فقط به چکش مجهز باشی همه چیز را میخ میبینی
Rolf Dobelli مترجم: محمدرضا معادیخواه بخش هفدهم مردی وامی گرفت و شرکتی راه انداخت. خیلی زود ورشکست شد. او به دام افسردگی افتاد و خود را کشت. شما برداشتتان از این داستان چیست؟ بهعنوان یک تحلیلگر کسبوکار مایلید بدانید که چرا ایده او درست کار نکرد. آیا رهبر خوبی نبود؟ استراتژیهایش غلط بود یا اینکه پا به بازار کوچکی گذاشته بود؟ شاید هم وارد رقابت سنگینی شده بود. از دید یک بازاریاب ارزیابی شما متوجه کارزار تبلیغاتی او خواهد بود یا اینکه نتوانستهاست صدایش را به مخاطبان واقعی خود برساند. شاید اگر شما یک متخصص امور مالی باشید، در اینکه وام ابزار درستی برای تامین مالی باشد، بهانه بیاورید. یک روزنامهنگار محلی داستانهای بالقوهای در این ماجرا میبیند. چقدر خوششانس بوده که فقط خودش را کشتهاست. از دیدگاه یک نویسنده به دنبال این خواهید بود که ماجرا را به یکی از تراژدیهای یونانی بدل کنید. در قامت یک بانکدار نگاهتان متوجه اشتباهات دایره ارائه وام میشود. در کسوت یک جامعه شناس بر سر سرمایهداری فریاد خواهید کشید. با نگاه یک روانپزشک سطح سروتونین خونش را قابل بررسی خواهید دانست. اما زاویهدید درست به ماجرا کدام است؟
هیچ کدام. به قول مارک تواین: «اگر تنها ابزارتان چکش باشد، همه مسائل برایتان تبدیل به میخ میشوند.» نقل قولی که جمعبندی «کجشکلی حاصل از حرفهایگری» است.
چارلی مانگر که پیش از این با او آشنا شدیم (شریک کاری وارن بافت) بعد از تواین این موضوع را «مرد چکشگون» نامیده است: «اما این پدیده فاجعهای است در حوزه فکر و یک فاجعه تمامعیار است در حوزه عمل. در نتیجه باید مدلهای مختلفی در جعبهابزارتان داشتهباشید و آن مدلها را هم از رشتههای مختلف علمی جمع کرده باشید. چون مسلما همه خرد بشری در یک دانشکده کوچک دانشگاهی جمع نشدهاست.»
در اینجا به چند نمونه کجشکلی حرفهای اشاره میکنیم. جراحان همیشه به تیغ جراحی فکر میکنند درحالیکه ممکن است واقعا راههای مسالمتآمیزتری هم برای مقابله با بیماری وجود داشتهباشد. نظامیان قبل از هر راهحل دیگری به جنگ فکر میکنند. مهندسان ساختارگرا هستند و تحلیلگران روند همهچیز جهان را مثل نمودار یک روند میبینند.
حالا مشکل کجاست؟ این موضوع خیلی خوب بود اگر افراد فقط به کاری که بلد بودند میچسبیدند. حرفهایها وقتی پایشان را از گلیم فرآیندهایی که در آن متخصص هستند فراتر میگذارند و تخصصشان را در جای دیگری بهکار میگیرند همهچیز را از قیافه خواهند انداخت. مثل معلمی که با دوستانش طوری برخورد میکند که انگار شاگردان او هستند. یا تازهمادری که رفتارش با شوهرش عین نوزادشان میشود. یا همین اکسل همهگیر که روی هر کامپیوتری پیدا میشود و آن را حتی جایی که معنایی ندارد بهکار میگیریم. حتی در قلمرو تخصصی نیز مرد چکشگون بیش از حد به میخپنداری دچار است. ویرایشگران ادبی آموختهاند که از قلمافتادگی ارجاعات و علامات و... را دریابند و من بهعنوان یک رماننویس فهمیدهام که جاهایی که لازم نیست هم گرفتار استفاده از اینها هستم.
[کافی است یک کتاب جدید مدیریتی را دستتان بگیرید و بروید سراغ مقدمهاش. در آنجا با آماری روبهرو خواهید شد که مثلا بیش از ۸۰ درصد فلان پروژهها شکست میخورند. یا هماکنون دنیا دچار بحرانهای فراوانی است و منظور نویسنده چیزی شبیه به این است که اگر شما به مدلی که در کتاب ارائه خواهد شد مسلط شوید، قرار است پروژهای شکست نخورد و با گوش سپردن به حرف صاحب کتاب همه بحرانهای جهانی حل و فصل خواهند شد. اگر کمی صبور باشید و پیگیر، یکسال بعد کتاب دیگری خواهد آمد با همین مقدمه و در آن مدل و روش دیگری خواهید یافت.]
[بهعنوان یک متخصص باید بدانیم که تشخیص میخ بودن نسبت به در دستگرفتن چکش مقدم است. دانیل کانمن در مقدمه کتاب ارزشمند خود، «اندیشیدن؛ تند تند و آرامآرام» ۲، به این نکته اشاره میکند که یک پزشک وقتی تشخیص خوبی دارد که بتواند کیفی پر از برچسبهای مختلف داشته باشد و روی هر برچسب یک بیماری با نشانهها و علتها، اینکه چطور پیشرفت میکند و عوارضش چیست و در نهایت اینکه چطور میتوان با آن مقابله کرد یا آن را کنترل کرد، ثبت شدهباشد.
او سودای نگارش کتابش را فراهم کردن این نوع برچسبها برای داوریها و انتخابهای بشری بیان میکند تا بتوان مشکلات ناشی از آنها را بهخوبی تشخیص داد. باشد که حداقل در مواردی، یک تشخیص دقیق سببساز محدودکردن خساراتی شود که زمینه آنها را نتیجهگیریها، قضاوتها و انتخابهای بد فراهم کردهاند. کاری که ما نیز بهنوعی در ستون هنر روشناندیشی دنبال میکنیم.] ۳
در نهایت: اگر کاری را به یک متخصص میسپارید، انتظار نداشته باشید که درمجموع به بهترین راهحل دست پیدا کنید. راهکاری را انتظار داشته باشید که با جعبهابزار همان متخصص قرار است حل شود. مغز ما مرکز محاسبات یک کامپیوتر نیست. در عوض، بیشتر شبیه یک چاقوی همهکاره سوئیسی با ابزارهای تخصصی متعدد است. متاسفانه آن را به یک چاقوی جیبی ساده بدل کردهایم. با تجربههای معدود زندگی و تخصصهای محدود فقط چند تیغه انگشتشمار از آن را برای خود بهکار گرفتهایم؛ اما برای آمادگی بیشتر خود باید ابزارهای دیگری را هم به مجموعهمان بیفزاییم و مدلهای ذهنیمان را به چراگاههای دوری ببریم که از قلمرو تخصصمان دورتر هستند. تعریف از خود نباشد، این سالهای اخیر شروع کردهام به دیدن جهان از دریچه بیولوژی و در عوض فهم جدیدی از سیستمهای پیچیده نصیبم شدهاست. کاستیهایتان را بشناسید و دانشها و روشهای مناسبی را برای مرتفع کردنشان بیابید. ممکن است یکسال طول بکشد تا یک رشته جدید را درونی کنید، اما میارزد. چاقوی جیبیتان همهکارهتر و ذهنتان هوشمندتر خواهدشد.
پاورقی:
۱- Déformation Professionnelle
۲- Thinking Fast and Slow: این کتاب نیز توسط مترجم در حال ترجمه است و شاید بهزودی خلاصهای از فصول آن را نیز در ستونی مشابه دنبال کنیم.
۳- مترجم
ارسال نظر