مدیر موثر چه کسی است؟
Robert Bacal مترجم: فرشته امینی اگر نگوییم دهها، صدها مدل برای «توضیح» این موضوع که رهبری یا مدیریت موثر چیست، وجود دارد و صدها کتاب نیز در این مورد نوشته شده است. اما، کمی به عقب برگردیم: واقعا در مورد مدیریت موثر چه میدانیم؟ تقریبا هیچ. در واقع تنها به یقین میدانیم، مدیریت موثر بستگی دارد به وجود یک مدیر ویژه در زمینهای که در آن کار میکند. این واقعیت ساده تاثیر زیادی در انتخاب مدیران و پرورش آنها دارد. اما مدیری که در یک موقعیت موثر است، ممکن است در موقعیتی دیگر بیاثر یا مصیبتبار باشد یا ممکن است حتی اگر همان شخص در موقیعتی دیگر قرار گیرد، بیاثر باشد.
Robert Bacal مترجم: فرشته امینی اگر نگوییم دهها، صدها مدل برای «توضیح» این موضوع که رهبری یا مدیریت موثر چیست، وجود دارد و صدها کتاب نیز در این مورد نوشته شده است. اما، کمی به عقب برگردیم: واقعا در مورد مدیریت موثر چه میدانیم؟ تقریبا هیچ. در واقع تنها به یقین میدانیم، مدیریت موثر بستگی دارد به وجود یک مدیر ویژه در زمینهای که در آن کار میکند. این واقعیت ساده تاثیر زیادی در انتخاب مدیران و پرورش آنها دارد. اما مدیری که در یک موقعیت موثر است، ممکن است در موقعیتی دیگر بیاثر یا مصیبتبار باشد یا ممکن است حتی اگر همان شخص در موقیعتی دیگر قرار گیرد، بیاثر باشد. یعنی نمیتوان پیشبینی کرد که چه رهبری برای یک موقعیت خاص در آینده موثر خواهد بود. در اینجا همه چیز بر حسب زمینه کار یا فراهم شدن مجموعهای از شرایط و عوامل است.
دادههایی که این ادعا را تایید میکنند
ما دوست داریم فکر کنیم مدیران مورد علاقهمان بسیار موثرند، بنابراین اغلب فراموش میکنیم که بیشتر مدیران، حتی آنها که مدلهایی برای رهبران آیندهاند، تقریبا به همان اندازه که موفق بودهاند، شکست داشتهاند. بگذارید چند مثال را بررسی کنیم.
استیو جابز: موفقیت، شکست، شکستی دیگر، سپس موفقیت.
استیو جابز را معمولا یکی از موفقترین مدیران عاملنسل خودش میدانند. او از یک گاراژ شروع کرد، اپل را راه انداخت و تبدیلش کرد به یک تجارت سودآور، تا زمانی که شکست خورد. معمولا فراموش میکنیم که جابز را به شکل غیرمحترمانهای از اپل بیرون انداختند و به جای او جال اسکالی را بهعنوان مدیرعامل منصوب کردند. آن هم به عللی که مستقیما به نحوه مدیریت جابز مربوط میشد. درگیر کردن بخش محصولات مک با بخش اپل کارکرد هر دو بخش را مختل کرد. با این اقدام نهتنها محصولات آسیب دید، بلکه جو درونی شرکت هم بر ضد او شکل گرفت.
جابز بعد از اخراج، شرکت دیگری به نام کامپیوترهای نکست را راهاندازی کرد؛ اما محصولات این شرکت هم در فروش کاملا شکست خوردند، هرچند در زمینه تکنولوژی دستاوردهای فنی مهمی داشتند. از بیشتر جنبهها، نکست با رهبری جابز یک شکست تجاری بود و تمام تجارت سختافزارش را در زمانی که اپل آن را خرید از دست داده بود؛ خریدی که منجر به بازگشت استیو جابز به اپل شد.
به این ترتیب برای بار دوم، اپل برخاست و اغلب این موفقیت را به رهبری جابز نسبت میدهند.
با نگاه به سیری از این شکستها و موفقیتها پی میبریم که قاعدتا جابز با گذشت زمان تغییر کرده است؛ اما توضیح محتمل این گذار ناهموار این است که جابز برای شروع و راهاندازی «جور» بود و برای شرکتهای بالغتر «جور» نبود و سپس در بازگشت به اپل، یک بار دیگر با آن زمان و اوضاع جور شد.
رئیسجمهور جیمی کارتر
از میان رئیسجمهورهای آمریکا، کارتر را میتوان یکی از ناموثرترین آنها در تاریخ آمریکا دانست. او نتوانست ذهنیت و اعتماد مردم را جلب کند و به نظر عموم ضعیف و ناموثر بوده است. اما اگر به کارنامه رئیسجمهورها بعد از دوران ریاستجمهوری شان نگاه کنید، کارتر احتمالا تنها رئیسجمهور مدرنی است که پس از دوران ریاستجمهوریاش، بسیار موثر عمل کرده است. فعالیتها و رهبری او در بسیاری از مقاطع موجب شد تا از او بهعنوان یک سفیر صلح غیررسمی یا نیمهرسمی یاد شود. او عنصر برجستهای در دیپلماسی آمریکا است و در سال ۱۹۹۲ برنده جایزه صلح نوبل شد.
با این اوصاف، جیمی کارتر یک رهبر بزرگ بود؟ یا هست؟ یا برای دوره ریاستجمهوریاش جور نبود و برای بعد از آن بسیار عالی بود.
نگاه به گذشته نشان میدهد که مهارتها و رهیافتهای او برای ملزومات رئیسجمهور آن زمان جور نبود، اما بعد از آن با بسیاری از نقشهایش جور شد. مساله اصلی کارتر مناسبسازی و یافتن نقشهایی بود که بتواند از مهارتها و دانشش به بهترین نحو استفاده کند.
مربی ورزشیتان را برگزینید
اگر به ورزش علاقه دارید و سالها است که وقایع را دنبال میکنید، احتمالا میدانید که مثالی از مربیانی (در فوتبال یا بیسبال) که در تمام دورههای کاریشان موفق بوده اند، وجود ندارد. آنها در یک موقعیت موفق اند، تا آنکه خراب کنند و اگر به جای دیگری بروند، احتمال موفقیتشان پنجاه پنجاه است. بیشتر مربیان فوتبال زمانهای خوب داشتهاند، بعد دوره بد، دوباره دوره خوب و این روند کماکان ادامه دارد. این ارزشیابی فقط شمردن برد و باخت نیست و عملکرد کلی تیم و بازیکنان ارزیابی میشود.
دوباره توضیح همان است، جور شدن. همیشه همین است: یک مربی چطور با تیمش، با پرسنلش، با صاحبان باشگاه، با مدیر باشگاه و اتفاقات احتمالی و ناگزیر (مثلا پیر شدن پرسنل) و حتی با جو شهر جور میشود.
فکر میکنیم میتوان از پیش تعیین کرد که یک سازمان
چطور مدیری نیاز دارد و در نتیجه مدیری را که به درد آن زمان بخورد انتخاب کرد. متاسفانه، همانطور که گفتم، تنها چیزی که در مورد رهبری میدانیم این است که کاملا به زمینه بستگی دارد. اصلا نمیتوانیم پیشبینی کنیم که چه کسی میتواند با گذشت زمان در یک پست رشد کند و در پست دیگر نه. زیرا نه تنها
عوامل بسیاری دخیلاند، بلکه حتی نمیدانیم این عوامل کدامند و از آن مهمتر اینکه چگونه برهم اثر میگذارند.
چیزی که وجود دارد موقعیتهایی است بسیار پیچیده که پارامترهای موفقیت را تعیین میکند، پس هر نوع جور شدن مدیر با پارامترهای زمینه، منحصربهفرد است یا به عبارت دیگر استثنایی است. این در سیستمهای پیچیده عادی است و هر چه سیستم پیچیدهتر باشد، فهم آن مشکلتر میشود، پس ممکن است هیچ وقت نتوانیم آنها را آن قدر بفهمیم که بتوانیم عملکردشان را پیشبینی کنیم.
این به آن معنی است که مدیری که الان موفق است ممکن است سال دیگر ناموفق باشد، نه به این خاطر که تواناییها و مهارتهایش تقلیل رفتهاند یا اینکه دیگر رهبر خوبی نیست، بلکه به این دلیل که نیازهای محیطی که در آن کار میکند و سازمانی که تحت مدیریت اوست، عوض میشوند.
ارسال نظر