از آرمانشهر تا ویرانشهر
ظرفیتهای ناشناخته انسان
بخش دوم و پایانی
این مطلب بخش دوم از مقالهای است که هفته گذشته با عنوان «هنر طراحی آینده کار» منتشر شد. نویسندگان آن که پنج نفر هستند (اساتید کسب و کار و مدیریت از دانشگاههای کالیفرنیا، میشیگان، بارسلونا و مادرید به همراه یک کارآفرین سوئیسی)، طرحی متفاوت از پتانسیلهای انسانی کمتر شناختهشده و توسعهنیافته ارائه دادهاند. آنها نشان میدهند که چگونه انسان به عنوان خاصترین شاهکار هستی، نقشی حیاتی در شکلدهی آینده فردی، کسبوکار تا آینده بشری ایفا خواهد کرد. در این تصویر، نهتنها انسان از هر دانش و فناوری یا سرمایه موجود دیگری فراتر است بلکه فقط به لطف وجود او (حتی به صورت ناقص و توسعهنیافته امروزی) است که بشریت به این دستاوردها رسیده است. تجربه انسان از سطوح گوناگون وجودی او ناشی میشود. یکی از رویکردهای مفید برای درک بهتر ماهیت انسان، تقسیم سطوح وجودی او به «ذهن، بدن و روح» است. این سطوح با یکپارچگی و کلیت در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. یک انسان کامل، زندگی شخصی و شغلی جداگانهای دارد که بر یکدیگر اثر میگذارند. به طور همزمان، جنبههایی ذهنی، احساسی، فیزیکی و روحی دارد که در تعامل با یکدیگرند.
افکار و احساسات بر سلامت فیزیکی فرد اثر میگذارند که به نوبه خود، دوباره فرآیند تفکر را شکل میدهد. سلامت روحی و معنوی فرد نیز احساسی از هدفمندی و معنا در زندگی او پدید میآورد که شامل اخلاقیات، ارزشها، باورها و ایمان است. تمام این موارد بر سه جنبه سلامت ذهنی، احساسی و فیزیکی فرد اثرگذار هستند. در این میان، قلب هم کارکردها و هوش مخصوص خود را دارد که وظیفه یکپارچهسازی و تعادلبخشی به هوش ذهنی-منطقی، افزایش تابآوری و بهروزی و درمان استرسها، سوگیریها و الگوهای احساسی نهفته در سیستم عصبی را بر عهده دارد. هرچند ذهن، بدن و روح به صورت جداگانه و مجزا از دیگر اجزا فعالیت نمیکنند، نگاهی دقیقتر به کارکردهای اصلی آنها و نقشهایشان در شکلدهی به تجربه انسانی مفید خواهد بود. ذهن، جایگاه دانش، خرد، آگاهی و انتخاب است. ذهن، خانه هوش منطقی، عقل، تواناییهای شناختی و فراشناختی است. از اینجاست که درک، تصور و اراده آزاد زاده میشود.
در قلب، احساسات و عواطف، ویژگیهای قلبی و ارزشها نهفته است و شالودهای برای هوش قلبی پدید میآورد. در اینجا، احساسات و ارزشها با یکدیگر تعامل دارند. با فعالسازی احساسات مثبت و حیاتبخش مانند مراقبت، همدلی، آرامش، احترام، وقار، شوق و عشق میتوان به سیستم عصبی و تجربه شخصی خود، انسجام بخشید. اگر هوش قلبی فعال شود، میتوان به کارکردهای مغز برتر و همچنین خود برتر (Higher Self) و خِرَد دست یافت. در این صورت، امکان ایجاد ارتباطات و روابط حقیقی با دیگر انسانها نیز فراهم میشود. بدن، مکان جنبههای فیزیکی زندگی است: تپیدن قلب، چرخش خون، حواس پنجگانه و جنبههای حسی عشق. بدن ویژگیها و مشخصات فیزیکی فرد را حفظ میکند و فضای ظهور به ذهن، شایستگیها و احساسات او میدهد. در بدن میتوان دریافتهای شهودی داشت و خلقوخویی از سمی تا انرژیبخش تجربه کرد. در این سیستم درونی، همپوشانیهایی نیز دیده میشود. شهود در قلب و بدن ظاهر میشود. کارآفرینی از همکاری ذهن و قلب ناشی میشود. هدف در ذهن، قلب و روح تعیین میشود. خرد نیز دربرگیرنده و یکپارچهکننده تمام ویژگیهای قلب، ذهن، بدن و روح است. خویشتن و سرشت فرد شامل تمام جنبههای وجودی اوست و با گزاره «من هستم» اظهار میشود. خویشتن که بزرگتر از شعار دکارتی - «من فکر میکنم، پس هستم» - است، بافت درونی را با واقعیت بیرونی پیوند میدهد. این وجود کلگرا، در همهچیز از اثرانگشت منحصربهفرد و حضور شخصی گرفته تا حضور فرد در جامعهای پویا و در حال تحول با سایرین (سایر خویشتنها) نمود مییابد. خویشتن همچنین در خود برتر انعکاس مییابد و نقش میبندد. خود برتر، گستردهترین و جامعترین سطح از آگاهی انسان است و در نوک هرم تعالی نیازهای مازلو قرار میگیرد. از این سیستم یکپارچه و پیچیده و بافت درونی خویشتن است که معنا ساخته میشود.
هر جنبهای از خویشتن به دنبال معناست، خواهان بروز است و مشتاق هدف. انسان برای معنایی زاده شده است که در سلولها، نفس و روح ما نهادینه است. با این مقدمات، میتوان به نتیجهگیریهای مهمی رسید: زندگی، جستوجویی دائمی برای معنا و هدفمندی است؛ معنا ماهیتی نسبی و وابسته به شرایط زمینهای دارد؛ از تعامل زمینه درونی و بیرونی شکل میگیرد و از آن اثر میپذیرد؛ معنا میتواند ما را به تعالی نزدیکتر کند؛ مردم تشنه تعالی هستند. ما میتوانیم معنا را در سطوح مختلفی از مارپیچ زندگی تجربه کنیم؛ در سطح فردی، گروهی، تیمی، جوامع، اجتماعی و حتی بشری؛ زندگی مارپیچی شبکهای و پیچیده از روابط هدفمند و معنادار فراهم میکند. جستوجوی ما برای معنا، منجر به هدف، نقشآفرینیها و میراثی میشود که برای فرزندان خود و فرزندانِ فرزندانمان به یادگار میگذاریم.
گذرگاه معنا
راههای فراوانی تا رسیدن به معنا وجود دارد. یکی از راههای مهم، زندگی کردن بر اساس ارزشهای (اخلاقی) خود است. به این صورت، باعث ارزشآفرینی برای دیگران میشویم. اینگونه زیستن ارزش زندگی ما، اطرافیان و جامعهمان را بالا میبرد. یکی دیگر از راههای رسیدن به معنا، خلق و زندگی به شیوه رویایی خود (بر اساس ارزشهای محوری خود) است. خلق و زندگی به شیوه رویایی خود با استفاده از شهود، تصور، تجسم و اندکی فانتزی و تخیل امکانپذیر است. ممکن است مسیر انتخابی برخی انسانها، بزرگ و «اسرارآمیز» باشد و به عنوان مثال برای ساختن جهانی بهتر یا آموزش و راهنمایی نسل بعدی بکوشند. شاید هم مسیرشان برگرفته از تعاریف شغلی، مانند ایفای نقشی در تولیدات دارویی، ارائه خدمات بهداشتی-درمانی یا خلق یک اثر هنری باشد. به هر حال، معنادار بودن انتخابهای افراد نشانه مهمی از ارزش است و ارزشها نیز پیشران مهمی برای معنا هستند. به مرور زمان و تغییر شیوه نگاه ما به پدیدهها، به جای توجه به چگونگی ماهیت و کارکردهای آنها، به دنبال چرایی و تردید در شیوه درست کارکرد آنها برمیآییم. به این صورت، خرد رشد میکند. ما همچنین تفاوت بین داشتن و بودن را کشف خواهیم کرد. متوجه خواهیم شد که چه چیزی واقعا مهم است. معنای زندگی را به یاد خواهیم آورد. چنین تغییری در ارزشها و پرسشهای شخصی شاید در پی فرآیند طبیعی افزایش سن رخ دهد. گاهی نیز یک تغییر بزرگ در زندگی، یک بحران و یک لحظه سرنوشتساز تمام وجود ما را تکان میدهد. در این صورت شاید با کمبودی درونی، پرسشی که هیچگاه مجال ظهور نیافته، پاسخی که هیچگاه یافته نشده یا بخشی از وجودمان که مشتاق تولد است، مواجه شویم. به ناگاه، از زندگی خود، از معنای آن و از زمان اندکی که پیشرویمان باقی مانده، آگاه میشویم. روی تمام لحظاتی تأمل خواهیم کرد که زندگی را بیهوده گذراندهایم؛ به لحظههایی که طبق خواست و انتظار دیگران زندگی کردهایم. شاید در آن زمان، قدردان ارزش لحظات باشیم. در آن زمان، لحظه حال و زندگی مقدسی را که در هر لحظه جریان دارد، درک کنیم. در آن زمان، گوش خود را به یک فرمان درونی باز میکنیم: اکنون زمان طراحی زندگی هدفمند خویش است.
خلاصه و نتیجهگیری
با جمعآوری تمام دیدگاهها، تصورات، شهود و اطلاعات زمینهای در این مدل، میتوانیم مسیر مستقیم به سمت آیندهای مطلوب را ترسیم کنیم. مرور چندباره این فرآیند، احتمالات بیشتری از آینده برای ما روشن خواهد ساخت و تیم کاریمان فرصت همکاری برای خلق مشترک آینده (به عنوان مثال، آینده آموزش) را خواهند داشت. در این فرآیند خلاقیت مشارکتی باید به چهار سناریوی آینده قابل پیشبینی و احتمالی، آینده رویایی و ایدهآل (آرمانشهر)، آینده ناشناخته و غیرمنتظره (قوی سیاه) و آینده ترسناک و نامطلوب (ویرانشهر) توجه کرد. در نهایت نیز، آینده واقعی اغلب ترکیبی از این چهار سناریو است. ما میدانیم که در آستانه تغییر قرار داریم. در حالی که یک پای ما در گذشته و پای دیگر در آینده است، میتوانیم یکی از دو چشمانداز زیر را انتخاب کنیم: یا به غرب و محل غروب خورشید بنگریم یا به شرق و محل طلوع آن خیره شویم. زیستن در جهان در حال تحول امروز نیازمند تصور، شهود، شجاعت و اراده عظیمی است. در این لحظه، از یکسو در معرض خطرات متعدد و از سوی دیگر در معرض فرصتهای فراوانی هستیم که رهبران سازمانی امیدوار پیش روی ما میگذارند. ما اکنون فرصت یک زندگی معنادار و زیستن در جهانی جدید را داریم. شوق، الهام و عشق ما را فرامیخواند (همه ما را، تمام انسانها را) تا رویاها و توانمندیهای خود را در طراحی، خلق مشترک و نوآوری امروز و فردا به اشتراک بگذاریم. در این مسیر، نیازمند ابزارهایی مناسب هستیم: ارزشهای مشترک، یک مسیر مشخص و هدفمند، مجموعه اقدامات و درک یکپارچهای از زمینه پیچیده طراحی حال و آیندههای دور و نزدیک.
زمانی که بر آینده و انرژیهای اثرگذار بر شیوه ظهور آن تأمل میکنیم، متوجه میشویم که باید امیدوار به انرژیهای مثبت و سازنده باشیم و امید داشته باشیم که ترس از تغییر، فقدان کنترل و ناشناختهها مانع حرکت روبهجلوی ما نشود. از آنجا که آینده، نادیده و ناشناخته است، ابتدا باید در ذهن ما شکل بگیرد. به عنوان دانشجو، یادگیرنده، رهبران سازمانی و انسان این توانایی را داریم که از فرصتها و دستاوردهای عصر سایبری در جامعه و اقتصاد جدید استفاده کنیم. چارچوب طراحی آینده که در این مقاله معرفی شد، قابلیت استفاده در طراحی ابعاد فراوانی از آینده پیش روی ما دارد. میتوان از آن در طراحی آینده بشریت، جامعه، بقای سیاره، کسب و کار، سازمانها، تیمها و رهبری کسب و کار، حل معضلات جهانی، منطقهای و محلی، مقابله با چالشهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بهبود زندگی یک فرد، خانواده یا یک ملت و حتی برای طراحی آینده خود تغییر استفاده کرد.
منبع: european business review