و در مطالعه دیگر، ۹۶‌‌درصد رهبران سازمان مورد مطالعه بیان کرده‌اند که زمان برای تفکر استراتژیک نداشته‌اند و بیان می‌کنند ما با برگزاری جلسات در مضیقه قرار گرفته‌ایم و فشار ایمیل‌ها را تحمل می‌کنیم. (طبق تحلیل‌گروه رادیکاتی، به‌طور متوسط ۱۲۶ ایمیل در روز).

اما رهبران سازمانی می‌توانند حداقل چندین گام برای اولویت‌بندی آنچه از نظر آنها ضروری است بر‌دارند. اما دلیل چنین اختلاف گسترده‌ای بین اهداف اعلام‌شده و عملکرد آنها چیست؟

یک مساله مهم، انگیزه‌هایی است که اغلب ناخودآگاهانه توسط شرکت‌ها ایجاد می‌شوند. حتی برای افراد حرفه‌ای، بسیاری از اوقات فشار فرهنگی برای کار در ساعات طولانی وجود دارد؛ به طوری که محققان دریافته‌اند که این مورد اغلب به عنوان نشانه‌ای از عدم وفاداری و بهره‌وری در اقتصاد مدرن عمل می‌کند. پژوهش‌ها نشان داده است کارمندانی که بیش از ۵۰ ساعت در هفته کار می‌کنند، یک پاداش ۶درصدی بیش از همکاران‌شان که طبق یک برنامه زمانی منظم‌تر کار می‌کنند به‌دست می‌آورند. اما اینکه خودتان را به میزتان ببندید، ممکن است به شما کمک کند تا با وجود ایمیل‌های بیشتر، همچنان با قدرت ادامه دهید؛ ولی این کار به ندرت دستورالعملی برای تفکر استراتژیک و نوآورانه به حساب می‌آید. در حقیقت، تحقیقات نشان می‌دهد که بهره‌وری برای افرادی که بیش از ۵۰ ساعت در هفته کار می‌کنند کاهش می‌یابد. طبق مطالعه دانشگاه استنفورد، آنچه که به نظر می‌رسد واقعا تفکر خلاقانه را قدرت می‌بخشد، فعالیت‌هایی مانند قدم زدن کوتاه، به‌خصوص خارج از شرکت است. اما در محیط شرکتی که به حضور کارمند ارزش می‌دهد، این رفتار ممکن است حتی با تنبیه مواجه شود.

مانع دیگر در تفکر استراتژیک ممکن است درونی باشد. حداقل در ایالات متحده آمریکا، تحقیقات نشان می‌دهد که مشغله زیاد نشانه‌ای از پایگاه اجتماعی است. همان‌طور که سیلویا بلزا از مدرسه کسب‌و‌کار کلمبیا و همکارانش می‌گویند «با گفتن این نکته به دیگران که سرمان شلوغ است و تمام وقت کار می‌کنیم، به‌طور ضمنی اشاره می‌کنیم که ما انسان‌هایی هستیم که به شدت به ما نیاز دارند.» پس علاوه‌ بر تقاضاهای بسیار واقعی در برنامه‌های زمانی‌مان، انگیزه‌ای برای تکیه بر این جمله وجود دارد که: این نشانه‌ای از موفقیت حرفه‌ای ماست.با فرض وجود این فشارها- هم درونی و هم بیرونی- که ما را به سوی کار زیاد می‌کشاند و از تفکر استراتژیک دور می‌کند، در اینجا سه روشی که رهبران سازمانی می‌توانند به کمک آنها با این مساله مقابله کنند آورده شده است.ابتدا مهم است به‌خاطر داشته باشید که تفکر استراتژیک ضرورتا نیاز به مقدار زیادی زمان ندارد؛ یعنی تفکر استراتژیک نیاز به استراحت طولانی یا عقب‌نشینی از موقعیت رهبری سازمان ندارد.

همان‌طور که دیوید‌الن، کارشناس بهره‌وری، می‌گوید «برای داشتن یک ایده خوب، نیاز به زمان ندارید، نیاز به فضا دارید. داشتن یک ایده نوآورانه یا اخذ یک تصمیم نیاز به زمان ندارد اما اگر فضای ذهنی ندارید، این دستاوردها لزوما غیرممکن نیستند، اما بهینه نخواهند بود.»حتی با زمان محدود و میزان مشابهی از مسوولیت‌ها، تفکر استراتژیک بسیار آسان‌تر خواهد بود اگر با انجام چند کار ساده مانند نوشتن همه وظایف عقب‌افتاده در یک جا بتوانید آمادگی لازم را کسب کنید؛ بنابراین می‌توانید به‌طور شایسته همه چیز را رده‌بندی کنید و مداوم این احساس را نداشته باشید که چیزی را فراموش کرده‌اید.

دوم اینکه بسیار مفید است که در مورد اینکه زمان‌تان صرف چه کارهایی می‌شود، واضح و دقیق باشید. اوایل امسال یک ردیابی زمان انجام دادم که در آن می‌نوشتم که هر نیم ساعت از وقتم را طی یک دوره یک ماهه صرف چه کارهایی می‌کردم. داده‌های منتج از این پروژه برای درک اینکه دقیقا کجا و چگونه زمانم را صرف کرده بودم فوق‌العاده ارزشمند بود. کاملا ممکن است که وظایفی وجود داشته باشند که بتوانید آنها را ترکیب کنید، به تعویق بیندازید یا برون‌سپاری کنید تا دو ساعت زمان اضافه در هفته به‌دست آورید؛ این مقدار برای خارج شدن از فضای پرآشوب روزانه و صرف فکر برای استراتژی بزرگ بسیار مفید خواهد بود.

در نهایت، وقتی ما به مفهوم «مشغول بودن=مهم بودن» در فرهنگ‌مان آگاه شویم، رها کردن آن و پذیرش چارچوب دیگری که برای تفکر عمیق استراتژیک سودمندتر است برایمان آسان‌ می‌شود. یک دیدگاه جایگزین که درک سیورز، یک کارآفرین و نویسنده، از آن حمایت می‌کند این است که «پرمشغله بودن زمانی اتفاق می‌افتد که تحت کنترل و اراده برنامه زمانی فرد دیگری هستید.»سیوریک در مصاحبه بیان می‌کند « برایم جذاب است که افراد در مقدمه ایمیل خود می‌نویسند که «می‌دانم که شما بسیار پرمشغله هستید.» و من همیشه با گفتن اینکه «نه سرم شلوغ نیست» آنها را شوکه می‌کنم. در واقع به آنها می‌گویم «نه، من نباید هر کاری را برای هرکسی انجام دهم، بنابراین کاری را که نمی‌خواهم، انجام نخواهم داد. من وقت دارم.» با تغییر طرزفکرمان در مورد کارزیاد و فشرده- یعنی تغییر تفکر از نشانه یک پایگاه اجتماعی به نشانه کار اجباری- ممکن است «نه» گفتن به بسیاری از تعهدات بی‌پایان آسان‌تر شود.

مسوولیت‌های محول شده به ما بعید است به این زودی‌ها تقلیل یابند. در حقیقت، وقتی ما در شغل‌مان پیشرفت می‌کنیم- و وقتی رقابت جهانی بیشتر می‌شود- تقریبا قطعی است که از ما انتظار کار بیشتر و تولید بیشتر خواهد رفت. اما با آگاه شدن از عوامل بازدارنده در تخصیص زمان برای استراتژی و اخذ گام‌های بهره‌ور برای تعبیه تفکر استراتژیک در زندگی و برنامه زمانی حرفه‌ای خود- می‌توانید برای هدفی که شما و ۹۷‌‌درصد رهبران سازمانی دیگر آن را مهم می‌دانید تلاش کنید.