سرمایهداری؛ نقطه عطفی در تغییر مشاغل
در دوران رواج فئودالیسم در اروپا، اقتصاد بر محور کشاورزی میگشت. آنچه ارباب و رعیت خوانده میشد، عملا تفکیک زمینداران و کشاورزان بود. این رویه در اروپای قرن دوازدهم تا پانزدهم بسیار رایج بود. کشاورزان زمینها را اجاره میکردند و روی آنها به کشتوکار مشغول میشدند. در همان زمینها خانه و زندگی خود را به راه میانداختند و پس از پرداخت اجاره زمین، بقیه محصولاتشان را با هدف کسب سود میفروختند. در آن دوره، به تدریج اصناف شکل گرفتند تا جوامع صنعتگران را سازماندهی کنند. هر صنعت، صنف مخصوص خود را داشت و با قوانین و سلسلهمراتب مشخصی فعالیت میکرد. به عنوان مثال، فقط مردان و استادکارهای قدیمی میتوانستند به آن بپیوندند. شکلگیری اصناف، سرآغاز تغییراتی بود که در قرنهای بعد از آن مشاهده شد و هنوز هم دیده میشود.
وظیفه اصلی مجموعه اصناف در اروپای غربی شامل نظارت محلی بر حرفه یا کسب و کار از طریق تعیین موازین مرغوبیت و قیمت کالا، حمایت از کسب و کار در مقابل رقابت و تعدی و برقرار کردن مقام اجتماعی اعضای صنف میشد. در ادوار گوناگون تشکیلاتی نظیر بازرگان و ارباب حرف و صنایع در بسیاری از نواحی وجود داشته است. برخی محققان مجموعه اصناف اروپای قرون وسطی را ناشی از تشکیلات قبیلهای قدیم ژرمنها یا از گروههای مذهبی شمردهاند.
در هر حال بازرگانان در آغاز قرن یازدهم میلادی اصناف تجارتی را به وجود آوردند. هدف آنها حمایت از تجارت در مقابل خطرات حکومتهای دوره فئودالیته بود. در آسیا نیز اتحادیههای صنفی، بازرگانان و ارباب حرف و صنایع مانند اتحادیههای صنفی اروپا بوده است. به طور کل اصناف در اداره شهر و کشور قدرت داشتند. به طور مثال، اصناف شهر لندن در حکومت قدرت زیادی داشتند. در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی قدرت ملتها و اقتدار سلاطین افزون شد.
در بعضی موارد پادشاهان از قدرت اصناف کاستند و آنها را به اطاعت خود درآوردند. بهبود وسایل و امکانات ارتباطی، توسعه تجارت و بالاخره ظهور سرمایهداری و مقاطعهکاری به نظام صنفی خاتمه داد. اصناف کوشیدند که انحصارات خود را حفظ کرده و با هر تغییری مخالفت ورزند. روند نظام صنفی با مرور زمان سخت و پیچیده شد و گرایش به موروثی کردن عضویت بروز یافت. در نتیجه تجارت و صنعت جدید به دست سرمایهداران افتاد که میتوانستند خود را با مقتضیات عصر جدید وفق دهند. قدرت مجموعه اصناف از آغاز قرن ۱۷ میلادی در انگلستان رو به زوال گذاشت. جوامع صنفی فرانسه تا قرن ۱۸ میلادی رونق داشتند تا آنکه انقلاب کبیر فرانسه بساط آنها را برچید. نکته مهم در فعالیت اصناف، محلی بودن آنها و تعدیل رقابت بود. آنها تا قرن پانزدهم میلادی، تعیینکننده وضع اقتصاد و جامعه بودند.
ویژگی مهم دیگر، انعطافپذیر بودن کار، محدود بودن انبارداری و تبعیت الگوهای تولید از میزان مصرف در فصلهای مختلف و شرایط آبوهوایی گوناگون بود. در قرن پانزدهم به تدریج نقش گروه دیگری از جامعه، یعنی تاجران پررنگ شد. آنها گاه به مبادلات بینالمللی میپرداختند و برای کسب سود بیشتر، محصولات خارجی را وارد کشورهایشان میکردند. اینجا آغاز رقابت و تغییر در ثبات قرون وسطایی بود. تاجران با این نقشآفرینی توانستند بر تولید و عرضه محصولات اصناف اثر بگذارند. آنها توصیه میکردند که هر صنف در هر بازه زمانی بر تولید چه محصولی متمرکز شود تا هر دو گروه، سود بیشتری کسب کنند. نتیجه آن شد که تا حدی، فعالیت و استراحتهای فصلی که نتیجه پیروی از طبیعت بود، تغییر کرد.
با افزایش تولیدات و مبادلات، شاید برای نخستین بار، برخی جوامع مازاد تولید را تجربه کردند. افزایش مبادلات اقتصادی نیز سودآوری بیشتری نصیب تاجران کرد تا آماده نقش جدید خود در اقتصاد شوند.
تاجران با منابع مالی جدید، به تدریج اثرگذارترین گروه جامعه شدند.
آنها دیگر فقط اقدام به مبادله تولیدات یا ارائه مقدمات تولید بر اساس تقاضای موجود نمیکردند؛ بلکه میتوانستند اقدام به سرمایهگذاری کنند. مدتها پیش از آنکه تقاضایی در بازار باشد، محصولات صنعتگران را پیشخرید میکردند تا چرخ تولید هیچگاه متوقف نشود.
این روند آغاز سرمایهداری و برتری یافتن سرمایه نسبت به سایر منابع تولید بود.
تجارت امروزی به طور کامل از نقش ایجاد ارتباط صرف بین تولیدکننده و مصرفکننده درآمده است و با توان مالی و ظرفیت انبارداری خود، حلقهای مستقل در زنجیره ارزش شده است.
نتیجه آن است که دیگر از تغییر تولیدات یا تعطیلیهای فصلی و فراغ بال قرون وسطایی خبری نیست. بسیاری از کارخانهها به طور ۲۴ ساعته فعالیت میکنند و شاغلان کمبهره از زیرساختهای تولید، طبق برنامه زمانبندی سرمایهداران کار میکنند.
در چنین فضایی، درگیر کردن تمام ذهن و هویت گرفتن از شغل، کار افراد را دشوارتر خواهد کرد. اگر کسی، معنا و ارزش وجودی خود را در شغلش بجوید، مانند کسی است که تمام تخممرغهایش را در یک سبد گذاشته است.
برگرفته از کتاب: شغل کافی/ نوشته سیمون استالزوف