چرا شرکتهای ایرانی نوآوری نمیکنند؟
نوآوری ایمن!
دسته دوم از خطرات در حوزه ارزشآفرینی و کسب ارزش است. اگر فناوری یا محصول جدید به بازار عرضه شد، آیا در بازار مورد استقبال قرار میگیرد؟ اگر خدمت جدید توسط شرکت تعریف شد، آیا مشتریان حاضرند بابت دریافت آن بهای تعیینشده را بپردازند؟ اگر مدل کسبوکار شرکت تغییر کرد، آیا ارزش پیشنهادی طراحی شده به راستی برای مشتریان ارزشمند خواهد بود؟ این خطر که شرکتها بعد از اجرای موفق پروژههای نوآورانه نتوانند ارزش مناسب را برای مشتری بیافرینند یا مقدار کافی از ارزش خلق شده را تصاحب کنند، همواره در بازار وجود داشته و دارد. یعنی شاید عرضه موفق یک محصول یا خدمت جدید به بازار نتواند برای شرکت سودآور باشد.
تقریبا همه شرکتهای ایرانی با خطرات دسته دوم یا همان خطرات حوزه ارزشآفرینی و کسب ارزش آشنایی کامل دارند. موفقیت در بازار و دلربایی از مشتریان هیچگاه تضمینشده نیست. اهالی کسبوکار و مدیران به خوبی میدانند که باید برای پیروزی در بازار برنامهریزی کرد و سناریوهای مختلف را در نظر گرفت. با این وجود میپذیرند که شاید در بازار کارها آنگونه که باید پیش نرود. عوامل بسیاری بر موفقیت شرکتها در بازار تاثیر میگذارند که برخی از آنها، بهویژه در بازار ایران، از قبل قابل پیشبینی نیستند. استیو بلانک، کارآفرین مشهور دره سیلیکون، این پدیده را اینگونه وصف میکند: «هیچ طرح تجاری نمیتواند نخستین رویارویی با مشتری را تاب آورد.»
با این وجود، دسته نخست خطرهای نوآوری برای بسیاری از شرکتهای ایرانی ناآشناست زیرا بسیاری از این شرکتها، محصولات خود را بر اساس طراحی انجامشده توسط شرکتهای صاحب فناوری خارجی تولید میکنند. این محصولات پیش از این در نقاط دیگری از جهان طراحی و تولید شدهاند و تردیدی در امکانپذیری فنی آنها وجود ندارد. فرآیند تولید هم در بیشتر موارد بر اساس نسخه تجویزی همان شرکت صاحب فناوری یا مستقیما توسط همان شرکت به پا میشود. این خطر که این نسخه در عمل کار نکند نزدیک به صفر است.
معمولا شرکتهای ایرانی از شرکت صاحب فناوری میخواهند که کارخانههای قبلی ساخت محصول را به آنها نشان دهند تا از اجرایی بودن آن صددرصد مطمئن شوند. البته گاهی همان محصولات و فرآیندها با توجه به شرایط آبوهوایی یا ویژگیهای بازار ایران به تغییرات و اصلاحاتی اندک نیاز دارند که انجام آنها از نظر فنی کار دشوار و پرخطری نیست. بنابراین نوآوری را شرکتهای خارجی انجام میدادند و خطر نوع اول را آنها میپذیرفتند و شرکتهای ایرانی در عمل با خطرات فنی نوآوری کمتر درگیر میشدند.
ساخت و راهاندازی خط تولید یا یک واحد فرآیندی بر اساس طراحی مفهومی و پایه یک شرکت صاحب فناوری خارجی خطر فنی زیادی نداشت. تولید محصول طراحیشده توسط صاحب امتیاز فناوری با استفاده از چنین خط تولیدی هم از نظر فنی تقریبا کاری کمخطر بود. عدم مواجهه با خطرات دسته اول باعث شده که بیشتر شرکتهای ایرانی آمادگی ذهنی و سازمانی برای پذیرش خطرات فنی پروژههای نوآورانه را نداشته باشند.
برای نمونه، برخی از مدیران پروژههای پژوهشی را با پروژههای عمرانی خود مقایسه میکنند و احتمال شکست و به نتیجه نرسیدن این گونه پروژهها برایشان قابل پذیرش نیست. یا وقتی صحبت از تغییر مدل کسبوکار شرکت به میان میآید، آمادگی برای عدم موفقیت مدل طراحی شده و تغییر سریع آنها برایشان پذیرفتنی نیست؛ یا زمانی که گزینه سرمایهگذاری در یک استارتآپ برای دسترسی به یک فناوری مهم روی میز قرار گیرد، احتمال بالای شکست استارتآپها برای آنها قابلقبول نیست.
در چنین شرایطی که خطرات نوع اول نوآوری یا همان خطرات نهفته در ذات فرآیند نوآوری برای برخی از شرکتهای ایرانی قابلپذیرش نیست، همه تلاشهای نوآورانه در این شرکتها در مرحلهای که به نقطه اجرا نزدیک میشوند، متوقف شده و از دستور کار خارج میشوند. بارها و بارها در حوزه نوآوری اقدامات مطالعاتی و برنامهریزی انجام و جلسات متعددی برگزار میشوند اما اقدامات اجرایی هیچگاه عملی نشدهاند. درست مانند دورخیزهای متعدد شرکتها برای پرش از مانع روزمرگی و تکرار و ورود به عرصه نوآوری. دورخیزهایی که همگی درست در نقطه پرش متوقف میشوند. این شرکتها از ترس خطرات ذاتی نهفته در فرآیند نوآوری، جسارت پرش ندارند و نوآوری نمیکنند.
اما آنگونه که رید هامن، بنیانگذار لینکدین، به درستی گفته است: «در دنیایی که همهچیز در حال تغییر است، ایمن کار کردن یکی از پرخطرترین کارهایی است که میتوانید انجام دهید.» به عبارت دیگر، این شرکتها بعدها درمییابند که خطر عدم نوآوری از خطر نکردن و منتظر نوآوری ایمن بودن به مراتب بیشتر است. اما افسوس که این درس را به بهایی گزاف و گاهی بسیار دیر میآموزند، وقتی که کار از کار گذشته!
ارسال نظر