معمولا هنگامی که صحبت از خلاقیت به میان میآید مشاغلی مانند طراح گرافیک یا بازاریاب در ذهن ما نقش میبندند و خیلی از ما فکر میکنیم فقط در چنین مشاغلی است که نیاز مبرمی به خلاق بودن و خلاقیت داشتن وجود دارد. اما در دنیای پر از رقابت و پیچیده کسبوکار امروز، به شکل فزایندهای به خلاقیت نیاز است و برای حل بسیاری از چالشهای کاری که شرکتها و سازمانها با آن دستبهگریبان هستند، باید خلاق بود و خلاقانه اندیشید و عمل کرد و راهحلهای نوآورانهای را به کار بست.
موفقیتها و شکستهای ما و میزان انعطافپذیریمان تقریبا همیشه توسط افرادی که در آن دوره با ما هستند شکل میگیرد. ممکن است وقتی به گذشته رجوع میکنیم، دورههای چالشبرانگیز و سختی در محل کار برایمان عزیز و محترم باشند، چون احترام عمیقی برای همکارانمان قائل بودیم و همه در آن بحران در کنار هم بودیم. یا ممکن است روی عزیزانمان حساب کنیم تا در چالشهای سخت زندگی پشت و پناهمان باشند. هویت ما تا حد زیادی توسط افراد و گروههایی که با آنها در تعامل هستیم شکل میگیرد. پس وقتی ارتباط ما با این افراد مختل میشود – گاهی به خاطر عواملی که اصلا در کنترل ما نیست- عمیقا فقدانشان را احساس میکنیم.
در یکی از دورههای آموزش مدیریتی با نام «پیش بردن مکالمات دشوار» در محل کار، به خنده افتادم و توان کنترل خندهام را نداشتم. داستان از این قرار بود که یکباره احساس کردم هر چه در کلاس میگویند را تجربه کردم. تمام مثالهای فرضی آنها آشنا به نظر میرسید. به ما یاد دادند که بیش از تقابل با دیگران یا تلاش برای اصلاح شرایط، بر این موضوع متمرکز شویم که چه تغییراتی را میخواهیم در تیم کاری خود مشاهده کنیم. همچنین به جای مشاهده نقطه ضعفها و اشتباهات، سعی کنیم رویکردی همدلانه در پیش بگیریم. توصیههای آنها از جنس توصیههایی بود که درباره شیوه مناسب تربیت فرزندان میشنویم.