هفت دلیل برای بهکارگیری زنان در مدیریت
۱- عدالت: منطقا و قانونا حضور بیش از پیش زنان در نقشهای مدیریتی و رهبری، قبل از هر چیز نشانگر انصاف و عدالت است. تمام موقعیتهای شغلی باید فارغ از ویژگیهای غیرمرتبط با قابلیتهای حرفهای افراد (مثلا جنسیت، نژاد، مذهب و...)، برای تمام اشخاص بهطور یکسان در دسترس باشند. با بهکارگیری بیشتر زنان در پستهای مدیریتی، تمام کارمندان به ویژه زنان جوان، خواهند دید که میتوانند برای چنین موقعیتهایی تلاش کنند و منصفانه آن را به دست آورند.
۲- قدرت تصمیمگیری: رهبران یک سازمان، استراتژیهایی بهکار میگیرند و تصمیماتی اتخاذ میکنند که بر تمام کارمندان آن سازمان تاثیر میگذارد. عدم حضور زنان بهعنوان بخشی از تیم اجرایی و تصمیم گیرنده باعث میشود زوایای گوناگون یک مساله که به هنگام تصمیمگیری در نظر گرفته میشوند، بسیار محدود شوند. به زبان ساده، قدرت، موقعیت و امتیازات یک سازمان در دست رهبران آن است و آنان از مزیتهای این جایگاه برای تعیین سیاستها و اهداف استراتژیک استفاده میکنند. اگر زنان در این تصمیمگیری حضور نداشته باشند، نقشی در هموار کردن مسیر سازمان نیز نخواهند داشت. بهعلاوه، پژوهشها نشان دادهاند که رهبریهای متشکل از هر دو جنسیت، کمتر گرفتار مسائلی چون «گروه زدگی یا گروه اندیشی۱» خواهند شد که در آن به این دلیل که تمام افراد گروه نظرات، زمینهها و تجربیات یکسانی دارند، تصمیماتی ضعیف گرفته میشود.
۳- توزیع عادلانه سرمایه: سمَتهای مدیریتی، دستمزد بیشتری نسبت به سمتهای غیرمدیریتی دریافت میکنند. دستمزدهای بالاتر فرصتهای بیشتری پیش روی اشخاص و البته خانوادههای آنها قرار میدهد. اگر زنان در نقشهای کمرنگ تر باقی بمانند، دستمزدهای کمتری نیز دریافت خواهند کرد و این مساله موقعیتهای آنان را چه به لحاظ حرفهای و چه به لحاظ مالی محدود میکند. بر اساس مطالعات هگه-ویش و ویلیامز بارون در سال ۲۰۱۶ یک زن ۸۰ درصد دستمزد یک مرد را برای همان کار دریافت میکند. با ارتقای جایگاه زنان به نقشهای مدیریتی، تغییری در توزیع سرمایه رخ خواهد داد که میتواند کلیت جامعه را جلو ببرد.
۴- مسوولیت مشترک: در سالهای اخیر، سازمانها علاوه بر سودآوری بر «مسوولیت اجتماعی مشترک» نیز متمرکز شدهاند. سرمایهگذاریهایی در جهت تلاش برای پرورش شهروندانی با مشارکت مثبت در جامعه و ایجاد تاثیر جهانی مثبت شده است. پژوهشی که توسط مدرسه کسبوکار هاروارد انجام شده است، میگوید شرکتهایی که زنان بیشتری در پستهای مدیریتی دارند بهطرز قابل توجهی بیش از شرکتهایی که زنانی در مقامات بالادست ندارند، در فعالیتهای خیرخواهانه شرکت کردهاند. علاوه بر این، نتایج این پژوهش نشان میدهد شرکتهایی که مدیران زن بیشتری دارند، نه تنها نسبت به مسوولیتهای اجتماعی خود متعهدترند بلکه طرحهای اجتماعی را با کیفیتی بالاتر انجام میدهند.
۵- افزایش تنوع جنسیتی و کاهش تبعیض در پرداخت دستمزدها: احتمال اینکه زنان با استخدام زنان دیگر و افزایش تنوع جنسیتی در سازمان، محیطی مناسب برای حضور ایشان ایجاد کنند بیشتر است. حضور تعداد بیشتری از زنها در یک سازمان، فرصتهای بیشتری برای رشد و پیشرفت زنان، پیش روی آنها میگذارد. حضور زنان در نقشهای مدیریتی میتواند الگوهای مثبت زنانه و مربیان بالقوه برای زنان جوانی که بهدنبال تثبیت جایگاه حرفهای خود هستند، فراهم کند، و از این طریق تنوع بیشتری به وجود آورد. به علاوه زنان رهبر، تمایل دارند تا تبعیض در پرداخت دستمزد به زنان و مردان را به حداقل برسانند. این روند باعث خواهد شد که زنان گزینههای بیشتر و حقوق برابر داشته باشند.
۶- سیاستهای مطلوب به نفع منابع انسانی: رهبران زن تمایل بیشتری به دیدگاههای عامالمنفعه و منشهای رهبری دارند. همانطور که پیشتر نیز به آن اشاره شد، آنان بهطور کل حامی تنوع جنسیتی و مسوولیت اجتماعیاند. پژوهشها نشان میدهند که زنان تمایل دارند سیاستهای مطلوبتری به نفع منابع انسانی وضع کنند. با مطالعاتی بر رفتارهای سازمانها در دوره رکود اقتصادی مشخص شده است که احتمال اخراج کارگران در مشاغلی با رهبری زنان، بسیار کمتر از همان مشاغل با رهبری مردان است. تحقیقات دیگری در زمینه احساس مسوولیت مشترک و پرداخت دستمزد نشان میدهد، زنان مدیر بر گوناگونی افراد، عدالت و ارزشهای جمعی در محل کار، تاکید دارند.
۷- بهبود بازده مالی سازمان: در سالهای اخیر، تمرکز برخی پژوهشگران بر ارتباط بازده مالی یک سازمان با گوناگونی جنسیتی در آن است. نمونهگیریهایی از ۲۱ هزار شرکت در ۹۱ کشور جهان داشتهاند تا ارتباط میان تنوع جنسیتی در یک سازمان را با سودآوری آن سازمان بررسی کنند. نتایج پژوهش آنان ارتباطی مستقیم بین این دو را نشان داده و پیشبینی میکند سازمانهایی که ۳۰ درصد پستهای مدیریتی یا بیشتر از آن را به زنان اختصاص دهند، میتوانند سود خالص خود را تا ۶ درصد افزایش دهند. مک کینزی در پژوهشی مشابه بهطور مشخص به ارتباط بین گوناگونی و بازده اقتصادی سازمان پرداخته و رابطهای مستقیم بین این دو یافته است. شرکتهایی با گوناگونی اندک، مشخصا عملکرد مالی ضعیفتری نسبت به همتایان خود با گوناگونی بیشتر داشتهاند.
پاورقی:
۱-گروهزدگی یا گروهاندیشی پدیدهای روانشناسانه است که در بین گروهی از مردم رخ میدهد، به این شکل که میل به همگرایی در گروه، منجر به یک تصمیمگیری غیرعقلانی یا ناکارآمد میشود. اعضای گروه سعی میکنند با سرکوب کردن فعالانه دیدگاههای مخالف، و با ایزوله کردن خود از اثرگذاریهای بیرونی، اختلاف را حداقل کرده و به یک تصمیم مورد اجماع برسند بیآنکه دیدگاههای رقیب را مورد ارزیابی انتقادی قرار دهند.
ارسال نظر