دو تیم کاری را در نظر بگیرید که در حال رقابت با هم برای انجام بهتر یک پروژه هستند و یکی از آنها از اعتماد به نفس بیشتری نسبت به تیم دیگر برخوردار است. در این حالت، اعضای تیم دارای اعتماد به نفس بیشتر، مطمئن هستند که شانس خیلی خوبی برای برنده شدن دارند و در نتیجه تصمیمهای درستتری میگیرند و به شکلی یکپارچهتر و منسجمتر باهم کار میکنند. در طرف مقابل، تیمی قرار دارد که اعضایش اعتماد به نفس شکنندهای دارند و در مورد تواناییهایشان دچار تردید هستند. درنتیجه آنها نمیتوانند کارها را به درستی انجام دهند. در چنین شرایطی به طور حتم برد با تیم دارای اعتماد به نفس بالاتر است.
تا حالا برایتان پیش آمده است که در یک جاده خاکی و خیس رانندگی کنید یا سرنشین چنین خودرویی باشید؟ رد خودروهای قبلی که بر روی جاده و در طول زمان عمیق شده، همواره چرخهای شما را به خود میکشند. هرچه بیشتر گاز میدهید، چرخها میچرخند و شما به پیش نمیروید. اگر بیشتر تلاش کنید چهبسا این شیارها عمیقتر شوند و واقعا دچار مشکل شوید.
هر چه تعداد مسوولیتهای شما بیشتر باشد، استرسهای کوچکتر، به طور غیرمنتظره در قسمتهای گوناگون زندگی شما ظاهر میشوند و گسترش مییابند: داشتن فرزند، مهاجرت، ورود به یک شغل جدید، شرکت در یک پروژه مهم داوطلبانه و.... بیشتر ما، با باری که این مسوولیتها به زندگیمان اضافه میکنند، آشنا هستیم. زمانی که این تغییرات بزرگ رخ میدهند، دوستان و خانواده ما اقدام به حمایت از ما میکنند. اما افزایش مسوولیتها در دُزهای کوچکتر هم اتفاق میافتد. برخلاف تحولات بزرگ و اساسی در زندگی، وقتی خردهاسترسها زیاد میشوند، آنها را به بشقابهای پر قبلی اضافه میکنیم، بدون اینکه به مجموع باری که در حال حمل آن هستیم، فکر کنیم.