امروزه بسیاری از افزایش‌ها در بهره‌وری در چارچوب کارکردهای تکنولوژی اطلاعات سازمان‌ها صورت می‌گیرد به‌طوری که تکنولوژی‌های دیجیتال به کمک کارکنان و شرکت‌‌ها می‌‌آیند تا بتوانند کارها را با کارآمدی و کارآیی بیشتری انجام دهند و کارهایی را که انجام شدن‌شان توسط انسان‌‌ها ساعت‌‌ها یا روزها زمان می‌‌برد طی چند ثانیه به انجام رسانند و تجربیات خوشایندی را برای مشتریان بسیاری از صنایع رقم بزنند. در درون سازمان‌ها نیز روندی آغاز شد که در نتیجه آن در ابتدا بخش‌ها و فرآیندهای ساده‌تری همچون منابع انسانی، حسابداری و روابط با مشتریان از حالت سنتی به حالت دیجیتال تغییر پیدا کردند و انجام آنها به اپلیکیشن‌‌ها و هوش مصنوعی سپرده شد.

در سال‌های اخیر بعضی از صنایع مانند صنعت مالی که به‌شدت به سیستم‌های اطلاعاتی وابسته هستند به سرعت و در همان ابتدای فرآیند دیجیتال شدن اقدام به دیجیتال کردن بخش‌های اصلی کسب و کار خود کردند، چرا که مزیت‌های رقابتی این اقدام کاملا مشهود و مشخص بود. به عنوان مثال بانک‌ها از همان آغاز شکل‌گیری دگرگونی دیجیتال سرمایه‌گذاری‌های گسترده‌ای را روی مراکز دیتای خود انجام دادند که سرعت و حجم بالای مبادلات بانکی را به همراه انعطاف‌پذیری حداکثری برای آنها به ارمغان آوردند.

بعدها هم بخش عمده‌ای از مسوولیت‌های مرتبط با دگرگونی دیجیتال در بسیاری از شرکت‌های بزرگ به مدیر ارشد بازاریابی آنها سپرده شد به‌طوری که بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۱۶ در این مورد انجام شد مشخص شده که در بیش از ۳۴ درصد شرکت‌های بزرگ جهان، تمام مسوولیت و مالکیت دگرگونی‌های دیجیتال شرکت بر عهده مدیر ارشد بازاریابی قرار داده شده است و مدیر بازاریابی شرکت موظف است ابزارهای لازم برای دیجیتال شدن را در اختیار سایر بخش‌های شرکت از جمله بخش منابع انسانی، فروش و البته بازاریابی قرار دهد که تمام این دیجیتال شدن‌‌ها تاثیر بسزایی در افزایش هر چه بیشتر بهره‌وری کل شرکت دارند، چرا که به تسریع و تسهیل ارتباطات داخلی و بهبود فرآیند تصمیم‌گیری و افزایش درآمد شرکت کمک شایانی می‌کنند.

به‌طور کلی یکی از مهم‌ترین پیامدهای موج‌های دیجیتال شدن و اینترنت این بوده که رقابت بین شرکت‌‌ها را به شکلی دیجیتال درآورده است و کارها و امور شرکت را به یک عامل جدید یعنی کامپیوتر سپرده است. بر این اساس، دو موج دیجیتال شدن و اینترنت این امکان را به شرکت‌‌ها و صنایع داد تا دست به تطبیق‌‌ها و سازگاری‌های جدیدی بزنند که با کمک آنها بتوانند از منابع موجود به شکل آسان‌تر و موثرتری کمک بگیرند.

با این همه باید دانست که صرف سرمایه‌گذاری در زمینه دیجیتال کردن فرآیندها و کارکردهای کاری به تنهایی نمی‌تواند یک شرکت یا صنعت را دیجیتال کند. در واقع سرمایه‌گذاری یک شرط لازم برای دیجیتال شدن شرکت‌هاست اما شرط کافی نیست و برای دیجیتال شدن کامل و تمام‌عیار به ایجاد تغییرات انقلابی و بنیادین در فرآیندهای شرکتی رقابتی نیاز است. به عنوان مثال بانک‌ها سرمایه‌گذاری‌های سنگینی روی تکنولوژی اطلاعات انجام داده‌‌اند و از طریق ارائه خدمات بهترشده به مشتریانشان کوشیده‌‌اند به انعطاف‌پذیری و کارآمدی بیشتری دست یابند و تا حد زیادی در این زمینه موفق شده‌‌اند اما در مقابل با رقبای غیربانکی نوآور و مبتکری روبه‌رو شده‌‌اند که به علت مجهز و مسلط بودن به جدیدترین تکنولوژی‌های دیجیتال عرصه را بر بانک‌ها و موسسات مالی بزرگ تنگ کرده‌اند.

 سازگاری تکاملی

دگرگونی دیجیتال یک تکامل مختل‌کننده است که شرکت‌‌ها و سازمان‌ها را به روش‌های کاملا جدیدی برای کار کردن و اندیشیدن مجهز می‌‌سازد. این فرآیند شرکت‌‌ها را ملزم به ایجاد دگرگونی‌های سراسری در تمام بخش‌های خود می‌کند و به همین دلیل هم هست که می‌‌بینیم بسیاری از شرکت‌های نامدار به دلیل ناتوانی یا ناکامی در دیجیتال شدن سراسری و وابسته ماندن به فرآیندهای قدیمی و غیردیجیتالی‌شان دچار ضعف شده و در برخی موارد نیز منقرض شده‌اند. شاید به همین دلیل هم هست که دگرگونی دیجیتال تا حدی ترسناک به نظر می‌‌رسد چرا که شرکت‌‌ها را وادار می‌‌سازد تا توجه‌شان را از آنچه خوب بلدند و به آن عادت کرده‌‌اند به سمتی تغییر دهند که آنها را وارد حوزه‌های ناشناخته و آزمایش روش‌هایی می‌کند که مخاطره‌آمیز و به اثبات‌نرسیده هستند.

به همین دلیل هم هست که بسیاری از شرکت‌‌ها به‌طور کلی قرار داشتن در شرایط تغییر و تحول بنیادین و لزوم ایجاد دگرگونی‌های دیجیتال را انکار می‌کنند. کلایتون کریستینسن، در کتاب پرفروش و مشهورش یعنی «معمای نوآوری»  نوشته است: «شرکت‌‌ها به این دلیل در نوآوری ناکام می‌‌مانند و شکست می‌‌خورند که نوآوری را به معنای ورود به ناکجاآباد می‌‌دانند و فکر می‌کنند نوآوری یعنی جدا شدن از روش‌های آشنا و جواب پس‌داده و رفتن به سوی روش‌های ناشناخته و جواب پس نداده.»

با این همه تن ندادن به نوآوری و دگرگونی دیجیتال نیز خطرات و پیامدهای منفی بسیاری را برای شرکت‌های بزرگ و نامدار به دنبال دارد از جمله خطر نزدیک شدن و پیشی گرفتن شرکت‌های نوظهور و چابکی که به جدیدترین ابزار، تکنولوژی‌‌ها و فرآیندهای کاربردی آینده مجهز هستند.

چنین رقبای تازه‌نفسی هم هدف‌های بزرگی در سر دارند و هم از تمرکز کافی برای رسیدن به آن اهداف برخوردارند و نمونه‌های چنین شرکت‌های تازه‌نفسی همان‌هایی هستند که چند سال قبل وارد رقابت با بزرگان شدند و امروز خودشان به بزرگان و نامداران دنیای تکنولوژی و کسب و کار تبدیل شده‌اند. اغلب این شرکت‌‌ها به واسطه نوآوری‌‌ها و نبوغ خاص بنیان‌گذاران‌شان به شهرت رسیدند از جمله جف بزوس و آمازون، ایلان ماسک و تسلا، رید هیستینگ و نتفلیکس، جک ما و علی بابا، برایان چسکی و ایر بی‌ان بی ‌و موارد دیگر .

امروزه چهار ستون دگرگونی دیجیتال یعنی محاسبات ابری، دیتای بزرگ، اینترنت اشیا و هوش مصنوعی به هم پیوسته‌‌اند و فرآیندهای جدیدی را به وجود آورده‌‌اند و می‌‌روند تا با منقرض کردن فرآیندهای قدیمی طرحی نو دراندازند و شروعی تازه را در دنیای کسب و کار رقم بزنند و این همان چیزی است که دگرگونی دیجیتال به دنبال آن است.

شرکت‌‌هایی که دوران دگرگونی دیجیتال را با موفقیت پشت سر می‌‌گذارند و از انقراض دسته جمعی در امان می‌‌مانند آنهایی هستند که به درستی و روشنی می‌‌دانند تغییر و تحولات چگونه به وقوع خواهند پیوست و چه نوساناتی در انتظار منابع خواهد بود و چنانچه یک شرکت فقط به یک منبع وابسته باشد نخواهد توانست از انقراض بزرگ جان سالم به در ببرد و به همین دلیل هم هست که شرکت‌‌هایی که به بقای خود در عصر دگرگونی دیجیتال می‌‌اندیشند بیش از هر چیزی به دنبال فرصت‌های بزرگ برای دگرگون‌سازی ساختارها و فرآیندهای کاری و نفس کشیدن در هوایی تازه هستند.