داستان اول:

شرکت ما جزو آن شرکت‌‌هایی است که در آنجا تاکید بسیار زیادی بر ارتباط چهره به چهره و مستقیم بین مدیران و کارکنان می‌شود و به همین دلیل هم من به عنوان یکی از کارکنان شرکت بارها و بارها طی یک سال به‌طور مستقیم با مدیر مافوقم جلسات حضوری دارم و در این جلسات ما باهم درباره مسائل مختلف صحبت می‌کنیم که یکی از موضوعات اصلی این جلسات بررسی عملکرد گذشته و بررسی برنامه‌های آینده است. در جلساتی که با محوریت بررسی عملکردم برگزار می‌شود، شخص مدیر منابع انسانی شرکت نیز به عنوان تسهیل‌گر حضور دارد و چنین جلساتی در محیطی دوستانه و خودمانی و فارغ از سلسله‌‌مراتب سازمانی برگزار می‌شود و محل برگزاری جلسات نیز بیرون از شرکت و درجایی مثل کافی‌‌شاپ است به‌‌خصوص اگر قرار باشد عملکرد من موردانتقاد قرار بگیرد. یادم می‌‌آید آخرین باری که در چنین جلساتی از عملکردم انتقاد شد شرایط به‌‌گونه‌‌ای رقم خورد که خودم شرمنده شدم و از ارائه چنین عملکرد ضعیفی از خودم بدم آمد. در آن روزها به خاطر مشکلات شخصی و خانوادگی که داشتم، با بی‌‌نظمی و حواس‌‌پرتی در محل کارم حاضر می‌شدم و انگیزه چندانی برای کار نداشتم که این حواس‌‌پرتی و بی‌‌انگیزگی بر عملکردم خیلی تاثیر گذاشته بود. به همین دلیل، وقتی به جلسه بررسی عملکردم در یک کافی‌‌شاپ نزدیک محل کاردعوت شدم اصلا تعجب نکردم و غافلگیر هم نشدم و خودم را برای شنیدن بدترین انتقادها و توبیخ‌‌ها آماده کرده بودم. وقتی در ساعت مقرر به کافی‌‌شاپ موردنظر رفتم، مدیر مافوقم و مدیر منابع انسانی شرکت را با چهره‌هایی خندان و مهربان دیدم که بی‌‌صبرانه منتظر ورود من بودند و در نگاه اول متوجه شدم که در رفتارشان با من هیچ نشانه‌‌ای مبنی بر توبیخ یا اخطار دادن به من وجود ندارد. درواقع، آنچه در چهره مهربان آنها می‌دیدم چهره دو مربی و مشاور دلسوز بود که با تمام وجودشان می‌خواستند به یک نفر کمک کنند و همین‌‌طور هم شد. در ابتدای جلسه، مدیر مافوقم با من و مدیر منابع انسانی شرکت درباره عملکرد درخشان درگذشته و کمک‌‌های زیادی که به شرکت کرده بودم صحبت کرد و چندین بار هم بر این موضوع تاکید کرد که من پتانسیل‌‌های فوق‌العاده بالایی داشتم که خیلی خوب آنها را به حالت بالفعل درآورده‌‌ام. مدیر منابع انسانی شرکت هم با تایید صحبت‌های مدیر مافوقم به چند داستان اشاره کرد که برخی از کارکنان که دچار گرفتاری‌‌های شخصی بودند چگونه توانستند بر مشکلاتشان غلبه کنند و دوباره به دوران اوج خود بازگردند. آنچه برای من خیلی جالب و تاثیرگذار بود اینکه در آن جلسه آن دو نفر فقط با من درباره ایده‌هایی برای بهتر انجام شدن کارها صحبت می‌کردند آن‌‌هم به شکلی غیرمستقیم و بدون اینکه خطابشان به من باشد.

وقتی آن جلسه به پایان رسید و ما باهم خداحافظی کردیم، من به معنای واقعی کلمه تغییر کرده بودم چراکه خود را کارمند شرکتی می‌‌دانستم که مدیرانش و به عبارت بهتر «مربیانش»  مرا به عنوان یک انسان و نه صرفا یک ‌‌مهره و یک کارمند در نظر می‌گرفتند و می‌‌دانستند که عامل اصلی عملکرد ضعیف من در ماه‌های گذشته مشکلاتی که داشته‌‌ام بوده، نه ناتوانی و بی‌میلی خودم.

 داستان دوم:

سال‌ها پیش وقتی کارم را به عنوان مدیر منابع انسانی در یک شرکت خوشنام و موفق شروع کردم، اتفاقی برای من افتاد که درس خیلی خوبی برای من بود. یادم می‌‌آید در نخستین جلسه بررسی عملکردم در آنجا رئیس شرکت که فردی جاافتاده و باتجربه بود و سال‌ها بود که توانسته بود با روش‌های رهبری موثرش بسیاری از مشکلات عملکردی کارکنان را حل کند، مرا به دفتر کارش دعوت کرد و بعد از کمی صحبت کردن درباره خانواده و زندگی‌‌ام با لحنی دوستانه به من گفت: «اگر بتوانی دانش حقوقی خودت را بیشتر کنی و به مسائل حقوقی کارت تسلط بیشتری پیدا کنی مطمئن باش بهترین مدیر منابع انسانی دنیا می‌شوی.» این اظهارنظر رئیس شرکت که با نهایت ادب و خودمانی بودن مطرح ‌‌شده بود در درون خود یک انتقاد سازنده و معنادار برای من داشت و آن اینکه داشتن دانش حقوقی برای یک مدیر منابع انسانی ضرورتی است که من از آن برخوردار نبودم و این مساله می‌تواند برای آینده شغلی من خطرناک باشد. چون من در ابتدای مسیر کاری‌‌ام بودم، او لازم دیده بود تا این نقطه‌‌ضعفم را به من گوشزد کند اما این کار را به بهترین و نرم‌‌ترین شکل ممکن انجام داد. من به‌‌هیچ‌‌عنوان این انتقاد رئیس شرکت را به عنوان یک‌‌ خرده‌گیری و سرزنش در نظر نگرفتم چون حس می‌کردم این انتقاد نه به خاطر منافع شرکت بلکه به خاطر موفقیت کاری خودم مطرح ‌‌شده بود و او به خاطر اینکه دوست داشت من چه در آن شرکت و چه در سایر شرکت‌‌ها به عنوان یک مدیر منابع انسانی درجه‌‌یک شناخته شوم، آن توصیه را به من کرد. من هم به همین دلیل به توصیه آن رئیس دلسوز گوش کردم و خیلی زود در یک دوره آموزش مبانی حقوق در شرکت‌‌ها ثبت‌‌نام کردم و آن دوره را با موفقیت به پایان رساندم و پس از پایان آن دوره بود که فهمیدم دانستن مسائل حقوقی و قانونی مرتبط با روابط کاری در سازمان‌ها تا چه حد می‌تواند برای یک مدیر منابع انسانی سازنده و راهگشا باشد. اگر یک مدیر منابع انسانی فاقد دانش حقوقی کافی باشد به‌‌احتمال‌‌زیاد در حرفه‌‌اش دچار مشکل خواهد شد و این خوش‌‌شانسی من بود که در ابتدای فعالیتم به عنوان مدیر منابع انسانی با رئیسی سروکار پیدا کردم که به محترمانه‌‌ترین شکل ممکن این واقعیت را برای من روشن کرده بود و من از این نظر تمام موفقیت‌‌های بعدی‌‌ام چه در آن شرکت و چه در سایر شرکت‌‌هایی که با آنها کار کردم را مدیون آن رئیس اخلاق‌‌گرا و مهربان بودم.