زدودن هاله راهنما
وقتی از واژه راهنمایی یاد میکنیم، ذهن مان به سمت مدیر با تجربهای میرود که در حال پند دادن به یک جوان کم تجربه است. یک رهبر ارشد، به کارمندان خود اندرز میدهد که چگونه راه خود را از مسیر پر پیچ و خم دنیای کار بیابند و برای پیشرفت به چه چیزهایی نیاز دارند، اما مفهوم واژه راهنمایی، طی دهههای اخیر بسیار تغییر کرده است.
مترجم: رویا مرسلی
وقتی از واژه راهنمایی یاد میکنیم، ذهن مان به سمت مدیر با تجربهای میرود که در حال پند دادن به یک جوان کم تجربه است. یک رهبر ارشد، به کارمندان خود اندرز میدهد که چگونه راه خود را از مسیر پر پیچ و خم دنیای کار بیابند و برای پیشرفت به چه چیزهایی نیاز دارند، اما مفهوم واژه راهنمایی، طی دهههای اخیر بسیار تغییر کرده است. همان طور که امروزه مفهوم موفقیت به آن صورت خطی، آن گونه که در قدیم طی ۵۰ سال در یک شرکت خاص و در یک صنعت خاص به آن دست مییافتند، منسوخ شده است؛ دریافت بهترین و نابترین ایدهها و مشاورهها از یک فرد با فراست و با سابقه نیز دیگر یک مفهوم قدیمیو کهنه است. البته نمیتوانیم بگوییم که روابط مرید و مرادی الزاما مربوط به زمان گذشته و محکوم به فنا است، اما میتوانیم بگوییم که این مفهوم، امروزه دیگر تعیین کننده نیست. در دنیای امروز، راههای بسیار زیادی جهت دریافت اطلاعات و راهنماییهای لازم وجود دارد.
متخصصان چه میگویند
هرچند مفهوم راهنمایی تغییر کرده است، اما نیاز به مشاوره حرفهای همچنان پابرجا است. واقعیت این است که چون کسبوکارها در دنیای امروز پیچ و خمهای بیشماری را پشت سر میگذارند، نیاز به مشاوره حتی افزونتر هم شده است. کاتلیای کرام، استاد مدیریت دانشگاه بوستون و نویسنده «مشاوره در محیط کار» میگوید: «زمانی که اولین بار شروع به مطالعه مبحث راهنمایی کاری در سال ۱۹۷۰ نمودم، در آن دوران، جهان بسیار با ثبات تر بود. اکنون در دنیای کاری، اختلاف نظرها بسیار زیاد است». هر چند شیوه راهنمایی تغییر کرده است، اما تفکر جمعی در مورد آن همچنان باقی است و حرف و حدیثهای زیادی درباره این مفهوم وجود دارد. جین مایستر، به عنوان یکی از شرکای موسس «محیط کار آینده» و از نویسندگان مجموعه «محیط کار در سال ۲۰۲۰، چگونه شرکتهای خلاق، از امروز به فکر جذب، توسعه و نگهداشتن کارمندان فردا هستند» میگوید: «راههای مختلفی برای تعریف مشاوره وجود دارد». اگر هنوز طبق روال قدیمی کار میکنید، ممکن است از فکر اینکه پس چگونه باید مشاوره حرفهای دریافت کنید دچار سردرگمیشوید. در زیر، پنج باور غلط در این زمینه ارائه میشود. دانستن واقعیت امر به شما کمک میکند که دریابید به سراغ چه کسانی بروید و چگونه این کار را انجام دهید:
باور غلط شماره ۱: باید یک مشاور ایده آل پیدا کنید
امروزه، خیلی به ندرت پیش میآید که افراد بتوانند از طریق فقط یک راهنما به موفقیت حرفهای دست یابند . در واقع، بسیاری از افراد، مشاوران زیادی دارند که در مواقع لزوم از آنها مشاوره دریافت میکنند. کرام که معتقد است استفاده از واژه «شبکه تکاملی» بهتر از واژه مشاوره است میگوید: «داشتن بیش از یک مشاور از همه لحاظ نفع بیشتری به همراه دارد». او میافزاید: «تعداد بسیار کمیاز افراد هستند که بتوانید از آنها مشاوره دریافت کنید، به آنها اعتماد نمایید و آنها هم همیشه منافع شما را مد نظر داشته باشند». این شبکه، میتواند به همان میزان که شما میخواهید بزرگ یا کوچک باشد، حتی همسر یا شریک زندگی شما هم میتوانند اعضای این شبکه را تشکیل دهند. گاه به دست آوردن نظرات و دیدگاههای مختلف در مورد موضوعی که با آن روبهرو هستید بسیار کمککننده و موثر است. ویلیرد، مدیر ارشد میکرو سیستم و یکس از موسسان سازمان محیط کار آینده بیان میدارد، «امروزه داشتن تعداد زیادی مشاوربرای افراد، غیرعادی نیست.»
باورغلط شماره ۲: مشاوره یک رابطه رسمیدرازمدت است
از آنجا که جهان به سرعت در حال تغییر است و افراد، بیشتر دست به تغییر شغل میزنند، یک رابطه مشاورهای درازمدت میتواند غیرمنطقی و غیرضروری باشد. ویلیرد میگوید: «مشاوره میتواند در قالب یک جلسه یک ساعته صورت پذیرد و لازم نیست برای مدت شش ماه یا یک سال تمدید شود.» به جای آنکه به عنوان یک عمل درازمدت به آن بنگرید، فکر کنید که مشاوره چیزی است که هرگاه به آن نیاز دارید به آن دسترسی خواهید داشت». مایستر میگوید: «لازم نیست با آن مثل یک برنامه بزرگ که باید به آن بپردازید دست و پنجه نرم کنید و نیازی نیست آنقدر صبر کنید تا به یک موفقیت چشمگیر دست یابید». او میگوید «در دنیای امروز، مشاوره بیشتر شبیه دریافت چند جمله کوتاه است نه مانند جلسات طولانی روان درمانی».
البته اگر بتوانید مشاوره و راهنماییهای لازم را از افرادی دریافت کنید که شما را به خوبی میشناسند و از اهداف شما آگاهند، در این صورت مسلما راهنماییهای غنیتر و مرتبطتری دریافت خواهید کرد، اما همچنان باید روابطی ایجاد کنید که وقتی نیاز به مشاوره دارید، بتوانید ارتباط لازم را ایجاد نمایید. با این حال، ممکن است گاها تمایل داشته باشید برای دانستن نظرات یک شخص بیرونی را که ممکن است شناخت کمی از شما داشته باشد یا اصلا شما را نمیشناسد، جویا شوید. ویلیرد پیشنهاد میکند در چنین مواقعی، از واژه «مشاور» برای چنین شخصی استفاده نکنید . او میگوید «به سادگی میتوانید بگویید، میخواستم نظر شما را درباره موضوعی بدانم».
باور غلط شماره ۳: مشاوره برای افراد کوچکترو تازهکار است
بعضی افراد تصور میکنند که فقط وقتی به تازگی کاری را شروع کردهاند نیاز به راهنمایی دارند. کرام میگوید: «قبلا فکر میکردیم تنها افرادی که در مراحل اولیه کارشان هستند نیاز به راهنمایی دارند، اکنون پی بردهایم که افراد در همه مراحل کارشان از این نوع کمک سود میبرند». در کتاب محیط کاری سال ۲۰۲۰، مایستر و ویلیرد درباره مشاوره معکوس صحبت میکنند که در آن افراد کوچکتر، افراد بزرگتر را در موضوعاتی چون تکنولوژی جدید راهنمایی میکنند.
مایستر میگوید: «در شرکتها، وقتی نیاز به راهنما احساس میشود، نشان دهنده این است که موضوعات زیادی در آن شرکت وجود دارد». نباید آنقدر صبر کنید تا آن موضوعات خودشان را نشان دهند، همین که نیاز به تحول در سازمان احساس شود، همان زمان بهترین فرصت برای پیدا کردن مشاور است.
چه در حال تغییر شغل باشید، چه سمت جدیدی به شما پیشنهاد شده باشد، یا اگر به تغییر شغل میاندیشید، دریافت مشاوره از طرف شخصی که قبلا این کار را انجام داده است، مفید میباشد. مایستر میگوید «ممکن است زمانی به راهنما احتیاج داشته باشید که محیط اطراف شما به سرعت در حال تغییر است و شما فرصت کافی برای انطباق با تغییرات نداشتهاید یا در حالتی که سعی میکنید راه خود را از میان پیچیدگیهای سازمان پیدا کنید».
باور غلط شماره ۴: مشاوره کاری است که افراد مجربتر به خاطر خیرخواهیشان بهتر انجام میدهند
ویلیرد میگوید: «وقتی از شخصی میخواهیم که مشاور ما باشد، این امر میتواند برای آن فرد غرورآفرین باشد». اما احترام، تنها دلیلی نیست که افراد قبول میکنند به دیگران کمک کنند. مشاوره باید برای هر دو طرف سودمند باشد. قبل از آنکه به دنبال مشاور بگردید، باید فکر کنید چه میتوانید به او بدهید. آیا میتوانید یک چشم انداز منحصر به فرد در سازمان یا در رابطه با نقش او ایجاد کنید؟ آیا میتوانید اطلاعات خارجی ارزشمندی به او بدهید که به موفقیت او در کار خودش کمک کند؟ در هر صورت، باید اطمینان حاصل کنید که منافع او را در این کار به طور واضح و روشن مشخص نمودهاید. لزومی ندارد که این منافع حتما در قالب معامله یا مبادله صورت پذیرد. حتی قول مساعد شما برای کمک به او در آینده در زمان نیاز، میتواند برای قانع کردن یک مشاور کافی باشد تا وقت و انرژی خود را به سازمان شما اختصاص دهد.
با این وصف، آیا نیاز به مشاور دارید؟
حال که درک بهتری نسبت به دریافت مشاوره دارید، آیا فکر میکنید به آن نیازمندید؟ کرام میگوید: «نقطه آغاز این کار، ارزیابی خود و دریافت این موضوع است که چه چالشهایی هم اکنون پیش روی شما است و چرا؟ سپس از خودتان بپرسید آیا منابع ارتباطی برای رسیدگی به این چالشها دارید؟» اگر پاسخ منفی بود، وقت آن است که به دنبال یک یا چند مشاور بگردید . یادتان باشد که راهنمایی شکلها و شیوههای مختلفی دارد - مهم این است که مشاوره خوبی از یک شخص درست و در زمان درست دریافت نمایید.
اصولی که باید به خاطر داشت
آنچه باید انجام شود:
• شبکهای از افراد تشکیل دهید که هر گاه نیاز به راهنمایی داشتید بتوانید به آنها مراجعه نمایید.
• روابط خودتان را با افرادی که نظراتشان برای شما محترم شمرده میشوند مستحکم تر نمایید.
• مشاوره را هم درازمدت و هم کوتاه مدت در نظر بگیرید
آنچه نباید انجام شود:
• فکر نکنید چون در زمینه کاری خود موفق یا مجرب هستید، نیاز به مشاور ندارید.
• به یک شخص خاص برای دریافت کمک و راهنمایی تکیه نکنید.
• انتظار کمک و راهنمایی از کسی نداشته باشید، مگر آنکه منافع او نیز تامین شده باشد.
درخصوص این موضوع در زیر دو موردکاوی آورده شده است.
منبع: HBR
موردکاوی شماره ۱:
استفاده از چند مشاور
در ژانویه سال ۲۰۰۰ سوکی چویی، شرکت اکسنچر سوئدن را به منظور تاسیس شرکت خود که فعالیت آن در زمینه توسعه نرم افزارهای موبایل بود ترک کرد. کمتر از چهار سال بعد، آن کمپانی خریداری شد و سوکی با یک تصمیم بزرگ درباره اینکه اقدام بعدیاش چه باید باشد، روبهرو شد. آیا او باید به دنبال شغلی در یک کمپانی مخابراتی سوئدی دیگر میبود؟ آیا باید کسبوکار دیگری را شروع میکرد؟ او میگوید «ناگهان متوجه شدم نمیدانم «قدم بعدی» در کارم چه باید باشد». از آنجا که هنوز سن کمی داشت، آرزویش این بود که وارد کار تحقیقات پزشکی شود؛ اما با خود فکر کرد، برای طی کردن این مسیر خیلی دیر است به خصوص که او مدارک پزشکی هم ندارد. با این حال، این میل همواره در او موج میزد. او نیاز به نظرات مختلف درباره این تغییر شغل داشت پس تصمیم گرفت از سه نفر در این باره راهنمایی بخواهد.
اولین کسی که به سراغش رفت، اوا استالدال، مدیرعامل موسسه تحقیقات پزشکی بزرگی بود. آنها چند سال پیش برای اولین بار یکدیگر را در یک سفر اعزام نمایندگان به
ایالات متحده که از سوی وزارت صنایع سوئد صورت گرفته بود، ملاقات کردند. سوکی میگوید: «او با دقت تمام به حرفهای من گوش داد. سپس مرا به شبکه تحقیقات پزشکی خود، به خصوص یکی از استادان کارآفرین در مدیریت پزشکی معرفی کرد.» سوکی بعد از آن با بورن سودبرگ، مدیر عامل سابق اریکسون هم ملاقات کرد. او بورن را اولین بار در زمانی که عضو آژانس مخابرات ملی بود ملاقات کرد. این آژانس، سازمانی است که در زمینه مخابرات و برنامهریزی زیربنایی به دولت سوئد مشاوره میدهد. سوکی برای این شخص احترام زیادی قائل بود و بسیار مشتاق بود بداند او درباره این تغییر شغل چه نظری دارد. سوکی میگوید: «به خصوص از او پرسیدم آیا به نظر او اخذ مدرک دکترا در زمان بحرانی زندگی شغلی ایده خوبی است؟» بورن که بیش از ۸۰ سال دارد به سوکی گفت که به نظر او این کار ضروری است و به او اصرار کرد که رویاهایش را دنبال کند.
سومین مشاور سوکی، مارتین لورنزون بود. مارتین ۵ سال بزرگتر از سوکی است و او هم مسیر شغلی مشابهی را طی کرده بود که در آن شغل ثابت خود را رها کرد و شرکت خود را تاسیس نمود. سوکی هم اکنون در حال اتمام دوره دکتری خود در موسسه کارولینسکا است. بدون مشاوره و کمک راهنماهایش، او فکر میکند اکنون در یکی از شغلهایی که در سال ۲۰۰۴ به او پیشنهاد شده بود، هنوز در بخش مخابرات مشغول به کار بود و رویایش هرگز محقق نمیشد.
موردکاوی شماره ۲:
زمانی که فکر میکنید به مشاوره نیاز ندارید
بعد از بیست سال فعالیت در زمینه تحقیق بازار، استفن واچتر موسسه کاریابی خود را تحت نام اوسپری وان تاسیس نمود. دو سال قبل از آن، او فکر میکرد به اوج موفقیت خود رسیده است: مشتریان او در سیلیکون ولی جزو بزرگترین شرکتها مثل گوگل، یاهو و فیس بوک بودند. یک بار وقتی سوار هواپیما به سمت سواحل شرقی در حرکت بود، به طور اتفاقی در صندلی مجاور سوزان روبرتسون که یک مشاور توسعه رهبری بود، جای گرفت.
آنها تصادفا خیلی سریع با هم آشنا شدند و شروع به صحبت درباره فعالیتهایشان نمودند. استفن با افتخار درباره موفقیتهایش با سوزان صحبت میکرد تا اینکه سوزان از او پرسید «قدم بعدیتان برای موفقیت چیست؟» این سوال برای استفن تکان دهنده بود - او اصلا فکر نکرده بود هنوز جایی برای موفقیت بیشتر هم هست. او فکر میکرد که نردبان ترقی را تا آخرین مرحله طی کرده و باید توجهش را به کارهایی که انجام میداد معطوف دارد. او درباره سوزان میگوید «او به خوبی مرا واداشت تا درباره گذشته کاریام
صحبت کنم.»
وقتی بیشتر با سوزان صحبت کرد، متوجه شد که مراحل بعدی نیز برای او وجود دارد. هم درباره اینکه چگونه کسبوکار فعلیاش را اداره کند و هم درباره اینکه با مشتریان چگونه در ارتباط باشد. او میگوید «به زمانهایی فکر کردم که با مشتریانم اختلافنظر داشتم و نتوانستم این شرایط را با نگاه به گذشته و به صورت متفاوت اداره کنم.»
به علاوه، اگر او پیشروی را متوقف میکرد، آن صنعت بدون وجود اونیز رشد مینمود. او توضیح میدهد که «باید قسمتی از فرآیند نو شدن باشی، در غیر این صورت، همه چیز نو میشود و از کنار شما میگذرد.» سوزان و او تصمیم گرفتند با هم در تماس باشند و درباره اینکه سوزان چگونه میتواند به او کمک کند تا بر رشد و یادگیری متمرکز بماند صحبت کنند. آنها تا امروز به رابطه مشاوره ای خود ادامه دادهاند. سوزان به او کمک کرد تا بفهمد کیست و رابطه او با دیگران چگونه است. «وقتی جوان هستید نیاز به کسی دارید که راه را به شما نشان دهد. خطر از زمانی شروع میشود که فکر میکنید راه را پیدا کردهاید.»
ارسال نظر