بازارهای مغایر با سادهسازی
برخی از آنها مانند فورد و مکدونالد، با قیمتهایی دستکم ۵۰ درصد پایینتر از رقبا توانستند به این هدف برسند و البته برای رسیدن به این هدف، بازنگری زیادی در سیستم تولید و توزیع خود انجام دادند؛ بازنگریهایی که افزایش صعودی تولیدات و درآمد برای شرکتهایشان به ارمغان آورد. شرکتهای دیگری مانند اپل و گوگل به قدری محصولات و خدمات خود را کاربرپسند کردند که مشتریان حاضر بودند قیمتهای بالاتر آنها نسبت به رقبا را بپردازند. این دسته از شرکتها شاید به اندازه دسته نخست، فروش نداشتند اما حاشیه سود بالاتر، همه چیز را جبران میکرد. با این حال، باید این نکته را در نظر داشت که استفاده از چنین استراتژیهایی همواره ساده نیست. نیروهایی در بازار وجود دارند که امکان سادهسازی و رقابت منصفانه را از بین میبرند. آگاهی از آنها میتواند شرکتها و کسبوکارهای مختلف را در تصمیمگیریهای بهتر موفق سازد.
اثرات شبکه: این پدیده زمانی اتفاق میافتد که با افزایش مشتریان یا مشارکتکنندگان از یک محصول/ خدمت، ویژگیهای آن ارتقا یابد. یک نرمافزار پیامرسان بسته (غیرتعاملی) در نظر بگیرید. کارکرد این نرمافزار پیامرسان، تعامل دوطرفه با کسانی است که میشناسیم. حال، اگر فقط تعداد اندکی از این نرمافزار استفاده کنند، عملا بیفایده است. در طرف دیگر، اگر همه از آن استفاده کنند، به شدت کاربرد پیدا میکند. با افزایش تعداد کاربران، قابلیتهای آن هم بهبود مییابد و ارائه یک محصول مشابه برای رقبای کوچکتر به شدت دشوار میشود. اثرات شبکه به قدری قدرتمند است که حتی محصولی به مراتب بهتر هم شانس چندانی برای شکست رهبر بازار نخواهد داشت. در چنین صنعتی، عملا سهم بازار اولین و آخرین مزیت است. در بازارهایی که اثرات شبکه در آنها بسیار قوی است، تخریب سایر رقبا رواج بسیاری دارد و انحصار محض یا انحصار چندقطبی را به کرات مشاهده میکنیم. در چنین بازاری ممکن است فعالیتهای بزرگانی مانند گوگل، آمازون یا فیسبوک را مشاهده کنیم که با سادهسازی محصولات و خدمات خود، عرصه را بر دیگران تنگتر هم میکنند. در شرایط دیگری مانند بازار مخابرات، بانکداری و خطوط هوایی، رهبران بازار از طریق پیچیدهسازی به سیطره خود بر بازار ادامه میدهند.
قوانین و مقررات: هیچ چیز مانند قوانین و مقررات دولتی نمیتواند ورود به بازار را پرریسک، پرهزینه و گاه غیرممکن سازد. در برخی موارد شاهد قوانین و مقرراتی از سمت دولت هستیم که رقبای بالقوه را مجبور به تعطیلی فعالیتهایشان کرده یا با ایجاد دردسرهای فراوان برای آنها، رقابت را برایشان دشوارتر میکند. در چنین وضعیتی، آن دسته از رهبران بازار که متخصص فعالیت در چنین بازارهای به شدت دستوری باشند، سلطه خود را عمیقتر میکنند و در نتیجه درآمدهای بیشتری بهدست میآورند.
مالکیت معنوی: این هم نوع دیگری از قوانین و مقررات دولتی است که البته درخور ستایش است. مالکیت معنوی در بهترین حالت خود میتواند کسبوکارها را به نوآوری و قدم گذاشتن در مسیرهای نامطمئن تشویق کند. جنبه منفی آن، امکان سوءاستفاده است. این احتمال وجود دارد که برخی نوآوریهای غیراخلاقی ثبت اختراع شده و با ممانعت از ورود رقبا به آن حوزه، به ناحق درآمدهای هنگفتی نصیب کسبوکارهای خود کنند.
هزینههای تغییر محصول: در بسیاری از موارد شاهد محصولات و خدماتی بیکیفیت در بازار هستیم که شرکتهای ارائهدهنده آنها سرمایهگذاریهای سنگینی روی خط تولید خود کرده و مشتریان فراوانی هم دارند. در این حالت، نه تنها آنها نمیتوانند به سادگی هزینههای بالای بهبود یا تغییر حوزه فعالیت را بپردازند، بلکه وضعیت سودآوریشان نیز چنین اقدامی را الزام نمیکند. آنها میتوانند دستکم برای مدتی کوتاه از همان محصولات و خدمات سطح پایین خود کسب سود کنند.
روابط فردی: ما موجوداتی اجتماعی هستیم که مشتاقانه به دنبال آرامش در روابط اجتماعی میگردیم. این ویژگی بسیار عالی است؛ اما برخی از ما را نسبت به چربزبانیها آسیبپذیر میکند. هیچ چیز مانند روابط فردی قوی نمیتواند بر توان قضاوت ما و تعلیق یک نیروی بازار اثر منفی بگذارد.
کمبود: برخی موارد بهطور طبیعی کمیاب هستند. از مالک یک هتل مجلل مشرف به دریا بپرسید که با چه قیمتی حاضر است دارایی خود را بفروشد. قطعا نمیتوانید او را برای فروش قانع کنید. همچنین بسیاری از وبسایتهای پرطرفدار حاضر نخواهند شد به سادگی دامنه خود را بفروشند. برای نمونه میتوانید به وبسایت cats.com سر بزنید؛ وبسایتی که 19 سال پیش ایجاد شده و بدون آنکه محتوایی تولید کند، بازدیدکنندگان فراوانی دارد. چنین مواردی به دلیل کمیاب و گاه نایاب بودن برخی داراییها دیده میشوند و مالکان آنها مجبور به سادهسازی یا اتخاذ استراتژی خاصی برای رقابت نیستند.
اثر بازارهای گوشهای: برخی از بازارها به قدری کوچک و تخصصی هستند که پس از سلطه یک کسبوکار بر آنها، دیگر رقبا تمایلی به حمله نخواهند داشت. زمانی نیز رقابت بر سر آن بازار غیرممکن خواهد شد. بازار به قدری کوچک است که دو کسبوکار نخواهند توانست از آن درآمد به دست آورند. در این صورت، حتی درآمدهای احتمالی هم نمیتواند هزینههای ورود به بازار را برای رقبای بالقوه توجیه کند.
دولت: سازمانها، چه کوچک و چه بزرگ تا حدی توسط مداخلات دولت از نیروهای بازار مصون میمانند. گاهی ممکن است حتی نیمی از اقتصاد یک کشور برای حفاظت از یک شرکت جداسازی شود. دولتها به ندرت سادهسازی میکنند و تقریبا همیشه شاهد پیچیدهسازی در فعالیتهای آنها هستیم.
سازمانهای غیرانتفاعی: سازمانهای غیرانتفاعی و خیریه اغلب مانند پسرعموی دولت هستند که با حامیان بزرگ (زنده یا مرده) خود نیروهای بازار را تغییر میدهند.
با توجه به موارد نامبرده شده جای تعجب است که اقتصادها میتوانند در طول زمان باعث افزایش ثروت افراد و کشورها شوند. اکثریت کسبوکارها میکوشند تا حدی از نیروهای بازار فرار کنند. با این حال، شاید طبق قانون 20-80 بتوان گفت که 20 درصد از آنها با در نظر گرفتن این مولفهها موفق میشوند.
nikoueimahdi@gmail.com