فروش همهچیز: جف بزوس و عصر آمازون
ارائه با پاورپوینت ممنوع!
نصب چیزهایی که بزوس اطلاعی از آنها نداشت یا اجازهاش را نداده بود، هم برای برقراری ارتباطات درونشرکتی نامناسب بود و هم هزینه اضافی برای شرکت میتراشید. او به این موضوع اعتراض کرد و همه تلویزیونهای جدیدی که در اتاقهای کنفرانس نصب شده بودند، فورا جمعآوری شدند. اما به گفته مت ویلیامز، یکی از مدیران قدیمی آمازون، پایههای فلزی که تلویزیونها روی آنها نصب شده بودند، تا سالها باقی ماند. مثل فرماندهای که سرهای جدا شده از بدن دشمنان را تا مدتها از دروازه شهر آویزان میکند، او از این پایههای باقی مانده روی دیوار بهعنوان نماد و درس عبرت استفاده میکرد تا کارکنان بدانند نباید چه رفتارهایی داشته باشند. حدودا همان زمانی که او تلویزیونها را از روی دیوار جمع میکرد، دو تغییر اساسی در فرهنگ شرکت ایجاد کرد. او که در تلاش بود زمانش را بهتر مدیریت کند، دستور داد دیگر جلسات تکنفره رو در رو با زیردستانش نخواهد داشت. در این جلسات، به جای اینکه توفان فکری صورت بگیرد و مشکلی حل شود، مسائل پیش پا افتاده یا تعارضات سیاسی مطرح میشد. حتی امروز هم به ندرت پیش میآید که بزوس جلسهای فردی با همکارانش داشته باشد.
تغییر دیگری که صورت گرفت هم عجیب و شاید در تاریخ شرکتی منحصر به فرد بود. تا آن زمان، کارکنان آمازون از برنامههای پاورپوینت و اکسل مایکروسافت برای ارائه ایدههای خود در جلسات استفاده میکردند. بزوس معتقد بود این روش فکرهای تنبل را پشت خودش پنهان میکند. دایرههای سیاهی که مطالب را بهصورت نکتهوار نشان میدهند، باعث میشوند فرد نتواند افکار خودش را بهطور کامل بیان کند. در نتیجه، بزوس اعلام کرد کارکنان دیگر نباید از این ابزارها استفاده کنند و باید ارائههای خودشان را بهصورت تشریحی بنویسند. تیم ارشد آمازون سعی کرد بزوس را در مورد استفاده از پاورپوینت قانع کند، اما موفق نشد. او میخواست افراد عمیق فکر کنند و افکارشان را با قدرت بیان کنند. مدتی طول کشید تا این موضوع جا بیفتد.
جلسات دیگر اینطور شروع نمیشد که مثل قبل شخصی بایستد و فرمانده جلسه باشد. بلکه هر کس همانطور که سر جای خود نشسته بود، به آرامی توضیحاتی را که آماده کرده بود، به مدت ۱۵ دقیقه یا کمی طولانیتر میخواند. در ابتدا، هیچ محدودیتی در تعداد صفحات ارائه وجود نداشت که این موضوع دردسر ایجاد کرد و بعد از چند هفته یک حکم مکمل آمد: محدودیت شش صفحهای برای مشروح ارائهها. فرمت جدید مورد استقبال همه نبود. خیلی از کارکنان احساس میکردند این سیستم قرار است به نویسندگان خوب پاداش بدهد و اپراتورهای کارآمد و کسانی که تفکرات نوآورانه دارند، دستشان خالی میماند. مهندسها بهطور خاص ناراضی بودند، چون ناگهان در وضعیتی قرار گرفته بودند که باید مثل دوران دبیرستان انشا مینوشتند.
منطق یا بیرحمی؟
استیو جابز به شفاف بودن دیدگاههایش در مورد آنچه مشتری نیاز دارد شهره بود، اما همه میدانستند که در ارتباط با همکارانش نوسانات زیادی دارد. بنیانگذار اپل، گاهی کارکنان را در داخل آسانسور اخراج میکرد و بر سر مدیرانی که عملکردشان راضیکننده نبود، فریاد میکشید. شاید رشد سریع کسبوکارهای تکنولوژی منجر به بروز چنین رفتاری میشود، چون این خشونت در بیشتر مدیران عامل این حوزه دیده میشود. بیل گیتس دچار عصبانیتهای آنی و غیرمنطقی میشد. استیو بالمر که جانشین او در مایکروسافت بود، عادت داشت صندلی پرت کند. اندی گرو که مدتها مدیر عامل شرکت اینتل بود، به بداخلاقی و تشر زدن مشهور بود، بهطوری که یکی از زیردستانش در طول یک جلسه بررسی عملکرد، از حال رفته بود.
جف بزوس هم کاملا با این روحیات همخوانی دارد. جسارت و بیباکی او بر دیگر ایدهآلهای مرسوم رهبری سازمانی همچون توافق آرا و ترویج ادب و نزاکت، غلبه دارد. با اینکه بزوس در جمع جذاب است و روحیه طنز دارد، اما در خلوت، رفتارهای بسیار تندی با کارمندان نشان میدهد. اگر کارمندی پاسخ درست ندهد، یا سعی کند جواب درست را بپیچاند، یا کار یکی دیگر را توجیه کند، یا در جوابش نوعی ابهام و سستی وجود داشته باشد، رگ پیشانی بزوس باد میکند و از کوره درمیرود. او در این مواقع اغراق و بیرحمی را با هم دارد و طی سالها کارمندان را به بدترین شکل توبیخ کرده است. برخی از معروفترین جملههای سرزنشآمیز بزوس که توسط قدیمیهای آمازون جمعآوری شده، عبارتند از:
• اگر این طرح ما است، من دوستش ندارم.
• متاسفم، فکر میکنی امروز قرصهای حماقتم را خوردم؟
• لازم است بروم و مدرکی بیاورم که به شما نشان بدهد من مدیر عامل شرکت هستم تا بس کنی و دیگر من را در مورد این موضوع به چالش نکشی؟
• داری تلاش میکنی چیزی را تایید کنی که هیچ ربطی به آن نداری؟
• تنبل هستی یا شایستگی لازم را نداری؟
• اگر یک بار دیگر این ایده را بشنوم، خودم را میکشم.
• تعجب میکنی از اینکه جواب این سوال را نمیدانی؟
برخی کارکنان آمازون در حال حاضر این نظریه را قبول دارند که بزوس هم مثل استیو جابز، بیل گیتس و لری الیسون، فارغ از حس همدلی است و به همین دلیل با کارکنان خودش مثل منابعی مصرفشدنی رفتار میکند، بدون اینکه نقش آنها را در شرکت در نظر بگیرد.
ارسال نظر