالی، هویت می‌بخشد لباس او است و آنچه که بنایی را از دیگری جدا می‌کند نمای اوست و این همان تعریف هویت است که تمایز/ تشابه را به معنای تمایز با غیر و تشابه با خود در نظر می‌گیرد. امروزه با گسترش شهرنشینی و جاری شدن سیل جمعیت به سمت شهرها و حومه آنها و هر آنچه که انقلاب صنعتی و مدرنیسم برای جهانیان به ارمغان آورده، شاهد تاثیرهای متفاوتی از جوانب مختلف بر اذهان عمومی‌هستیم.فضای زندگی افراد در این بین در واقع می‌تواند یکی از مهم‌ترین عواملی باشد که به سکون یا به تحریک افکار برای بازدهی در مشاغل یا حتی در زندگی خصوصی، سمت و سویی قابل توجه ببخشد. این فضا از جایی که کانون زندگی‌های خصوصی افراد را در بر می‌گیرد آغاز می‌شود و به مراکز شغلی، تفریحی، بهداشتی، آموزشی و هرآنچه که لازمه زندگی شهری است سرایت می‌کند. بحث نما سازی در ساختمان و ساخت بدنه شهری نیز بحثی هویتی و فرهنگی است، در نماهای شهری ما معمولا به هم ریختگی‌هایی مشاهده می‌شود که بیشتر ناشی از تقلیدهای کورکورانه از سبک‌های معماری است: استفاده‌های بی رویه و نا به جا از یکی از مصالح در یک دوره زمانی، باعث از بین رفتن و بی ارزش شدن آن مصالح می‌شود که متاسفانه در بدنه‌های شهری خود بسیار با این پدیده رو به رو هستیم، مگر نه این که معماری هر عصر، بیانگر تفکر و اندیشه حاکم برآن دوره است؟ پس در این صورت می‌توان گفت که سیمای هر بنا نیز بیان کننده تفکر صاحب آن است، حال پرسشی که پیش می‌آید این خواهد بود که آیا ارتباطی میان آشفتگی نماهای شهری با آشفتگی اندیشه صاحبانشان وجود ندارد؟

باید گفت که امروزه تاثیر مناظر با توجه به ارتباط تنگاتنگی که میان افراد و اطرافشان وجود دارد بیش از هر زمان دیگری قابل توجه است و می‌تواند به شکل محسوس یا نامحسوسی سبب بروز رفتارهای اجتماعی گوناگونی گردد و گاهی این تاثیر تا جایی است که باعث صعود قیمت‌های برخی مناطق و ارجحیت آنها نسبت به مناطق دیگر می‌شود.همه روزه حجم وسیعی از مناظر حول ما، تاثیر مطلوب یا نامطلوب خود را در اذهان عمومی‌به جای می‌گذارد.

متاسفانه با وجود توجه روز افزون به مساله پوشش بنا و نقش مهمی‌که می‌تواند در بهبود شرایط معماری روزگار ما داشته باشد.در معماری معاصر کشور ما هنوز توجهی در خور و مناسب به آن نشده.اغلب دست‌اندرکاران صنعت ساختمان، پوشش ساختمان را لایه‌ای جدا در نظر می‌گیرند که فقط وظیفه زیبا ساختن بناها و نشان دادن منزلت اجتماعی صاحبانشان را بر عهده دارند.در اثبات این امر، همین بس که قوانین کنترل پیش آمدگی بنا، خط آسمان و کنترل همسطح بودن بناهای مجاور است.در حالی که مثلا در روسیه، هر ساختمانی که قرار است ساخته شود قبلا ماکت آن تهیه می‌شود و در صورت همخوانی با بدنه شهری مجوز ساخت می‌گیرد و همخوانی و زیبایی بدنه شهری نیاز به برنامه‌ریزی و تفکر دارد.به گفته حسن فتحی، معمار مصری، بدبختانه، چشم آدمی‌مانند گوشش حساس نیست.وقتی گوشتان صدای ناهنجاری را می‌شنود، شما ناخود آگاه از جا می‌پرید، اما اگر دیدگانتان تناسبی ناهنجار را ببیند، یکه نمی‌خورید و مثلا چشمتان سرخ نمی‌شود یا از آن اشک نمی‌آید و دردتان نمی‌گیرد! پوشش در طول تاریخ در نقش‌های متنوعی چون دفاع، حفاظ، حصار، محدود کننده مالکیت، عایق در مقابل رطوبت و برودت، تعریف فضا، و در برشده تزیینات بنا و...استفاده شده است.البته امروزه بسیاری از نقش‌ها تا حدی از هم تفکیک گردیده و به صورت لایه‌های مجزا و مستقل و یا ترکیبی در بناها قابل رویت ا ست. به هر صورت پوشش ساختمان باید به وظایف مشخص ذیل پاسخ دهد.

شاید خالی از لطف نباشد که با جزئیات و تاثیراتی که نماها در مقیاس کوچک ولی با اثر بخشی فراوان به جای می‌گذارند بحث را ادامه دهیم.تابه حال فکر کرده‌اید که چطور نام یک کمپوزوسیون را می‌توان خوش ترکیب نهاد؟ بله! پاسخ‌های چندی در این مورد می‌توان یاد کرد ولی در اینجا یکی از مهم‌ترین آنها را بر می‌شمریم و آن این که زمانی که به نمای یک ساختمان نگاه می‌کنیم انتظار همگنی خاصی که از ابتدا تا انتها رفته است را داریم و اگر به چنین امری توجه شده باشد قطعا ما شاهد یک کمپوزوسیون خوش ترکیب خواهیم بود.در واقع نما باید به شکلی طراحی شود که خاص چند طبقه از قبل طراحی شده و موقعیت آن باشد نه به شکلی که اگر مثلا قرار بود به طبقات قبلی، طبقه‌های جدیدی اضافه شود تغییری در طراحی نما نتوان انجام داد و همین نما را تا بالا یکسره ادامه داد بلکه بالعکس و کاملا ارزیابی شده به نما و کل مجموعه می‌بایستی نگریست و در یک نتیجه این که نما باید ابتدا و انتهایش در طراحی کاملا مجزا و مشخص به چشم بخورد و ختم آن در ظاهر ساختمان معین باشد.

پوشش ساختمان همواره در حد فاصل دو فضا قرار دارد و در تعریف هر دو فضا نقش ایفا می‌کند. پوشش ساختمان در حد فاصل یک فضای باز ویک فضای بسته یا نیمه باز قرار می‌گیرد. بدنه‌ای که از یک طرف فضای باز را تعریف کرده و از طرف دیگر فضای بسته را، از طرف فضای بسته مسئول ارتباط این فضا با نور و چشم انداز و... است و از طرف فضای باز مسوولیت تعریف آن فضا، ارتباط با فضا‌های اطراف و ارتباط با زمین و آسمان را به عهده دارد .

در نماهای امروز شهرهای ما آنچه دیده می‌شود تنها تضاد است. تضادها و آشفتگی‌هایی که به یکپارچگی نمی‌رسند و این وظیفه طراحان و معماران است که با استفاده صحیح از دانش و هنر و تکنولوژی و مصالح چهره شهر‌ها را سامان بخشند.

در پایان، یادآوری این نکته خالی از فایده نیست که معمار به عنوان هماهنگ‌کننده طبیعت و محیط زندگی، باید که صرف نظر از پایداری‌های نظام اکولوژیکی و رابطه بین موجود ات آن با بسترهای طبیعی مانند یک اکوسیستم، یکپارچگی و تمامیت آن را دیده و حتی فشارهایی که از سوی بشر به آن وارد می‌شود را نیز جبران کند. این ارتباط و وابستگی همان پیوستگی و آمیزش بی‌مرز این دو محیط است که معمار با توجه به نگرش و جهت یابی زیست محیطی باعث شکل‌گیری اساسی طراحی پایدار آن خواهد شد که درک اجزای زنده و غیر زنده را می‌طلبد.گرچه درک تعاملات زنده و غیر زنده، مصنوعی و طبیعی، موضوع پیچیده‌ای را در بر می‌گیرد اما احاطه بر اصول اولیه سیستم‌ها و روند طبیعی و تعاملات آ ن با مصنوع ساخته بشر و درک روابط دوگانه طبیعت و فضاهای معماری و انسانی می‌تواند همراه با خلاقیت اصلاح طلبانه، معماری را به جاودانگی نزدیک و شاید به حل یکی از چالش‌های بغرنج بشر در رابطه با فضای پیرامونش بینجامد.