دیگر فقط فعالان محیط‌زیست نسبت به این الگو هشدار نمی‌‌‌دهند. این موضوع توسط جریان اصلی جامعه هم پذیرفته شده، تا حدی که ترس از افزایش مهاجرت‌‌‌های اقلیمی، به سوژه‌‌‌ای برای حق بومی‌‌‌گرایی تبدیل شده است. چون مردم از این ایده که تغییرات اقلیمی کشاورزان را مجبور می‌کند زمین‌‌‌های آبا و اجدادی خود را ترک کنند نگران می‌‌‌شوند، یک هدف مهم صرف هزینه برای سازگاری با تغییرات اقلیمی این است که به ماندن آنها در جایی که هستند کمک کنیم.

اما واقعیت پیچیده‌‌‌تر از اینهاست. اکثریت افراد بی‌‌‌خانمان، از مرزهای بین‌المللی عبور نمی‌‌‌کنند، بلکه داخل کشور خودشان جابه‌‌‌جا می‌‌‌شوند. تا سال ۲۰۵۰، بین ۵۰ تا ۲۱۶ میلیون نفر مجبور به جابه‌‌‌جایی درون‌‌‌کشوری خواهند شد. و خیلی از آنها، روستاییانی هستند که به سمت شهرها سرازیر می‌‌‌شوند تا کیفیت زندگی خود را بهتر کنند. شهری‌‌‌سازی معمولا به توسعه کمک می‌کند و مردم را به مدارس، بهداشت و درمان، مشاغل با دستمزد بالاتر و هنجارهای اجتماعی لیبرال‌‌‌تر، به‌‌‌ویژه برای زنان، نزدیک‌‌‌تر می‌کند. این موضوع به نفع تغییرات اقلیمی نیست. اما نشان می‌دهد که یک شکل مقرون به صرفه و مفید هزینه سازگاری اقلیمی، کمک به جابه‌‌‌جایی مردم است، نه اینکه آنها را در مزارع کوچک و در شرایط آب و هوایی بدتر نگه داریم.  نمونه دیگر و عمیق‌‌‌تری از خطر همفکری گروهی در مورد اقلیم وجود دارد.

از پنل‌‌‌های کنفرانس داووس گرفته تا صفحات روزنامه‌‌‌ها، همه به این نتیجه رسیده‌‌‌اند که بین توسعه اقتصادی کشورهای کم‌‌‌درآمد و کشورهای با درآمد متوسط و کاهش انتشار گازهای گلخانه‌‌‌ای توسط آنها، هیچ‌گونه بده‌‌‌بستانی وجود ندارد. دلیلش تا حدی این است که بیشتر کشورهای ثروتمند، همزمان با رشد خود، در جهت کاهش انتشار گازهای گلخانه‌‌‌ای اقدامات موفقی انجام داده‌‌‌اند و رهبران آنها خواهان اقدامات مشابه بیشتری هستند. اما نکته مهم‌تر این است که دولت‌‌‌ها و بانک‌های توسعه که بودجه‌‌‌های محدود دارند، به سختی اذعان می‌کنند که همه اهدافشان با هم قابل تطبیق نیست و بنابراین باید بین آنها انتخاب داشته باشند. و باید این انتخاب را انجام دهند، چون این بده‌‌‌بستان در معرض دید همه است. بهترین راه برای بیرون آوردن مردم از فقر و بالا بردن متوسط استانداردهای زندگی، رشد اقتصادی است. اما در کشورهای در حال توسعه، رشد بیشتر یعنی انتشار گازهای گلخانه‌‌‌ای بیشتر.

خیلی از رهبران کشورهای ثروتمند می‌‌‌گویند که می‌توانند با سرمایه‌گذاری در پروژه‌‌‌های توسعه سبز که به صورت تئوریک، انتشار کربن را کاهش می‌دهد و همزمان رشد را افزایش می‌دهد، غیرممکن‌‌‌ها را ممکن کنند. این موضوع تا حدی درست است. اما بدون قیمت‌گذاری کربن (روشی برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌‌‌ای از طریق اعمال هزینه برای آلودگی‌‌‌های ناشی از کربن) و تجارت فرامرزی انتشار گازهای گلخانه‌‌‌ای برای تشویق بخش خصوصی به سرمایه‌گذاری در این حوزه، این کار بسیار گران و پیچیده خواهد بود. در پایان نشست پاریس که ۲۳ ژوئن امسال برگزار شد، کشورهای ثروتمند بار دیگر وعده دادند هر سال ۱۰۰ میلیارد دلار برای تامین مالی پروژه‌‌‌های اقلیمی اختصاص دهند. با این حال، این تنها بخشی از سرمایه‌گذاری سالانه ۸/ ۲ تریلیون دلاری است که تصور می‌شود تا سال ۲۰۳۰ برای قرار دادن کشورهای در حال توسعه در یک مسیر رشد سبز، موردنیاز باشد. حداقل یک تریلیون دلار از این مبلغ را باید کشورهای ثروتمند تامین کنند.

این واقعیت که منابع محدودند، بده‌‌‌بستان را سخت‌‌‌تر می‌کند. نیاز به صرف پول برای کربن‌‌‌زدایی اقتصادهای بزرگ در حال توسعه که خدمات مناسبی به شهروندان ارائه می‌دهند، بودجه‌‌‌های کمکی لازم برای تامین هزینه مواردی مثل واکسن و آموزش در فقیرترین بخش‌‌‌های آفریقا را به خطر می‌‌‌اندازد. برخلاف مثلا چین یا هند، بعید است این کشورها نقش قابل‌توجهی در انتشار کربن جهانی داشته باشند.  به هر حال، وقتی وام‌‌‌ها و کمک‌‌‌های خارجی با تبصره‌‌‌های سبز همراه می‌‌‌شوند، این کشورها ناکام می‌‌‌مانند. همان‌طور که آنها با بودجه‌‌‌های ناکافی برای خدمات بهداشتی و آموزش مواجهند، برای توسعه شبکه برقی که با گاز تامین انرژی می‌شود، بودجه کم می‌‌‌آورند، به علاوه اینکه هیچ‌‌‌کس آمادگی ندارد برای هزینه‌‌‌های بالاتر تبدیل به شبکه سبز، پول بیشتری بپردازد. خشم دولت‌‌‌های آفریقایی از اینکه به آنها گفته می‌شود به جای کمک به مردمی که به‌‌‌شدت فقیر هستند، به کاهش انتشار گازهای گلخانه‌‌‌ای روی آورند، قابل توجیه است - به‌‌‌ویژه که این غربی‌‌‌ها هستند که همچنان کربن تولید می‌کنند.  در نتیجه، در حالی که رهبران در مورد رشد پایدار بیهوده‌‌‌گویی می‌کنند، پشت صحنه بین کسانی که طرفدار توسعه هستند و کسانی که می‌‌‌خواهند کمک‌‌‌های خارجی تمام و کمال در اختیار کربن‌‌‌زدایی باشد، یک جنگ حماسی بر سر منابع درگرفته است.

این نبرد بر سر یک چیز بدتر است: یا امروز فقیرتر باشیم، یا فردای داغ‌‌‌تری داشته باشیم.  با توجه به نیروی اخلاقی این استدلال که کشورهای ثروتمند باید هزینه‌‌‌های اقلیمی کشورهای در حال توسعه را بپردازند، یک انتخاب بسیار سخت پیش روست. دمای زمین به انباشت کربن در جو بستگی دارد، نه جریان فعلی انتشار گازهای گلخانه‌‌‌ای. اگر بخواهیم به ازای هر نفر حساب کنیم، دنیای ثروتمند به شکل نامتناسبی مسوول افزایش دمای زمین است و ظرفیت بیشتری برای پاسخگویی به آن دارد. کشورهای فقیر منابع لازم برای سرمایه‌گذاری در کاهش انتشار یا سازگار کردن خود با تغییرات اقلیمی را در اختیار ندارند. با این حال، با توجه به اندازه اقتصادهایشان، با بیشترین هزینه‌‌‌ها مواجهند.

مثل تصمیمی که باید بین پیشگیری کردن یا تن دادن به مهاجرت ناشی از تغییرات اقلیمی گرفته شود، تظاهر به اینکه چنین انتخابی اصلا وجود ندارد، به کسی کمک نمی‌‌‌کند. سیاست به این معنی است که نه قیمت کربن کافی محتمل است و نه بودجه کافی از طرف غرب. منابع محدود، این الزام را ایجاد می‌کند که تا جایی که ممکن است از هر آنچه در دسترس است استفاده کنیم. وسواس در مورد سنجش هزینه‌‌‌ها و مزایا - که ناشی از حسن نیت برای جلوگیری از هر گونه بی‌‌‌عدالتی است - مانع می‌شود. و عواقب این شانه خالی کردن‌‌‌ها، بیشتر از همه دامن کشورهایی را می‌گیرد که فقیرتر هستند.

 

منبع: مجله کارخانه - شماره ۳۹