کاربرد مفاهیم یوگا و مراقبه در کار تیمی
«کار تیمی» بدون استرس؛ چگونه؟
آگاهی تیمی؛ نسخه ای برای افزایش عملکرد
بخش نخست
مفهوم «آگاهی» که یکی از ستونهای اصلی یوگا و مراقبه است، دستکم قدمتی ۲۶۰۰ ساله دارد. آگاهی به معنای توجه به اتفاقات درون خود، دیگران و جهان اطراف و پذیرش این اتفاقات با قلبی باز است.
در سالهای اخیر، این مفهوم در فرهنگ جوامع، رواج زیادی یافته است و نیاز به استفاده صحیح و تعیین جایگاه مناسب برای آن را ایجاب میکند؛ در غیراینصورت ممکن است از یک سو نوشدارویی برای تمام مشکلات یا فقط یک مد زودگذر تصور شود.
یکی از دلایلی که توصیه به آگاهی در سازمانها با انتقاد مواجه میشود، نگاه نخست به آن است. حامیان این مفهوم آن را مانند چسبزخم میدانند؛ «یکی از تیمهای کاری با استرس و فرسودگی مواجه شده است؟ مشکلی نیست. مقداری روی آگاهی و اصول آن کار کنیم، احتمالا درست میشود.»
گرایش کنونی به آگاهی و خودآگاهی و نوشدارو انگاشتن آن در فضای کنونی هم تردیدهای اخلاقی خاص خود را به وجود میآورد. نمیتوان به سادگی به افراد آموخت که از احساسات خود آگاه باشند و آنها را تنظیم کنند؛ در حالی که همزمان اغلب در محیطهایی با احساسات مسموم کار میکنند، توجهی به جنبههای انسانی آنها نمیشود و بسیاری از اوقات فقط یک چرخدنده در ماشین سازمان هستند.
با این توصیفات، به نظر زمان آن است که طرفداری یا انتقادهای یکسویه از آگاهی را کنار گذاشته و آن را عمیقتر واکاوی کنیم.
نگرش دقیقتری به آگاهی وجود دارد که میتوان آن را در محیط کار استفاده کرد؛ نگاهی که تناسب بیشتری با میراث فرهنگی بشر و اهداف باستانی آن دارد. این نگرش به دنبال ایجاد محیطهای کاری سالمتر و انسانیتری است که در خدمت نیازهای واقعی انسان بوده و سیستمهای زنده و پویایی را تقویت کند که حیات، متکی به آنها است. در این راستا، رویکردی در کار تیمی را پیشنهاد میکنیم که میتوان آن را آگاهی تیمی (Team Mindfulness) نامید. تیمها در بیشتر سازمانهای امروز، اصلیترین واحد کاری هستند. تقریبا هر فردی در یک تیم کار میکند. اتفاقاتی هم که در آن تیم میافتد، به شدت بر نتایج و خروجیهای کار اثر میگذارد. زمانی که تیمهای کاری متنوع، حمایتگر، پذیرا و مشارکتگر باشند (جایی که از نظر روانشناختی احساس امنیت کنند)، احتمال دستیابی به عملکرد عالی و بهبود آن به شدت افزایش مییابد. چنین تیمهایی نوآورتر هستند، تلاطمهای کمتری تجربه میکنند، غیبتهای پزشکی کمتری دارند و به بهرهوری بالاتری دست مییابند. برای ساخت چنین تیمهای شکوفایی نیاز به پیروی از اصولی خاص و البته چارچوبهای اخلاقی مشخص است.
تیمها چه چیزی تجربه میکنند؟
از آنجا که تیمها، هسته مرکزی هر سازمانی در هر مکانی هستند، در پژوهش خود روی آنها به شیوه کار و تجربیات آنها توجه زیادی کردیم. پژوهش ما روی تیمهای کاری در حوزههای اقتصادی مختلف بود؛ از حوزه بهداشت و درمان (بریتانیا و دانمارک) گرفته تا نهادهای دولتی و تیمهای فعال در شرکتهای سهامی حوزه گردشگری، خردهفروشی، غذایی و خدماتی. یافتههای ما حاکی از آن است که تیمهای کاری بسیار پرمشغله هستند و برخی از آنها به دشواری خود را با سرعت تحولات انطباق میدهند.
تقریبا تمام کسانی که با آنها کار کردیم، برای عقب نماندن از برنامهها تلاش فراوان میکردند. برخی از آنها انرژی خود را از لزوم بازنگری در کار میگرفتند و با تغییرات سریعی خود را انطباق میدادند که امروزه در هر گوشهای از جهان در جریان است. این اظهارنظر را از بسیاری از تیمها میشنیدیم: «حجمکار انجام شده در ۶ ماه اخیر بیش از ۵ سال گذشته بوده است.»
اما در کنار این افزایش عملکرد تیمها یک نکته منفی هم وجود داشت. آنها از فرسودگی خود سخن میگفتند. دنیای دیجیتال امروز، تعطیلی ندارد. همواره مسائلی از نابرابری به سطح میآید: مشکلات جامعیت یا کنار گذاشتن افراد در محیط کار مجازی دیده میشود. بسیاری از افراد به سختی میکوشند که ارتباط اجتماعی خود را با تیمهایشان حفظ کنند و در فضای مجازی آنها حضور و مشارکت داشته باشند. برخی دیگر به دلیل تغییرات سریع الزامات عملیاتی و تحولات استراتژیک، به دشواری میتوانند خود را به دیگران برسانند.
به این نتیجه رسیدیم که با توجه به افزایش فشارهای کاری و سرعت تحولات، آگاهی تیمی میتواند رویکردی مناسب برای مواجهه با این چالشها باشد.
آگاهی تیمی چگونه عمل میکند؟
آگاهی تیمی با آگاهی فردی (یا خودآگاهی آنها) تفاوت دارد. آگاهی در سطح فردی به انسانها کمک میکند که هدفمند و با ذهن و قلبی باز در لحظه حال حضور داشته باشند و تجربیات خود را احساس کنند. آگاهی فردی و خودآگاهی، روشی موثر در افزایش توان مدیریت احساسات، تمرکز، همدلی، پذیرش دیدگاههای جدید و انطباق بهتر با شرایطِ در حال تغییر است. این مزایا به اندازه کافی خوب هستند که باعث شود تمرینهای آگاهی و خودآگاهی را به افراد علاقهمند توصیه کنیم.
اما در آگاهی تیمی، محور تمرکز تغییر میکند. در آگاهی تیمی، افراد میآموزند که توجه خود را به تیمهایشان معطوف کنند. تیم، محور توجه میشود (اهداف آن، وظایف و فرآیندهایش)؛ در عین حال توجه به جو تیمی و تحولات و تغییرات مداوم آنها صورت میگیرد.
در این تمرین، اعضای تیم به کشف یک توانایی جمعی برای مطرح کردن و بحث درباره موضوعاتی فراتر از وظایف و اهداف ساده خود میرسند. آنها روشهایی برای بحث کردن درباره احساسات و تجربیات لحظه کنونی خود از عضویت در تیم پیدا میکنند. آنها میآموزند که الگوهای اتفاق افتاده یا اتفاق نیفتاده بین خودشان را پیدا کنند. آگاهی تیمی به افراد کمک میکند تا دغدغههای شخصی خود را با دیگر اعضایی که گوش شنوا و قلبی باز دارند، در میان بگذارند. این آگاهی امکان مکالمات واقعی را فراهم میسازد تا به چالشهای تیم و سازمان پرداخته شود و به نتایج بهتری بینجامد.
زمانی که اعضای تیم احساس کنند دیگران (دستکم تا حدی) آنها را درک میکنند، میتوانند دغدغههای شخصی و کاری را با آنها مطرح کنند و سخنانشان شنیده خواهد شد، تمام تیم و اعضای آن به شکوفایی میرسند. آنچه در این فرآیند تامین میشود، امنیت روانشناختی است که باعث کارآیی بالاتر تیمها میشود.
امنیت روانشناختی، مانند شالوده و ستونی برای عملکرد تیم است. زمانی که این شالوده از بین برود یا هیچگاه ساخته نشود، پیامدهای ویرانگری در انتظار اعضای تیم خواهد بود. نمیتوان ساخت این شالوده را به شانس و اقبال واگذار کرد. هیچگاه یک پیشامد خوشایند باعث ایجاد آن نخواهد شد.
خوشبختانه، شواهد مستحکمی برای شیوه ایجاد این امنیت روانشناختی و بهرهگیری از مزایای آگاهی تیمی وجود دارد. براساس پژوهش و مقالهای که مایکل چاسکالسون و مگان ریترز انجام دادهاند، آگاهی تیمی مبتنی بر سه اصل است. این سه اصل که از آنها با عنوان مدل ایم (AIM) در مقالات بعدی نام خواهیم برد، عبارتند از پذیرش (Allowing)، جستوجو (Inquiry) و فراآگاهی (Meta-awareness).
مفهوم پذیرش به معنای درک واقعیات و قبول کردن آن به شیوه کنونی آنها است. ما به طور معمول زمان زیادی از زندگی خود را به «اگر میشد» و «اگر شده بود» میگذرانیم. اما آرزوی تغییر گذشته و حال بیهوده است. «اگر رئیس دیگری، آپارتمان بزرگتری و شریک زندگی دیگری داشتم، زندگی بهتر میشد! اگر آن فرد خاص در تیم من نبود ... همه مشکلات حل میشد!»
این نگرش به شرایط، بیهوده و غیرمعقول است و اگر اندکی به آن بیندیشیم، متوجه پوچ بودنش خواهیم شد. با این حال، همه ما درگیر چنین ذهنیتی هستیم. «اگر عاملی چنین نبود، تمام مشکلاتمان حل میشد.» در این بحث، دو نکته بهنسبت واضح وجود دارد. نخست، اگر یک مشکل را حل کنید، مشکل دیگری نمود خواهد یافت. همیشه چنین است. همیشه مشکلات وجود دارند. هیچچیز همیشه عالی و فاقد مشکلات نخواهد بود. اما نکته دوم و احتمالا مهمتر آن است که در هر صورت، شرایط کنونی چنین است. هماکنون و در این لحظه، شرایط این است. زمانی که بیاموزیم به شرایط و اتفاقات لحظه حال، مجالِ بودن بدهیم و پذیرش آنها را داشته باشیم، انتخابهای مناسب خود را به ما نشان خواهند داد. در آن زمان میتوانیم، براساس شرایط حال حاضر، تصمیمات مناسب بگیریم.
اجازه دادن به وجود شرایط به شیوه کنونی و پذیرش آنها باعث میشود که سوالات ما به این شکل تغییر کند: «شرایط چنین است؛ اکنون چه باید کرد؟ چه کار باید انجام دهم؟ چه اقدامی برای من بهتر است؟ برای دیگران چطور؟ با توجه به شرایطی که در آن هستم، چطور؟ باملاحظهترین اقدام و تصمیم به نفع دیگران چیست؟»
زمانی که پذیرش شرایط به شیوه کنونی و حال حاضر را داشته باشید، فرصتها ظهور میکنند. در طرف مقابل، اگر به رویاپردازی یا انکار دچار شویم، فرصتها و انتخابهای خود را نخواهیم دید. در بحث آگاهی تیمی، پذیرش به معنای درک آن است که شرایط تیم در حال حاضر و در این لحظه چنین است. صحبت از انفعال و کنشپذیری نیست. صحبت از این است که فقط پس از درک واقعیت شرایط موجود میتوانیم تصمیمی مناسب اتخاذ کنیم. پذیرش، شالودهای مستحکم برای اقدام هدفمند است.
جستوجو به عنوان دومین اصل و ستون آگاهی تیمی، به معنای علاقه نظاممند به حل مشکلات است. زمانی که یک تیم به ذهنیت جستوجو و کنکاش برسد، اعضای آن علاقهمندتر خواهند شد؛ علاقهمند به سایر اعضای تیم، علاقهمند به تیم و هدف و فعالیتهایش، علاقهمند به الگوها و ارتباطات، جریانهای کاری و داستانهایی که زندگی کاری در این تیم را میسازد و در نهایت علاقهمند به جهانبینی (نگرش نسبت به تیم و ورای آن) سایر اعضای تیم. زمانی که اعضای تیم بتوانند نگرش و جهانبینی سایر اعضا را درک کنند، انعطافپذیرتر و خلاقتر خواهند شد. ساخت آینده بستگی به تغییر نگرش و اقداماتی دارد که ما را به مشکلات کنونی رساندهاند. توانایی مواجهه خلاقانه با یک مشکل خاص یا مجموعهای از مشکلات، نیازمند تغییر جهانبینی ما است. تنها در صورتی میتوانیم نگاه متفاوتی داشته باشیم که از پنجرهای دیگر به شرایط و مشکلات نگاه کنیم. در اینجا است که پرورش توانایی تیم برای جستوجو اهمیت فراوانی مییابد.
شما با مطرح کردن هر سوال جدید، توانایی جستوجو و کنکاش یک تیم را بالاتر میبرید. تیم از این موضوع آگاه میشود که چنان به یک نگرش خاص عادت کرده است که انگار جهان را فقط میتوان با همان نگرش یا از همان پنجره خاص نگریست. آموختن شیوه مطرح کردن یک سوال به گونهای که منجر به تغییر نگاه ما به جهان شود و نگرشها و نظرات متفاوت را پذیرا شویم، ما را به منافعی میرساند که ناشی از جستوجو و کنکاش گزینههای موجود است.
فراآگاهی، توانایی نگریستن به تیم از دیدگاه یک فرد «بیرونی» است. مانند آن است که از بالکن یک خانه به رفتوآمد و الگوهای رفتاری مسافران یک ایستگاه قطار نگاه کنید. زمانی که (در عین عضویت در تیم) بتوانید با فاصله و با آن دیدگاه بیرونی به تیم کاری نگاه کنید، رفتارها و نگرشهایی از آنها به چشم خواهد آمد که در شرایط عادی آنها را نمیدیدید. در این صورت، تیم میتواند خود را در حال فعالیت ببیند. میتواند متوجه شود که چه اتفاقاتی در رفتارهای جمعی آن رخ میدهد. میتواند الگوهای خود را ببیند و متوجه شود که در خلال فعالیتهایشان واقعا چه میکند.
در نتیجه، تیم میتواند از تحرکهای خود آگاه شود و توانایی بیشتری در تغییر آن تحرکها در حین بروزشان پیدا کند. این سخن به معنای آن است که به دلیل ماهیت مشاهدهگری تیم از فاصلهای دورتر (به صورت مجازی و ذهنی) میتواند تصویری کلانتر ببیند و در جزئیات گم نشود.
همه تیمها سیاسی هستند و همه تیمها شامل قدرت میشوند. افراد به ندرت تمایل دارند درباره این موضوع صحبت کنند. درک کارکرد قدرت و سیاست در تیم شما لازمه ایجاد امنیت روانشناختی برای اعضا و بهبود مشارکت واقعی آنها است.
کدام نظرات شنیده میشود و کدام یک مسکوت میمانند؟ بخش اندکی از این اتفاق، سوءاستفاده عمدی از قدرت است. بیشتر مشکلات فقط به این دلیل اتفاق میافتند که قدرت، کار خود را به طور نادیده انجام میدهد.
الگوهای دیگری را هم میتوان در رابطه با تیمهای کاری مشاهده کرد. هرگونه نگریستن به مسائل تیم، نوعی نادیده گرفتن برخی مسائل دیگر آن است.
تیمها نیز مانند افراد، تمایل به نوعی ادراک و برداشت خاص دارند: این تیم به چه نوع دادههایی توجه میکند و جای چه شواهدی خالی است؟ چه کسی فرصت عضویت در تیم مییابد و چه کسی میتواند بر آن اثر بگذارد؟
الگوهای مشارکت، مداخله دادن یا کنار گذاشتن (اعضا و دادهها و نگرشهای مختلف) با مشاهدهگری آشکار میشود. با برخورداری از فراآگاهی است که میتوان نسبت به این موضوعات و رفتارهای تیم آگاهی یافت و تغییر لازم برای اجتناب از پیامدهای وخیمشان را در پیش گرفت.
هر سه اصل و بنیان مدل «ایم» را میتوان آموخت و پرورش داد. آنها تار و پود یک تیم آگاه هستند. سرمایهگذاری در آنها با نتایج و منافعی که به دست خواهید آورد، جبران خواهد شد.
نتایجی که در انتظار شما است
با تمرکز بر مدل ایم و افزایش آگاهی تیمی، توانایی آن را برای بهبود سه مورد خاص افزایش خواهید داد. هر کدام از این موارد در بهبود کارآیی مفیدند. نخست، هدف است. تیمهای آگاه، درک بهتری از اهداف در تمام سطوح دارند. در سطح سازمانی، هدف تیم و هدف هر فعالیت را میبینند و راههایی برای تحقق بهتر آن اهداف مییابند. دوم، مشارکت است.
تیمهای آگاه به خوبی میتوانند وظایف فردی و جمعی را مشخص کنند. آنها متوجه میشوند که کدام برنامهها و اهداف نیازمند مشارکت اعضای بیشتری است و هم به صورت جمعی و هم به صورت داوطلبانه (از سمت اعضا) شاهد مشارکت بیشتر (افراد مختلف با تخصصهای مکمل) در فعالیتها و برنامههای مهم و حیاتی تیم خواهیم بود. سومین دستاوردها که ناشی از دو مورد نخست است، بهبود عملکرد است.
تیمهای آگاه از انکار، خطاهای شناختی و درک اشتباه موقعیت اجتناب میکنند، بحثهای واقعی و مشتاقانه برای چارهجویی دارند و مسوولیت اقداماتشان را بر عهده میگیرند.