کم‏‏‌کاری «سفر قهرمان» در مورد زنان

تمام افسانه‌‌‌ها، از «شیرشاه» گرفته تا «ادیسه» به ما سیر روایی ساخت یک استارت‌‌‌آپ را می‌‌‌آموزند: کشف علاقه، مواجهه با سختی‌‌‌های راه، ساخت تیمی قوی و دست‌‌‌یابی به موفقیت. به عنوان کسی که در بحبوحه این مسیر قرار دارد، می‌‌‌گویم این روایت مزخرف است. این خط داستانی آرمانی و راستش  از مد افتاده، واقعیت‌‌‌ آشفته کارآفرینی را نادیده می‌‌‌گیرد. مهم‌‌‌تر از آن صدا و تجربه بنیان‌‌‌گذاران زن و اقلیت و چالش‌‌‌های منحصربه‌‌‌فردی را که این فضا به ما تحمیل می‌‌‌کند، نادیده می‌‌‌گیرد.

من به تجربه دریافته‌‌‌ام که اکثریت داستان‌‌‌های بنیان‌‌‌گذاران به عنوان سفرهای فردی تعریف می‌‌‌شوند که حرفی از سختی‌‌‌های مسیر نمی‌‌‌زنند و این داستان‌‌‌ها فقط زمانی نقل می‌‌‌شوند که کارآفرین تمام سختی راه را طی کرده و به موفقیت رسیده باشد؛ به این معنا که به سودآوری رسیده یا کسب‌‌‌و کارش را به قیمت هنگفتی واگذار کرده، اما این نوع روایت مشکل‌‌‌ساز است. این روایت‌‌‌های غیرواقعی باعث ایجاد بحران برای (و همچنین از سوی) بنیان‌‌‌گذاران زن می‌‌‌شود. خودکم‌‌‌بینی از آن‌‌‌جایی آغاز می‌‌‌شود که کار‌‌‌آفرینان خود را در داستان‌‌‌های بنیان‌‌‌گذاران نمی‌‌‌بینند و باعث می‌‌‌شود بسیاری از ما احساس تنهایی کنیم. بدتر از آن، اختلاف بین تجربیات ما و این روایت‌‌‌ها می‌‌‌تواند همچون مدرک مستدلی به نظر برسد که به ما نشان می‌‌‌دهد باید تسلیم شویم و دست از تلاش برداریم.

قصه‌‌‌های ما روایت نمی‌‌‌شوند

اگر برای بازتاب موانع پیش ‌‌‌روی بنیان‌‌‌گذاران زن و اقلیت‌‌‌ها - به خصوص در حوزه جذب سرمایه - به روایت سنتی سفر قهرمان اتکا کنیم، به جایی نمی‌‌‌رسیم. در حالی که سال گذشته بنیان‌‌‌گذاران زن ۳۵ درصد بازدهی بالاتری نسبت به همتایان مرد خود داشتند، فقط ۱.۱ درصد از سرمایه‌‌‌ای که به استارت‌‌‌آپ‌‌‌ها اختصاص پیدا می‌‌‌کند، به شرکت‌‌‌هایی می‌‌‌رسد که بنیان‌‌‌گذارشان جزء اقلیت‌‌‌هاست. علاوه بر آن، زنان و بنیان‌‌‌گذاران اقلیت با کمبود نماینده در رسانه‌‌‌هایی مواجهند که به کارآفرینی می‌‌‌پردازند و این خود به عنوان مانعی دیگر عمل می‌‌‌کند.

مساله صرفا این نیست که من بنیان‌‌‌گذاران زیادی را نمی‌‌‌بینم که شبیه به من باشند، بلکه به کسب ‌‌‌و کارهایی که به جز سودآوری، هدف دیگری هم برایشان در اولویت است، کم‌‌‌توجهی می‌‌‌شود. هرچه می‌‌‌گذرد افراد بیشتری – به خصوص زنان- برای مشکلاتی که روزانه با آنها دست به گریبانند راه‌‌‌حل پیدا می‌‌‌کنند. در واقع روزانه بیش از ۱۸۰۰ کسب‌‌‌وکار جدید توسط زنان تاسیس می‌‌‌شود و بنیان‌‌‌گذار بیش از نیمی از این کسب‌‌‌وکارها زنان رنگین‌‌‌پوست هستند، اما دانش و تجربه زیستی این زنان نادیده گرفته می‌‌‌شود. به این ترتیب، نه این کارآفرینان شاهد روایت داستانشان هستند و نه به اندازه کافی از کسب‌‌‌وکارشان حمایت می‌‌‌شود.

 سفر مدرن نه چندان قهرمانانه

وقتی به گذشته نگاه می‌‌‌کنم، احساس می‌‌‌کنم تاسیس شرکت «کاما» که یک شرکت یکپارچه در زمینه بهداشت زنان است برایم اجتناب‌‌‌ناپذیر بود. اما اگر زودتر می‌‌‌دانستم که این راه یک مسیر خطی نیست، به شکل دیگری عمل می‌‌‌کردم.

تحصیلات خودم در حوزه سلامت همگانی بود و خانواده‌‌‌ام به شدت به حوزه سلامت اهمیت می‌‌‌دادند. با این پیش‌‌‌زمینه، کاما را هنگامی پایه‌‌‌گذاری کردم که مشغول تحقیق در حوزه پیشگیری از HIV و پیشگیری از خشونت مبتنی بر جنسیت در مناطق روستایی غرب کنیا بودم و ضرورتش را احساس کردم.

در طول این مسیر، متوجه شدم که ممکن است در سفر واقعی یک بنیان‌‌‌گذار، فراز و نشیب‌‌‌ها فقط با فاصله ۱۵ دقیقه از هم رخ دهند، اما ما از این تغییرات ناگهانی حرفی نمی‌‌‌زنیم. من با چالش‌‌‌هایی مواجه شدم که به خوبی یادم داد این روایت‌‌‌ها کجای راه را اشتباه رفته‌‌‌اند. مثلا بارها به من گفته شد که بازار محصولات بهداشت زنان، یک بازار «محدود» یا «شلوغ» است؛ آن هم توسط سرمایه‌‌‌گذاران مرد. حتی از سوی برخی از سرمایه‌‌‌گذاران تحت آزار قرار گرفتم و بقیه سرمایه‌‌‌گذاران هم گفتند باید خوشحال باشم که چیز «بدتری» را تجربه نکرده‌‌‌ام.

عده‌‌‌ای با صدای بلند از خود می‌‌‌پرسیدند که با توجه به جنسیت و سنم آیا شایستگی لازم را دارم؟ مدارک تحصیلی متعددی که در حوزه بهداشت داشتم هم، وقتی بحث این پیش می‌‌‌آمد که شریک فنی دارم یا نه بی‌‌‌ارزش تلقی می‌‌‌شد. خلاصه اینکه کار‌‌‌آفرینان بیش از شکست محصول و اخراج کارکنان از دلشکستگی و تألمات روحی رنج می‌‌‌برند. وقتی چالش‌‌‌های پیچیده‌‌‌تر را از داستان‌‌‌های بنیان‌‌‌گذارانمان حذف می‌‌‌کنیم، مردمی را که می‌‌‌توانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم، از خود دور می‌‌‌کنیم.

 چگونه قصه را تغییر دهیم

واقعیت سخت این است که چیزی را بنیان کردن نه فرمولی دارد و نه خطی است. به من گفته بودند که این سخت‌‌‌ترین شغل دنیاست، اما حالا می‌‌‌دانم که واقعیت این شغل، شبانه‌‌‌روزی کار کردن نیست. ممکن است همه کارها را درست انجام دهید و باز هم شکست بخورید و «قصه‌‌‌های موفقیت» زیادی وجود دارند که باید در تحسین و تقلیدشان شک کنیم. به عقیده من، چیزی که ما به جای قصه سنتی و تکراری روایت بنیان‌‌‌گذار لازم داریم یک سه‌‌‌گانه است: رویکرد جامعه، ساختارهای رشد جایگزین و قصه‌‌‌های واقعی‌‌‌تر بنیان‌‌‌گذاران.

 جامعه را بپذیرید

من به این ضرب‌‌‌المثل آفریقایی معتقدم که می‌‌‌گوید: «اگر می‌‌‌خواهید سریع بروید، تنها بروید. اگر می‌‌‌خواهید دور بروید، با هم بروید.». باور دارم که اکوسیستم استارت‌‌‌آپی می‌‌‌تواند از جامعه‌‌‌ای که در آن مردم به یکدیگر اتکا می‌‌‌کنند و سفر بنیان‌‌‌‌‌‌گذار را از قالب فردی خارج می‌‌‌کنند، بسیار بهره‌‌‌مند شود. چنین جامعه‌‌‌ای نه تنها می‌‌‌تواند به حمایت و هم‌‌‌فکری برسد، بلکه می‌‌‌تواند حقیقت تلخ کارآفرینی را هم عادی‌‌‌سازی کند. ما می‌‌‌توانیم شبکه‌‌‌ای از منابع، دانش، و ارتباطات را جمع‌‌‌آوری کنیم که به همه استارت‌‌‌آپ‌‌‌ها، از جمله کسانی که در گذشته نادیده ‌‌‌گرفته ‌‌‌شده‌‌‌اند و دنیای کارآفرینی روی خوش بهشان نشان نداده، سود برساند. برای غلبه بر بی‌‌‌عدالتی موجود در قشر نمایندگان کارآفرینان و سرمایه‌‌‌گذاری ناعادلانه‌‌‌ای که در گذشته این حوزه را مبتلا کرده، باید اجازه بدهیم آسیب‌‌‌‌‌‌پذیر باشیم و به همان اندازه که داستان موفقیت‌‌‌هایمان را به اشتراک می‌‌‌گذاریم، از شکست‌‌‌هایمان هم بگوییم.

 تأثیر در کنار سودآوری

تغییر گفت‌‌‌وگو درباره کارآفرینی می‌‌‌تواند انعکاس همان تغییراتی باشد که ما در اولویت‌‌‌های مصرف‌‌‌کنندگان مشاهده می‌‌‌کنیم. ما به بنیان‌‌‌گذارانی نیاز داریم که از جنس بازار هدف خود باشند، مانند بنیان‌‌‌گذاران زن در حوزه سلامت زنان و کارآفرینان رنگین‌‌‌پوستی که برای جوامع رنگین‌‌‌پوست نوآوری ‌‌‌کنند. همچنین به شدت به یک تغییر ذهنیت و فرهنگ، به ویژه در فضای سرمایه‌‌‌گذاری نیاز داریم. فرهنگ استارت‌‌‌آپی کنونی معیار اصلی موفقیت را توانایی کسب‌‌‌وکار در جذب سرمایه می‌‌‌داند و به هیچ‌‌‌عنوان تجربیات پیچیده بنیان‌‌‌گذاران اقلیت در جذب سرمایه را در نظر نمی‌‌‌گیرد. جذب سرمایه مهم است، اما ساختن چیزی که مردم می‌‌‌خواهند و نیاز دارند است که به کسب‌‌‌وکارها اجازه می‌‌‌دهد مستقل و سودآور باشند.

برای دیدن نوآوری واقعی، باید حمایت از اختراع ابزارها و توسعه ایده‌‌‌هایی را ارزشمند تلقی کنیم که به دنبال راه‌‌‌حل‌‌‌های مثبت و ماندگار و پایداری برای همه هستند. ما به عنوان بنیان‌‌‌گذاران، باید از پشت نقاب پول بیرون بیاییم و از این بگوییم که محصولات ما چگونه به بهبود جهان کمک می‌‌‌کنند. ما به راه‌‌‌حل‌‌‌هایی نیاز داریم که مشتری را به عنوان یک انسان کامل ببینند، نه اسکناس متحرک. با این کار، فضایی ایجاد می‌‌‌کنیم که در آن بتوانیم بنیان‌‌‌گذارانی باشیم که تمام قصه‌‌‌مان را به اشتراک بگذاریم، نه صرفا نسخه آرمانی و زیبایش را.

 توزیع متعادل‌‌‌تر بار کاری

فرهنگ ما تنها در ظاهر طرفدار توازن میان کار و زندگی است، اما در واقعیت کار بی‌‌‌وقفه و همواره در دسترس بودن را تشویق می‌‌‌کند. این رویکرد نه تنها برای تیم‌‌‌های استارت‌‌‌آپی مضر است، بلکه تفکر و تأملی را که برای نوآوری و اصلاح ضروری است هم دلسرد می‌‌‌کند. چرا نباید از بنیان‌‌‌گذارانی تقدیر کنیم که برای تازه‌‌‌سازی ایده‌‌‌هایشان زمان می‌‌‌گذارند؟ چرا نباید قدر بنیان‌‌‌گذارانی را بدانیم که با جلوگیری از فرسودگی خود، روی دوام شرکتشان سرمایه‌‌‌گذاری می‌‌‌کنند؟ چرا نباید شرکا و تیم‌‌‌های داخلی سازمان را مورد توجه قرار دهیم و ارزش بی‌‌‌نهایت نیروها را به عنوان جنبه‌‌‌های اساسی موفقیت شرکت نشان دهیم؟

وقت آن رسیده که بنیان‌‌‌گذاران میکروفون را به دیگران بدهند. هرکدام از اعضای هسته اولیه استارت‌‌‌آپ، از نفر سوم شرکت گرفته تا پیمانکاری که با نرخ کمتری کار می‌‌‌کرد، قصه‌‌‌ای دارد که مسیر واقعی نوآوری را روشن می‌‌‌کند. هرچه نباشد بنیان‌‌‌گذاران که یک تنه همه کارها را انجام نداده‌‌‌اند. ما برای قصه سفر بنیان‌‌‌گذار به همه‌‌‌جور فردی نیاز داریم نه فقط خود بنیان‌‌‌گذار.

نکته اصلی این است که وضعیت موجود بهره‌‌‌وری مطلوبی ندارد و کمبود افرادی که نماینده تمام اقشار بنیان‌‌‌گذاران باشند مایه شرمساری است. دسترسی فرد به کارآفرینی باید صرفا بر اساس پشتکار، استعداد، اخلاق کاری و هوش باشد. اما کمبود نمایندگان زنان و اقلیت‌‌‌ها در چشم‌‌‌انداز بنیان‌‌‌گذاران امروز نشان می‌‌‌دهد که مسائل بسیار پیچیده‌‌‌تری در جریان است. وقت آن رسیده که برای صحبت درباره کارآفرینی و نشان دادن کارآفرینان در رسانه‌‌‌ها و جامعه، خط روایی‌‌‌مان را از نو تعریف کنیم وگرنه به زودی به جایی می‌‌‌رسیم که نسل بعدی شخصی شبیه خود پیدا نمی‌‌‌کند که او را الگو قرار دهد.

منبع: Fast Company