مهارتهای مدیریتی
شاید درباره خودتان اشتباه فکر میکنید
منبع: HBR
اگر میخواهید در هر موضوعی موفقتر از آنچه هستید باشید، باید خود و مهارتهایتان را بشناسید و اگر به هدفتان نمیرسید، باید علت آن را جستوجو کنید.
مترجم: رویا مرسلی
منبع: HBR
اگر میخواهید در هر موضوعی موفقتر از آنچه هستید باشید، باید خود و مهارتهایتان را بشناسید و اگر به هدفتان نمیرسید، باید علت آن را جستوجو کنید. این مساله نباید برایتان سخت باشد چون در نهایت هیچکس شما را بهتر از خودتان نمیشناسد؟
با این وجود، امتیازی که به ویژگیهای شخصی خود میدهید (مثلا اینکه تا چه حد دارای ذهن باز هستید، با وجدان هستید یا بدون فکر عمل میکنید) با برداشت دیگران نسبت به شما (کسانی که شما را به خوبی میشناسند) بسیار متفاوت است. به عبارت دیگر، آنگونه که شما خود را میشناسید با تصویری که دیگران از شما دارند شباهت چندانی ندارد.
تحقیقات نشان میدهد که شناخت دیگران از شما بهتر از خودتان است. ارزیابی دیگران درباره شخصیت شما در مجموع میتواند بهتر از ارزیابی خودتان رفتار شما را پیشبینی کند. واقعیت این است که ما خودمان را به اندازهای که فکر میکنیم نمیشناسیم. حداقل میتوان گفت در مورد کارآییمان، عدم شناخت ما از خود بسیار شگفت انگیز است، تشخیص ما درباره اینکه کجا درست و کجا نادرست عمل کردهایم بسیار مشکل است.
ریشه این مساله در مغز خود انسان است. در مغز انسان موضوعات زیادی جریان دارد، اما اینکه این مغز متعلق به شماست به آن معنا نیست که بدانید چه کاری انجام میدهد.
در کتاب جالب «غریبه نسبت به خود»، روانشناس تیموتی ویلسون حاصل سالها تحقیق خود را درباره آنچه او ناخودآگاه تطبیقی ما میخواند به طور خلاصه بیان کرده است. او در این کتاب به ما نشان میدهد آنچه طی هر دقیقه از زندگی روزانه خود انجام میدهیم - یعنی آنچه میاندیشیم، چگونه میاندیشیم، اهدافی که دنبال میکنیم و کارهایی که انجام میدهیم- تحت آگاهی ضمیر خودآگاه ما در حال وقوع است. اگر کمی درون اندیشی داشته باشیم، بخشی از این آگاهی را درک میکنیم اما بیشتر آن را نمیتوانیم درک کنیم یعنی به هیچ وجه برای ما به طور مستقیم قابل دسترس نیست.
چرا مغز ما این گونه کار میکند؟ بخش بزرگی از پاسخ آن در این است که مغز بسیار کارآمد است. اغلب، این قیاس برای من مطرح است که اگر قدرت پردازش ذهن ناخودآگاه ما مانند یک سوپر کامپیوتر ناسا باشد، در این صورت ذهن خودآگاه ما در مقایسه، توان حفظ محتویات یک کاغذ یادداشت کوچک را دارد. ذهن خودآگاه ما محدود و کند است و اگر کار زیادی از آن خواسته شود، شروع به از قلم انداختن موضوعات میکند. اگر بنا بود که همه کارها را آگاهانه انجام دهیم، در این صورت بسیار مشغول بودیم که مثلا یادمان باشد نفس بکشیم و در این صورت فرصت چندانی برای انجام کارهای دیگر نداشتیم. وقتی بیشتر کارها توسط ذهن ناخودآگاه انجام شود- مثل کارهای سطح بالا و پیچیده مانند دنبال کردن اهداف- در این صورت است که میتوانیم بهرهوری داشته باشیم.
اما جنبه منفی آن نیز این است که وقتی کارها خوب پیش نمیرود، ما به طور واضح در یافتن علت آن به مشکل بر میخوریم.وقتی به یک هدف دست نمییابید، شما مانند بازرسی هستید که میخواهد پرده از یک راز بزرگ بردارد (بار دیگر تاکید میشود، به صورت کاملا ناخودآگاه) شما به دنبال مظنون میگردید تا بفهمید چه عواملی باعث شکست شما شده است: نداشتن شایستگی ذاتی، تلاش نکردن، آمادگی اندک، استفاده از استراتژی نادرست، بدشانسی و غیره. از میان همه این دلایل محتمل، ما اغلب نداشتن شایستگی ذاتی را علت اصلی شکست میدانیم. در کشورهای غربی - و بیش از همه در ایالات متحده- شایستگی ذاتی بیشترین توجیه برای موفقیتها و شکستهای افراد به حساب میآید. مشکل اینجا است که شواهد و نتایج تحقیق که توسط دانشمندان طی سی سال گذشته درباره موضوع ایجاد انگیزه و موفقیت انجام شده است نشان میدهد که شایستگی ذاتی به ندرت عامل موفقیت یا شکست افراد است. (اگر در گذشته کارآیی ضعیف خود را به علت عدم شایستگی مورد سرزنش قرار دادهاید، احساس گناه نکنید. همه ما این کار را کرده ایم. فقط لطفا دیگر این کار را نکنید).
هر گاه بخواهیم کارآیی خود را افزایش دهیم، آنچه سرزنش میکنیم باید درست باشد. باید به دنبال دلایل درستی بگردیم که کجا اشتباه کرده ایم. متاسفانه این دلایل اغلب به خودی خود به صورت آگاهانه بر ما معلوم نمیشوند و به همین دلیل تشخیص را مشکل میکنند. ما برای پیدا کردن جواب صحیح نیاز به کمک داریم. خوشبختانه، این موضوعی است که روانشناسان در حال تحقیق در مورد آن هستند. ما سعی میکنیم دریابیم چه سوالاتی میتوانیم از شما بپرسیم تا بفهمیم در زیر سطح، واقعا چه چیزی در حال وقوع است. چون اگر فقط مستقیما از شما بپرسیم چرا ارتقا نگرفتید یا چرا نمیتوانید با همکارانتان کنار بیایید، احتمالا جواب شما چیزی شبیه این خواهد بود «آنچه برای این کار لازم است در وجود من نیست» و ما میدانیم که این پاسخ غلط است.
اما اگر با یک روانشناس کار نمیکنید یا ارزیابی ۳۶۰ درجه انجام نمیدهید یا به اندازه کافی از رییس یا همکارانتان فیدبک دریافت نمیکنید چه؟ آنگاه چه باید کرد؟
من یک مقاله تحت عنوان «۹ عملی که افراد موفق به طور متفاوت انجام میدهند» در نشریه هاروارد نوشتهام. از زمان چاپ این مقاله چندین ایمیل از خوانندگان دریافت کردم که میپرسیدند چگونه متوجه شوند که برای انجام هر کار به اندازه کافی تلاش میکنند. از کجا بدانم که من یک فرد خوشبین واقعگرا هستم؟ آیا من به اندازه کافی خاص هستم؟ آیا به اندازه کافی اراده دارم؟ سوالات خوبی است. دوباره تاکید میکنم که بازشناسی خود بسیار مشکل است و پیشرفت بدون رسیدن به جوابهای درست، غیرممکن است.
مسلما شما به تشخیص یک روانشناس برای فهم این مساله که نقطه ضعفهایتان چیست نیاز ندارید. نکته اینجا است که شما بدون شک به فیدبک نیاز دارید، یعنی فیدبک قابل اطمینان، چرا که درک همه این موضوعات به تنهایی تقریبا غیرممکن است. تکیه بر بینش و بصیرت خود به تنهایی برای خودشناسی، خطرناک است؛ چرا که به برکت طبیعت ناخودآگاه تطبیقی، این کار مانند انداختن تیری در تاریکی است.
ارسال نظر