ساخت مدل تجاری برای یک تغییر اجتماعی

مترجم: مریم رضایی

منبع: HBR

شاید سایت‌های اینترنتی کمی وجود داشته باشند که بتوانند ادعا کنند مانند سایت شرکت eBay موفق هستند. این شرکت در خانه «پیر امیدیار» در سال ۱۹۹۵ تاسیس شد و اکنون از پیشتازان سایت‌های درآمدزایی اینترنتی است. شرکت eBay کار خود را به شیوه یک بنگاه فروش آنلاین آغاز کرده و در طول سال‌های اخیر از رشد خوبی بهره برده است. اجناسی که در سایت eBay برای فروش گذاشته می‌شوند، به صورت فهرست وار دسته‌بندی شده‌اند و هر شخصی که حساب کاربری eBay را داشته باشد، می‌تواند در حراج خرید کالای انتخابی خود شرکت کند. در سایت این شرکت هر کالایی را که تصور کنید، از خودرو گرفته تا ملک، اجزای کلکسیون، بلیت کنسرت، سی‌دی، لباس و کارهای هنری، می‌توان پیدا کرد. این کالاها اغلب با قیمت‌های پایین عرضه می‌شوند و وقتی قصد دارید کالایی را در eBay به حراج بگذارید، میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا می‌توانند آن را ببینند.

تاکید اولیه مقامات eBay بر مشتری مداری بوده است. ماهیت اصلی حراج‌های آنلاین، نیازمند این است که افراد غریبه به هم اعتماد کنند. در کنار رشد حاصل از خرید و فروش اینترنتی به عنوان یک سایت، تلاش سرسختانه شرکت این بوده که وب سایت خود را به یک جامعه تبدیل کند. در حال حاضر بیش از ۱۳۵ میلیون نفر در سراسر دنیا از سایت eBay استفاده می‌کنند. درآمد eBay در سال ۲۰۰۴ معادل ۳/۳ میلیارد دلار بوده است.

یکی از اقدامات جانبی شرکت eBay فعالیت‌های اجتماعی و بشردوستانه آن بوده است. مقامات این شرکت، سرمایه‌گذاری‌های مشترک زیادی انجام داده‌اند و با تاسیس شرکت‌های تابعه، به رشد قابل توجهی دست یافته‌اند. پیر امیدیار، موسس eBay، چگونگی انجام فعالیت‌های اجتماعی را از زبان خودش توضیح داده است:

سفر بشردوستانه من در سپتامبر ۱۹۹۸، درست در روز عرضه عمومی سهام eBay در بورس آغاز شد. در آن روز همه چیز برای من غیرمنتظره بود. همیشه تصور می‌کردیم وقتی سهام شرکت عرضه شود، مبادله سهام با باز شدن بازار آغاز می‌شود، اما این گونه نبود. باید صبر می‌کردیم بانکداران مبادلات اولیه خود را انجام دهند. بنابراین وقتی بازار باز شد، فقط در سالن معاملات ایستادیم و تماشا کردیم. هیچ کس به ما توجه نمی‌کرد. بعد از حدود ۴۵ دقیقه شخصی به ما نهیب زد که منتظر eBay روی تابلوهای الکترونیکی سالن باشیم و چند دقیقه بعد نماد شرکت را مشاهده کردیم که از راست به چپ روی تابلو عبور کرد. خیلی خوشحال شدیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم.

اولین عرضه عمومی شرکت را ۱۸ دلار به ازای هر سهم قیمت گذاری کرده بودیم که با این قیمت، ارزش سهم من به چند صد دلار می‌رسید. در طول آن روز، قیمت سهام به ۵۴ دلار افزایش یافت. سهم من، مثل بقیه اعضای شرکت شش ماه غیرقابل استفاده بود و بنابراین در این مرحله فقط یک دارایی اسمی محسوب می‌شد. اما طبق این دارایی اسمی سهم من بیش از ۱ میلیارد دلار شده بود که شگفت انگیز و کاملا غیرمنتظره بود. خیلی زود با نامزدم در مورد این که قصد داریم با این پول چه کنیم، صحبت کردم. این پول خیلی بیشتر از نیاز ما بود و غیرمنتظره به دست آمده بود. شرکت eBay تنها سه سال بعد از این که نرم افزار اصلی آن را طراحی کرده بودم عرضه عمومی شد و بنابراین ما حس فوق‌العاده‌ای از این که «واقعا لیاقت این پول را داریم» نداشتیم. در نهایت احساس کردیم باید مطمئن شویم این منابع در مسیر درستی استفاده می‌شوند.

ظرف چند ماه یک بنیاد خانوادگی غیرانتفاعی تاسیس کردیم، شبیه کاری که فعالان بشردوستی جدید به طور خاص انجام می‌دهند. در این کار رویکردی غیررسمی را در پیش گرفتیم و یکی از دوستان خانوادگی‌مان را به عنوان مدیرعامل انتخاب کردیم.

فعالیت‌های خیرخواهانه ما کاملا اتفاقی بود، به طوری که موضوعی را در روزنامه می‌دیدم و می‌گفتم «باید به آن کمک کنیم.» بعد از دو سال به این نتیجه رسیدیم که باید موسسه را حرفه‌ای‌سازی کنیم و آن را به صورت استراتژیک اداره کنیم. بنابراین چند مدیر اجرایی استخدام کردیم که کمک کنند چگونه می‌توانیم از eBay درس بگیریم و این درس‌ها را در فعالیت‌های بشردوستانه پیاده

کنیم.

خیلی از افراد بین فعالیت‌های خیرخواهانه و بشردوستانه تفاوت قائل نمی‌شوند، اما از نظر من این دو تفاوتی اساسی دارند. وقتی از کلمه «خیرخواهی» استفاده می‌کنم، حس می‌کنم برای تسکین یک درد فوری باید کاری انجام دهم. این یک سخاوت خالص ناشی از دلسوزی است و کاری مهم و بی پایان است. حس خیرخواهی امری ذاتی است و همواره مشکلاتی مانند بلایای طبیعی در دنیا وجود دارد که به کمک نیاز داشته باشند.

بشردوستی چیزی فراتر از این است. بشردوستی تمایل به توسعه وضعیت انسان و جهان است و باید در مورد دلایل ریشه‌ای بروز مسائل فکر کرد تا بتوان از بروز رنج‌های آینده جلوگیری کرد. اگر می‌خواهیم تغییر پایدار ایجاد کنیم، باید از همه ابزارهایی که در اختیار داریم، به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم.

در اوایل دهه گذشته، به اثر اجتماعی عمیق eBay به عنوان بخشی از فعالیت‌های کسب‌وکار شرکت پی بردم. شرکت ۱۰۰ میلیون کاربر داشت و به افراد یاد می‌داد که بتوانند در دنیای اینترنت به شرکتی کاملا غریبه اعتماد کنند - حداقل تا حدی که معاملات آنها را انجام دهد. این کار برای افراد مشاغل و معیشت جدید ایجاد می‌کرد و اثر بزرگی داشت. اما تردید من در مورد این بود که آیا می‌توانم در هدفی ۱۰ ساله سازمانی غیرانتفاعی تاسیس کنم که مردم به همین صورت به آن اطمینان کنند؟

برای انجام کارهای بشردوستانه، به دنبال راه هایی بودم تا قدرت افسانه‌ای کسب‌وکار را کنترل کنم و دنیای بهتری بسازم. در سال ۲۰۰۳ با مشاورینم در این مورد صحبت کردم. پس از بررسی پیچیدگی‌های قوانین مالیاتی و ریسک اداره چنین سازمانی، یکی از مشاورینم راهکاری را به من ارائه داد که در نهایت به تاسیس یک شرکت با مسوولیت محدود، به نام «شبکه امیدیار» منجر شد. گام بعدی استخدام پرسنل مورد نیاز شرکت بود؛ پرسنلی که آزاد بودند کارهای شرکت را بدون توجه به این که آیا این کار به کمک مالی غیرانتفاعی یا سرمایه‌گذاری سودده منجر می‌شود، انجام دهند.

یافتن یک ساختار درست برای شرکت، بزرگ‌ترین مانع پیش روی ما نبود. ما با یک چالش فرهنگی نیز روبه رو بودیم. روش کار یک مسوول برنامه ریزی با روش یک تحلیلگر سرمایه‌گذاری، برای شرکت‌های سرمایه‌گذاری مخاطره آمیز کاملا متفاوت است. تفاوت اصلی در این است که این دو، دیدگاه‌های کاملا متفاوتی از ریسک دارند.

برنامه‌ریزها معمولا بیشتر ریسک گریز هستند. اگر یک بنیاد به سازمانی که به موفقیت نرسیده کمک مالی اهدا کند، یک اشتباه بزرگ محسوب می‌شود. در مقابل، سرمایه‌گذاران مخاطره آمیز اگر از هر ۱۰ سرمایه‌گذاری در ۲ سرمایه‌گذاری درست عمل کنند، خوشحال خواهند بود و وقتی ریسک‌ها را درست قضاوت می‌کنند، از پاداش‌های مالی افسانه‌ای بهره می‌برند.

در شرایطی که ما تغییرات ساختاری ایجاد می‌کردیم، به افراد باتجربه‌ای نیاز داشتیم که سرمایه‌گذاری سودآور انجام دهند - افرادی که نحوه مدیریت یک شرکت، چشم‌انداز رقابتی و بازگشت مالی را ارزیابی کنند. این کار حتی چالش‌های بیشتری را به وجود می‌آورد. چگونه می‌توان برنامه ریزهای مالی غیرانتفاعی و سرمایه‌گذاران مخاطره آمیز انتفاعی را در یک تیم با هم داشت؟ چگونه می‌توانید آنها را با هم تنظیم کنید؟ در سال‌های اول، این کار را درست انجام نمی‌دادیم و قادر نبودیم دو فرهنگ را به طور موفقیت‌آمیزی با هم ترکیب کنیم. یعنی انگیزه دادن به کارمندان انتفاعی بدون انگیزه گرفتن از کارمندان غیرانتفاعی کار دشواری بود. برخی از این کارمندان مدت زیادی در شرکت نمی‌ماندند و آنهایی که می‌ماندند احساس می‌کردند کسی ارزشی برای آنها قائل نمی‌شود. این کار به آموزش زیادی نیاز داشت.

تمرکز بر خدمات مالی خرد

برخی از اولین معاملات سرمایه‌ای انتفاعی ما شرکت‌هایی مانند اتوس‌واتر را دربرمی گرفت - که از سهم سود حاصل از فروش خود برای تولید آب آشامیدنی سالم در هند، شرق آفریقا و نقاط این چنینی - استفاده می‌کند.

اما خیلی زود سرمایه‌گذاری در تامین مالی خرد (اعطای وام به کارآفرینان خرد و بنگاه‌های کوچک) را آغاز کردیم و همان زمان بود که به ارزش کامل ساختار ترکیبی کارمان (ترکیب امور انتفاعی و غیرانتفاعی) پی بردیم.

در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی، بیشتر تامین مالی‌های خرد، از سوی سازمان‌های غیردولتی خیریه انجام می‌شد. اما این شرایط اکنون تغییر کرده است. امروز بسیاری از بزرگ ترین وام‌دهندگان به کارآفرینان کوچک، به صورت انتفاعی فعالیت می‌کنند و ما این توانایی را داشتیم که در آنها سرمایه‌گذاری کنیم.

این صندوق‌ها به کارآفرینان بی پول توانایی می‌دادند تا بنگاه‌هایی را تاسیس کنند و از فرصت‌های آموزشی بهره ببرند. از سال ۲۰۰۴ تاکنون در ۲۸ سازمان - ۱۵ سازمان غیرانتفاعی و ۱۳ سازمان انتفاعی - سرمایه‌گذاری کرده‌ایم. ما دریافته ایم که خدمات مالی خرد، بیش از پیش تحت موشکافی دقیق قرار گرفته، زیرا برخی سازمان‌ها توجه کافی به حمایت از مصرف‌کننده کرده‌اند.

چرخه پاک وام‌های خرد

در سال ۲۰۰۷ تحولی عظیم ایجاد کردیم: شبکه امیدیار را برای رها شدن از مدل سنتی سلسله مراتبی تغییر ساختار دادیم و شیوه مشارکتی برای رهبری این شبکه ایجاد کردیم. در حقیقت، چون این سازمان بیشتر مثل یک شرکت سرمایه‌گذاری مخاطره آمیز عمل می‌کرد، تصمیم گرفتیم ساختار آن را به همان شکل تغییر دهیم. بنابراین، مت بانیک را به عنوان اولین شریک مدیریتی وارد سازمان کردیم. وی کسب‌وکار بین‌المللی eBay را ایجاد کرده بود و سهم عمده‌ای در توسعه آن داشت. در طول چهار سال گذشته، مت تغییرات بسیاری را ایجاد کرده و تیم بزرگی را جمع آوری کرده است. در حال حاضر بیش از ۵۰ کارمند داریم و تمرکزمان بیشتر بر این بوده که ارزیابی کنیم چه مواقعی از اهرم‌های سودده و چه مواقعی از اهرم‌های غیرانتفاعی استفاده کنیم. تا امروز شبکه امیدیار ۴۴۲ میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده که ۲۳۹ میلیون دلار آن مربوط به فعالیت‌های غیرانتفاعی و ۲۰۳میلیون دلار آن در سرمایه‌گذاری‌های سودده بوده است.

از هر ابزاری استفاده کنید

در ابتدای فعالیت سازمان، به دلیل ترکیب فعالیت‌های انتفاعی و غیرانتفاعی با انتقاداتی روبه رو بودیم. نگرانی اصلی این بود که «شخصی در ابتدا قصد دارد بیشتر پول خود را به خیریه بدهد، اما اکنون نظرش تغییر کرده و می‌خواهد بخشی از آن را به فعالیت‌های سودده اختصاص دهد و شاید به دنبال سود مالی بیشتر باشد.» بیشتر منتقدان ما این موضوع را یک ضرر خالص برای جامعه غیرانتفاعی می‌دانستند، به خصوص که در آن زمان تعداد زیادی از فعالان کسب‌وکار درگیر کارهای غیرانتفاعی بودند و این مساله تقابل فرهنگی ایجاد می‌کرد. اما باید گفت مسائل ایدئولوژیک عمیق تری وجود دارند.

آن دسته از فعالان کسب‌وکار که دستی در کارهای بشردوستانه و غیرانتفاعی دارند، معتقدند باید چیزی را «پس بدهند.» این یعنی وقتی در دنیای کسب‌وکار فعالیت می‌کنند، باید چیزی را «دریافت کنند.» من تلاش کرده‌ام این فرضیه را به چالش بکشم.

از زمان آغاز کار ما شرایط تغییر زیادی کرده و بسیاری از جنجال‌ها به شدت فروکش کرده‌اند. امروز نمونه‌های متعددی از بنگاه‌ها و کسب‌وکارهای اجتماعی وجود دارند که تلاش می‌کنند به افراد فقیر خدمات ارائه دهند و این کار را به روشی مسوولانه انجام

می‌دهند.

من دوست دارم فکر کنم که تازه در ابتدای راه هستیم. در چند سال گذشته دریافته‌ام که برای بیشترین اثرگذاری، باید ساختار سرمایه‌گذاری درست و رهبران مناسبی داشته باشید. در سازمان ما سه نفر به صورت تمام وقت مسوول استخدام افراد هستند. این مساله برای یک سازمان بشردوستانه کاملا غیرطبیعی است. اما ما آن را مطابق یک سرمایه‌گذاری مخاطره آمیز پیش می‌بریم و مثل بیشتر سرمایه‌گذاری‌های مخاطره آمیز، به طور جدی امور را مدیریت می‌کنیم. اعضای هیات مدیره یا مشاورین ما نیز کاملا رسمی فعالیت می‌کنند.

یکی از بزرگ‌ترین چیزهایی که در بیش از یک دهه فعالیت در این حوزه یاد گرفته‌ام این است که شما می‌توانید در هر بخشی که کار می‌کنید یک دنیای بهتر بسازید چه فعالیت‌های غیرانتفاعی یا چه امور دولتی. در اینجا، تفکر قدیمی فعالیت یک بخش علیه بخش دیگر یا پس دادن چیزی در ازای گرفتن چیز دیگر مطرح نیست. یک بشردوست واقعی از هر ابزاری برای اثرگذاری استفاده می‌کند.