جداکردن توهمات غیرممکن از واقعیتها برای رسیدن به موفقیت
مترجم: سیدحسین علوی لنگرودی
منبع: HBR
تقریبا هر کار، موضوع یا گزارش عملیاتی در عمل، سختتر از آن چیزی خواهد بود که در ابتدا تصور میشود چراکه اندیشههای ما سیال و متغیر هستند و در ابتدای کار، اغلب ما بر این اندیشه هستیم که با سختکوشی ما همهچیز درست میشود و تمام ارکان پروژه بهصورت جادویی با هم جور در میآیند اما هنگامی که وارد مرحله عمل میشویم، با موانع پیچیده و پیشبینی نشدهای روبهرو میشویم که انرژی و خلاقیت ما را محدود میکنند.
مترجم: سیدحسین علوی لنگرودی
منبع: HBR
تقریبا هر کار، موضوع یا گزارش عملیاتی در عمل، سختتر از آن چیزی خواهد بود که در ابتدا تصور میشود چراکه اندیشههای ما سیال و متغیر هستند و در ابتدای کار، اغلب ما بر این اندیشه هستیم که با سختکوشی ما همهچیز درست میشود و تمام ارکان پروژه بهصورت جادویی با هم جور در میآیند اما هنگامی که وارد مرحله عمل میشویم، با موانع پیچیده و پیشبینی نشدهای روبهرو میشویم که انرژی و خلاقیت ما را محدود میکنند.
به واقعیت اعتقاد داشته باشید نه یک رویا
اعتقاد پیدا کردن به یک رویا، به مراتب آسانتر از اعتقاد به واقعیات است. اگر ما بخواهیم عاشق کاری شویم که انجام میدهیم و از طریق آن امرارمعاش میکنیم، باید بهدرستی بفهمیم که چه انتخابهایی به صلاح ماست و چه انتخابهایی ما را به قهقرا میبرد. ما باید توهمات غیرممکن خود را از واقعیتهای قابل دستیابی جدا کنیم، تا موفقیت را آسانتر بهدست آوریم. ما باید جستوجو کنیم که چرا بسیاری از ما یک کار (روش) شکست خورده را پی در پی تکرار میکنیم اما هیچگاه سعی نمیکنیم از راهی دیگر به موفقیت واقعی دستیابیم که اگر چنین کنیم خواهیم توانست از اشتباهات دوری کرده و با رسیدن به تکامل عاشق کاری که میکنیم، شویم.
انگیزه شما کجاست؟
هرکسی ممکن است شکست بخورد، حتی اگر نماد سختکوشی یا کسی مثل بیل گیتس باشد. بسیاری از بزرگان، بارها در زندگی خود متحمل شکست شدهاند، اما انسانهای موفق کسانی هستند که شکستها را پشتسر گذاشته و میکوشند تا روز بعد را با تلاش بیشتر و جدیتر آغاز کنند. آنها میدانند که از هرچیز جدیدی میتوان نکاتی را آموخت و هرچه بتوان با هوش و ذکاوت بیشتری کار کرد، موفقیتهای بیشتری در ادامه بهوجود خواهد آمد.
فرض کنید، میخواهید کتابی بنویسید. اگر بخواهید مثل بسیاری از نویسندگان تازه کار عمل کنید، ممکن است نوشتن آن را آغاز کنید، ولی هیچگاه به پایان نرسانید. اگر نوشتن کتاب دغدغه اصلی شما نباشد به احتمال زیاد، پروژهای دیگر، جای آن را در ذهن شما خواهد گرفت. هر ایده خلاقانهای را باید پرورش داد و با پشتکار فراوانی آن را به عمل درآورد. وقتی شما ایده درخشانی را پرورش میدهید، باید خود را برای گذشتن از موانع گوناگون آماده کنید.
با برداشتن اولین آجر از نخستین دیواری که در برابر شما قرار دارد، شما وارد فاز عملیاتی شدهاید و پس از برداشتن تمام آجرهای دیوار اول نخستین مرحله کار را به اتمام رساندهاید و حالا زمان اجرای مرحله دوم است. شما خواهید توانست با تلاش خود، تمام دیوارها را پشتسر گذاشته و به هدف متعالی خود دست یابید.
اگر شما قصد دارید داستانی بنویسید، باید از دیوار اول، یعنی چگونگی پیوند زدن رویدادها و شخصیتها بگذرید و در مراحل بعدی با دیوارهایی چون اتفاقات، خط داستانی، ضدشخصیتها و غیره روبهرو خواهید شد که اگر در برخورد با آنها درست عمل نکنید، به احتمال زیاد، انگیزه خود را از دست خواهید داد و کار ناتمام خواهد ماند و شما به این نتیجه میرسید که بهتر است وقت و انرژی خود را صرف کار دیگری غیر از نوشتن آن کتاب کنید.
درحالیکه شاید آن کتاب در صورت نوشته شدن، میتوانست سکوی پرتابی باشد برای آزاد شدن انرژی خلاقانه شما. در چنین وضعیتی، این شما بودید که کاملا آگاهانه تصمیم به شکست خوردن گرفتید چرا که کاری کردید تا به این نتیجه برسید نوشتن آن کتاب، ارزش صرف وقت زیادی را ندارد.
چگونه میتوان انتظارات را تحقق بخشید؟
شکست واژه مناسبی نیست و بهتر است، از این به بعد از واژه «رها کردن» را به جای شکست استفاده کنیم. شما یک پروژه را به این دلیل رها میکنید که انگیزهتان را از دست دادهاید. واقعیت غیرقابل انکار در این بین این است که هر پروژهای را نباید حتما به پایان رساند و حتی میتوان گفت، بسیاری از پروژهها را باید رها کرد، بهویژه هنگامی که پروژهای با دشواریهای بیمورد اشباع میشود.
بسیاری از ما نمیتوانیم تمرینات لازم برای کوهنوردی حرفهای و صعود به قله اورست را پشتسر گذاریم. برای آماده شدن جهت صعود به اورست، به یک تا دوسال تمرین طاقتفرسا نیاز است و در نهایت فرد باید خطر صعود به قله اورست را نیز به جان بخرد. اما چرا برخی حاضرند این کار را انجام
بدهند؟
اگر ما به قله اورست صعود کنیم، کسی پولی به ما نمیدهد و در مقابل ما باید پول زیادی را برای این کار صرف کنیم. پس پول انگیزه قابل قبولی در این میان بهشمار میآید. به عقیده من افراد به دو دلیل دست به این کار خطیر میزنند:
1. آنها میخواهند با به چالش کشیدن خود بفهمند که هستند و چه تواناییهایی دارند.
2. موقعیت اجتماعی: اگر من با خودم صادق باشم و بفهمم که میتوانم با تربیت نفس خودم به درجات بالای انسانی برسم، آنگاه میتوانم پس از صعود به قله اورست داستان صعودم به بلندترین قله دنیا را برای دیگران تعریف کرده و برای خود جایگاه اجتماعی کسب کنم.
هنگامی که ما از منطقه آرامش خود خارج شده و دست به کارهای بزرگ میزنیم، در نهایت باعث قویتر شدن خود شدهایم و همین مساله ما را قویتر میسازد. آنچه برای یک صعودکننده به قله اورست اهمیت دارد. نه صرف بالارفتن از کوه، بلکه ثابت کردن تواناییهای خود است.
alavitarjomeh@gmail.com
ارسال نظر