اقداماتی برای تجدید پیوند و هدفگذاری در کاری که انجام میدهید
یافتن معنا در شغلی که برایتان بیمعناست
اما در شرایطی که دنیا در تلاطم است، یافتن معنا در کارهای روزانه میتواند یک چالش باشد. شاید با خودتان بگویید: «چه فایده!». چطور میتوانید از این منفینگری آزاد شوید؟ چه کارهایی باید بکنید تا نگاهتان نسبت بهکار تغییر کند؟ چطور از مهارتها، تجربیات و ارزشهایتان برای افزایش انگیزه استفاده کنید؟ چه کسی میتواند کمک کند که هدف خود را پیدا کنید؟ و چطور از شرایط بحرانی حالحاضر بهعنوان روزنهای برای ایجاد معنا استفاده کنید؟
نظر کارشناسان
با توجه به شرایط بحرانی فعلی، یافتن معنا در بسیاری از فعالیتها سخت شده؛ گرچه کاملا قابل درک است که حس کنید شغلتان هدفش را از دست داده، اما دوباره برانگیختن آن، باید یک اولویت باشد. نجلا کلش، استاد واحد مدیریت سازمانی دانشگاه باهچه شهیر استانبول میگوید: «داشتن هویت و یک هدف حرفهای، به زندگی شما معنا و انگیزه میبخشد. هیچ چیزی به اندازه یک هدف مشخص به شما انرژی نمیدهد. بدون هدف، حتی صبح از رختخواب بیرون آمدن هم طاقتفرساست.»
خوشبختانه، برای تجدید پیوند با شغلتان و یادآوری به خودتان که «که هستید و چرا این کار را انجام میدهید»، لازم نیست کلی زحمت بکشید. این را کارن دیلون میگوید. او یکی از مولفان کتاب پرفروش «چطور زندگیتان را بسنجید؟» است. برای یافتن هدف، اقداماتی هستند که میتوانید انجام دهید، از جمله:
* خنثیسازی منفینگری
اول از همه، باید ریشههای احساس بیهدفی و بیمعنایی را پیدا کنید. ممکن است یکی از دلایلش استرس باشد. در یک روز عادی، شما صدها «خرده استرس» را تحمل میکنید. مثلا یکی از همکارها در جلسه بدون فکر کردن به ایده شما، با آن مخالفت میکند. این میتواند روی بازدهی و حسی که نسبت به شغلتان دارید تاثیر بگذارد. دیلون میگوید: «تحمل این ضربههای کوچک در حالت عادی شاید آسان باشد اما در شرایط پاندمی، دردناکتر است و به شکلی تصاعدی افزایش مییابد چون این روزها از روشهای تخلیه استرس، مثل دیدار با دوستان یا ورزش در باشگاه، محرومیم. به همین علت است که این همه استرس داریم و کارمان معنایی ندارد.»
اما یک پادزهر ساده وجود دارد. دیلون میگوید: «درست وقتی خرده استرسها دارند تو را تحلیل میبرند، خردهلحظههای لذتبخش میتوانند کمک کنند که دوباره انرژیات را بهدست آوری». به دنبال راههایی باشید که حس خوب در شما ایجاد میکنند، که سرحالتان میکنند. در طبیعت قدم بزنید، یک کتاب هنری بخوانید یا عکسهای نقاط دیدنی دوردست را تماشا کنید.
کلش نیز توصیه میکند که موقتا از اخبار فاصله بگیرید. دائما منفی بودن بهدلیل تخلیه انرژی و از بین بردن خوشیها، روی مغز و سلامت شما تاثیر میگذارد.
* تمرین فروتنی و همدلی
این را بدانید که کووید-۱۹ و مشکلات اقتصادی و سیاسی سراسر جهان، تاثیرات منفی چشمگیری داشته و دیلون میگوید «وقتی احساس تحلیل رفتگی میکنید، پیدا کردن معنا در شغل بهشدت سخت میشود.» به خودتان سخت نگیرید. با اینکه سال گذشته سال سختی بوده، باید به خودتان یادآور شوید که شما تنها کسی نیستید که روزهای سختی را میگذرانید. او میگوید: «همه مردم دنیا کمابیش در شرایط دشواری هستند. همدلی کنید.»
او توصیه میکند که برای تغییر زاویه دیدتان، به خود یادآوری کنید که تنها نیستید و به مسائل مهمتر گره خوردهاید. البته هر از گاهی خودخوری کردن طبیعی است، اما وارد چرخه «من بدبختترینم» نشوید. کلش میگوید: «نگاه شما نسبت به زندگی، زندگیتان را شکل میدهد.» شاید پیش پا افتاده به نظر برسد اما تمرین شکرگزاری، در احساسات مثبت را به روی شما باز میکند که میتوانند چالشهای اجتنابناپذیر زندگی را خنثی کنند. کلش پیشنهاد میکند که جملات ویکتور فرانکل، روانپزشک استرالیایی را آویزه گوشتان کنید. او معتقد بود که «آدمها میتوانند در زندگی، معنا پیدا کنند، حتی وقتی با شرایط ناامیدکننده مواجهند.»
* اندیشیدن به ارزشهایتان
کلش همچنین پیشنهاد میکند که درباره چیزهایی که برایتان مهم است و چیزهایی که در شما انگیزه ایجاد میکند فکر کنید. او میگوید: «یافتن معنا در شغل، نیازمند فکر کردن به نحوه زندگی کردنتان است. چطور زمانتان را میگذرانید و چطور از توانمندیهایتان استفاده میکنید.»
از خودتان بپرسید: چه چیزی من را به حرکت درمیآورد؟ ارزشهای من چیستند؟ در انجام چه کاری توانایی دارم؟ دوست دارم چه کمکهایی ارائه دهم؟ دیلون میگوید: «دائما به خود یادآور شوید که شغلتان، چرا و چطور روی دیگران تاثیر دارد؟» لازم نیست که حتما بیماریای را درمان کنید یا گونههای در حال انقراض را نجات دهید تا شغلتان معنادار باشد. او میگوید: «به این فکر کنید که همان ابتدا، چه چیزی باعث شد از کار در این سازمان هیجانزده شوید.» به پروژههایی فکر کنید که به شما جان میدهند. به چیزهایی که برای آموختنشان هیجان دارید فکر کنید. اگر جواب نداشتید، با همکارانتان صحبت کنید. از آنها بپرسید: «کار ما چه کمکی به مردم میکند؟ چه نقشی در بهتر کردن دنیا دارد؟ چرا کارمان مهم است؟» استفاده از انرژی و دیدگاههای آنها کمک میکند انگیزه خود را بازیافت کنید.
*پیشنهاد کمک
دیلون میگوید: «در یک دنیای بیعیب و نقص، شاید دوست داشته باشید هدفتان با رسالت سازمان همراستا باشد و کاری که انجام میدهید، در راستای یک هدف بزرگتر باشد. اما اگر این موضوع حتی موقتا ممکن نیست، بهدنبال راههای کوچکی باشید که هدفتان، شخصی شود.»
به باور دیلون، یکی از بهترین راههای راضیکننده، کمک کردن به دیگران است. مثلا میتوانید بهکارکنان جوانتر، آموزش دهید یا از همکارتان که در یک شعبه دیگر است، حمایت کنید. همچنین میتوانید بهدنبال فرصتهایی خارج از محدوده شغلتان باشید، مثل کار داوطلبانه در یک سازمان فعالیتهای عامالمنفعه.
کلش میگوید: «پیشنهاد کمک به دیگران، حتی به شکلهای کوچک و ساده میتواند به شما انرژی دوباره دهد. کمک به دیگران باعث ایجاد معنا و رضایتمندی میشود. حس پیوند و ارتباط، دقیقا همان چیزی است که مردم نیاز دارند.»
* شکل دادن دوباره به شغل
شکلدهی به شغل یکی دیگر از استراتژیهایی است که میتواند اشتیاق خفته شما نسبت بهکار را بیدار کند. کلش میگوید: «بهدنبال راهی باشید که نقشهای جدیدی در سازمانتان ایفا کنید تا حضورتان، معنادارتر شود.» به این فکر کنید که نقاط قوت، مهارتها و اشتیاقتان چه کمکی به سازمان در حل چالشهای فعلی میکند.
مثلا اگر دوست دارید در رابطه با کرونا کاری انجام دهید و مهارتهای لازم در رابطه با برنامهریزی و سازماندهی را دارید، میتوانید مسوولیت طرح مقابله با کرونا در سازمانتان را بر عهده بگیرید. اگر دوست دارید برای حل مشکلات اجتماعی کاری کنید و سابقه کار در منابع انسانی را دارید، میتوانید با همکاران تیمی تشکیل دهید و به سازمان کمک کنید تا روشهای استخدام و ارتقای شغلی را منصفانهتر کنند. هدف شما، ایجاد تغییر در نقشتان بهگونهای است که با تجربیات و انگیزههایتان همسو باشد.
* سراغ گرفتن از همکاران
دیلون میگوید: «حتی اگر اشتیاق خود نسبت به رسالت سازمان را از دست دادهاید، معنایش این نیست که هیجانی نسبت به اعضای تیمتان ندارید.» او توصیه میکند که با همکارانی که از بودن در کنارشان لذت میبرید، ارتباط بگیرید. اجازه ندهید شغلتان تبدیل به رفعتکلیف شود. او همچنین پیشنهاد میکند که از خودتان بپرسید: «چرا بابت داشتن فلان همکارم خوشحالم؟» و سپس احساس قدردانی خود را نشان دهید.
تحقیقات نشان میدهد که ابراز قدردانی، جو منفی حاصل از بحران و عدمقطعیت را تعدیل میکند. به زبان سادهتر، اینکه به دیگران بگویید چقدر برایتان مهمند، به خودی خود تجربهای معنادار است. دیلون معتقد است که لحظات ارتباط، لحظهای مکثکردن و گفتن جملاتی مثل «خوشحالم که هستی و از کار کردن با تو لذت میبرم»، واقعا تاثیرگذارند.
* بیگدار به آب نزدن
و در پایان، هرکاری که میکنید، فقط مراقب باشید که عجولانه و براساس احساس لحظهایتان تصمیم نگیرید. دیلون میگوید: «همه ما تحتفشار زیادی هستیم و هیچکس در چنین شرایطی نمیتواند درست تصمیم بگیرد.» اگر دارید به استعفا فکر میکنید، فعلا دست نگهدارید. الان اوضاع بازار کار مساعد نیست. شاید پس از پایان بحران، بازهم دلتان تغییر شغل بخواهد. آن موقع میتوانید برایش اقدام کنید. تا آن زمان، «دندان روی جگر بگذارید و ببینید آیا میتوانید شرایط فعلی را بهتر کنید یا نه.»
تجربه کارکنان در شرایط مشابه
مطالعه موردی اول: موقتا از اخبار فاصله بگیرید و به این فکر کنید که شغلتان چه کمکی به دیگران میکند.
کریستوفر لی مدیر ارشد تیم بازاریابی استراتژیک UCLA Health اخیرا حس میکرد که شغلش ناچیز و کماهمیت است. شرایط کرونایی رویش تاثیر منفی گذاشته بود. طی ساعات کاری بهخاطر شنیدن اخبار کرونا و خبرهای سیاسی، دائما استرس داشت.
او میگوید: وقتی دیدم دنیا دارد از هم میپاشد، حس کردم کارهای روزمرهام بیفایده است.»
کریس فهمید که این حس برای سلامت روان و بازدهیاش خوب نیست. او به این نتیجه رسید که باید ذهنش را تغییر دهد. برای شروع، او تصمیم گرفت مدتی اخبار گوش نکند. او میگوید «خبرها تمرکزم را میگرفت و میدانستم که باید اعتیادم به توییتر را ترک کنم.»
سپس وقت گذاشت و به شغل و هدفش فکر کرد. کلمه «سرپرستی» به ذهنش رسید: «میدانستم که باید تمرکزم را از روی خودم و به ظاهر، مشکلاتم بردارم و نگاهم را تغییر دهم تا بفهمم شغلم، که از آن پول درمیآوردم، چطور نیازهای دیگران را رفع میکند.»
او سراغ همکارانش رفت و این سوال را از آنها پرسید. شغل او، حمایت از بخشهای بالینی از طریق طراحی استراتژیهای بازاریابی است تا بتوانند خدمات خود را ارتقا دهند. شغل او نهتنها برای پزشکان بالینی در دانشگاه UCLA، بلکه برای بیماران نیز مهم است چون از طریق او، اطلاعات بیشتری درباره خدمات درمانی بهدست میآورند.
او همچنین به عوامل انگیزشی و لذتبخشی که در کارش وجود داشت فکر کرد؛ چیزهایی که نشان میداد از استعدادها و مهارتهایش چه استفاده مفیدی میتواند بکند. او میگوید: «باید از زمان و بودجه به درستی استفاده میکردم چون این منابع محدودند. ایدههای من باید، هم موثر باشند و هم مقرونبهصرفه و این چالش بزرگی است و همین است که من را هیجانزده میکند.»
و در آخر، او به خودش یادآوری کرد که کارش او را به شکلی عمیقتر ارضا میکند: «هدف من از بازاریابی، صرفا فروختن نیست. من به آدمها کمک میکنم که به راحتی به خدمات درمانیای که نیاز دارند دسترسی پیدا کنند که طی دوران کرونا، این خیلی خیلی مهم است.»
او میگوید هدف حرفهایاش، تاثیرگذاری است: «ایده سرپرستی به من کمک کرد که در این دوران پرتلاطم، روی کارم متمرکز بمانم.»
مطالعه موردی دوم: درگیر خوددلسوزی نشوید و ابراز قدردانی کنید
جیمز ایگلمن موسس وبسایتی در زمینه مسافرت است. او وقتی این سایت را راهانداخت، یک هدف مشخص داشت؛ میخواست کسبوکار آنلاینی راهبیندازد که از آن به اندازه یک شغل درآمد کسب کند. طی چند سال، شرکت او از انتظاراتش فراتر رفت. کارش جذاب بود. به درآمدزایی رسید و از آزادی و انعطافپذیری آن لذت میبرد.
اما چند سال پیش، او از همسرش جدا شد. تحمل این اتفاق برایش سخت بود. او میگوید: «بهسختی از رختخواب پا میشدم. هیچ اشتیاقی نسبت بهکارم نداشتم. بهنظرم کاملا بیفایده بود.»
او کارکنان قراردادی را اخراج کرد و از یک جایی به بعد، محتوای جدیدی روی وبسایت نگذاشت. بهمرور، تعداد بازدیدکنندگان و درآمدش کاهش یافت. اوایل۲۰۲۰، وقتی کرونا اتفاق افتاد، وبسایت او داشت ضرر مالی میداد. او میگوید: «غرق در خود دلسوزی بودم.»
اوایل پاندمی، ایده «کارکنان مشاغل ضروری» توجه او را جلب کرد: «فهمیدم که در شرایط بحرانی، کارکنانی که بیشترین اهمیت را دارند کارشان از بقیه سادهتر است. رانندگان اتوبوس قهرمان بودند. پرستاران قهرمان بودند. فروشندگان خواربارفروشیها قهرمان بودند. آنها آن بیرون، جان خود را کف دستشان گذاشته بودند تا امور جامعه درست پیشبرود.»
جیمز ناگهان غرق در احساس قدردانی شد. هر فروشندهای را که میدید، بابت خدمتشان از آنها تشکر میکرد: «میخواستم بدانند که کارشان چقدر ارزشمند است.»
این تجربه برایش مثل کشف و شهود بود. او میگوید: «بالاخره فهمیدم که لازم نیست یک شغل، مقدس باشد تا از نظر جامعه ارزشمند تلقی شود. همه ما شدیدا بههم پیوند خوردهایم.» این برای او یک نقطه عطف بود. جیمز مدل انتشار محتوایش را تغییر داد و سعی کرد بهجای تمرکز بر بازاریابی از طریق معرفی و پاداشدهی به معرفان، اطلاعات ساده منتشر کند. حالا وبسایت او ماهانه ۱۰۰ هزار بازدیدکننده دارد و توانسته دوباره بعضی از کارکنانش را استخدام کند.
او میگوید: «به محتوای سایتم افتخار میکنم. هیچوقت این حس را نداشتم. اگر بتوانم با ارائه اطلاعات موردنیاز مخاطبان، یک لحظه از روزشان را آسانتر کنم، این یعنی نقش کوچکم را ایفا کردهام.»
توصیه او به کسانی که بهدنبال معنا در شغلشان هستند، واضح و مشخص است: «لازم نیست حتما یک قهرمان باشید. فقط باید تمام تلاشتان را بکنید که به هر روشی که میتوانید به جامعه کمک کنید. این یعنی عضوی از جامعه بودن.»