هر چیزی «کارآفرینی اجتماعی» نیست
آسیبشناسی برنامههای توسعه پایدار
نویسنده: WiLLy Foote
مترجم: رضا وزیری
منبع: forbes
عنوان «نوآوری تحول آفرین» این روزها بسیار رواج یافته و در مباحث کسبوکار شنیده میشود. از AirBnb (بزرگترین شرکت تامینکننده تسهیلات اقامتی جهان که هیچ املاکی ندارد) تا Uber (بزرگترین شرکت تاکسیرانی جهان که هیچ وسیله نقلیهای ندارد)، به نظر میرسد هرکسی در حال مختل ساختن چیزی است و این اصطلاح یا تعبیر در فرهنگ راهاندازی و سهام مرغوب شرکتها نیز رخنه کرده است.
نویسنده: WiLLy Foote
مترجم: رضا وزیری
منبع: forbes
عنوان «نوآوری تحول آفرین» این روزها بسیار رواج یافته و در مباحث کسبوکار شنیده میشود. از AirBnb (بزرگترین شرکت تامینکننده تسهیلات اقامتی جهان که هیچ املاکی ندارد) تا Uber (بزرگترین شرکت تاکسیرانی جهان که هیچ وسیله نقلیهای ندارد)، به نظر میرسد هرکسی در حال مختل ساختن چیزی است و این اصطلاح یا تعبیر در فرهنگ راهاندازی و سهام مرغوب شرکتها نیز رخنه کرده است. اما به عقیده کلایتون کریستنسن، طراح اصلی تئوری تحولآفرینی، استفاده از این تئوری در طیف وسیع به یک مشکل بزرگ تبدیل شده است. او در این ماه در نشریه هاروارد بیزینس ریویو چنین استدلال میکند که این تئوری در سطح بسیار گستردهای به اشتباه تعبیر شده و اصول اساسی آن غالبا بهصورت غلط و نابهجا بهکار گرفته شده است. او مینویسد «مردم این اصطلاح را برای استناد به مفهوم نوآوری در حمایت از هر چیزی که هست و آنها آرزوی انجام آنرا دارند، آزادانه استفاده میکنند.»
بدون شک، این عنوان از تعریف و مفهوم اصلی پیشنهاد شده توسط کریستنسن در بیست سال پیش منحرف و دور شده است. امروزه، کمتر از تئوری مدیریت و بیشتر از شعار آرمان بازاریابی (کلمهای که مد شده است) استفاده میشود و کریستنسن معتقد است مفهوم این کلمه در معرض خطر تبدیل به قربانی شدن در برابر موفقیت خود است.
اکنون، سوال من این است: آیا ایده رایج «کارآفرینی اجتماعی» راه درستی را دنبال خواهد کرد؟
بهراستی، پیش از این اینگونه بوده است؟ سالی اوزبرگ و راجر مارتین در کتاب جدیدشان «رسیدن به شرایط فراتر از بهتر» چنین مینویسند: کارآفرینی اجتماعی چگونه عمل میکند. «اگر عنوان کارآفرینی اجتماعی بهمنظور شخصیت دادن به هر یک از اعمال رهبری تولید منافع عمومی بهکار گرفته شود، این عنوان بهطور ناخودآگاه به همه چیز و هیچ چیز تبدیل خواهد شد.» مطالعه و خواندن این کتاب برای کسانی که در جستوجوی معنای واضح این مبحث (که دائما در حال تحول و تکامل است) هستند، ضروری است و اگر کسی بتواند معنای واضحی در مورد تعریف نسبتا مبهم کارآفرینی اجتماعی ارائه دهد، این دو هستند. سالی اوزبرگ بهعنوان رئیس و مدیر اجرایی بنیاد خیریه کار آفرینی اسکول (Skoll Foundation) مشغول به خدمت است، بنیادی که تقریبا معادل ۴۰۰ میلیون دلار در زمینه برنامههای اجتماعی سرمایهگذاری کرده است که منجر به تغییر تحول آفرین در سراسر جهان میشوند.
راجر مارتین، رئیس پیشین دانشکده مدیریت دانشگاه راتمن تورنتو، استراتژیست برجسته کسبوکار است که عضو هیاتمدیره بنیاد اسکول نیز است. حمایت و پشت گرمی از طریق تخصص و یکدلی و انتقال افکار برای چیزی که منجر به تغییرات و تحولات در مقیاس بزرگ میشود، مواردی هستند که این دو رهبر رویایی برای کشف ماهیت درست و مرزهای کارآفرینی اجتماعی تعیین کردهاند. کارآفرینی اجتماعی چیست؟ از نظر قانونی چه کسی را میتوان یک کارآفرین اجتماعی دانست؟ سالی و راجر با بررسی این سوالات و سوالات مشابه، با مثالهایی از قبیل اینکه چگونه کارآفرینان اجتماعی موفق به اثرات پایدار و هدفمند دست مییابند، به تعریف تازهای دست یافتند و یک چارچوب قانع کننده و الزام آور ارائه کردند.
در بطن این چارچوب جدید، مفهوم تغییر موازنه و تعادل وجود دارد. مولفان میگویند کارآفرینان اجتماعی بهعنوان حلال مشکلات هستند که باز هم نمیتوانند غیرفعال باشند، آنها از وضعیت موجود ابراز انزجار میکنند. در پاسخ، آنها سیستمهایی را که در یک موازنه ثابت اما ناصحیح وجود دارند، هدفمند میسازند و آنها را کاملا تغییر میدهند و دگرگون میسازند. سالی و راجر چنین توضیح میدهند که این قبیل موازنهها که در شرایط نامناسب قرار دارند، منجربه: به حاشیه رانده شدن، متحمل شدن صدمات، یا زیان و آسیب رساندن در مقیاس وسیع به بعضی از قسمتها یا عناصر جامعه میشوند. به تحصیلات، انرژی، مراقبتهای بهداشتی، مسکن و محیط زیست فکر کنید تا بتوانید تعداد اندکی از حوزههایی که جهان میتوانست از یک توازن مجدد رادیکالی بهرهمند شود، نام ببرید. ما درمورد دستیابی به بهبود فزاینده و پیشرفت تدریجی، یا ایجاد یک سیستم نابسامان کمی بهتر صحبت نمیکنیم. آنها چنین پیشنهاد میکنند که این نقش تامینکنندگان خدمات اجتماعی است: سازمانهایی که مستقیما وارد عمل میشوند؛ اما عموما سیستم موجود را در محل رها میکنند. کارآفرینان اجتماعی، به نوبه خود، هدفشان این است که بهطور دائمی این سیستمهای نابسامان را به سیستمهای «جدید، برتر و پایدار» تبدیل کنند. به زبان آنها این به معنای «رسیدن به فراتر از بهتر» است.
بهمنظور شفاف ساختن این مطلب، مولفان، رهبران الهام بخش در این حوزه را برجسته میکنند؛ رهبرانی مانند ویکی کولبرت، کسی که بخش آموزش و پرورش را در کلمبیا از طریق مدارس جدید تغییر داد. محمد یونس، کسی که برای سرمایهگذاریهای مالی خرد و جزئی از طریق بانک گرامین (بانکی برای فقرا) پیشقدم شد و آندرا و بری کولمن، کسانی که ارائه خدمات مراقبتهای بهداشتی در دورترین نقاط را از طریق دوچرخه سواران سلامت به کشورهای جنوب صحرای آفریقا انتقال دادند.
فلسفه معروف «۱۰X» بنیانگذاران گوگل را در نظر بگیرید. این نظریه بیان میکند که ۱۰ درصد پیشرفت متضمن آن است که شما «اساسا در حال انجام دادن کارهای یکسان مانند سایر افراد هستید.» اما پیشرفت ۱۰ برابری در یک چیز نیازمند این است که «مجددا بهطور کامل در مورد مشکلات فکر کنید و مرزهای فنی ممکن را قدم به قدم کشف کنید». برای گوگل این به معنای طراحی یک ماشین خودران است و پرتاب کردن یک بالن هوای داغ به ارتفاع بالا برای برقراری ارتباط اینترنتی برای دو سوم مردمی که اخیرا دسترسی به اینترنت را از دست دادهاند.
من و همکارم ۱۵ سال گذشته را در مورد محل تلاقی و فصل مشترک دو مورد از قدیمیترین صنایع دنیا: کشاورزی و فاینانس کار کردهایم. ما بیشترین سرمایه و آموزش مورد نیاز را برای کسبوکارهای کشاورزی مهیا کردیم که در بعضی از فقیرترین و آسیبپذیرترین مناطق از نظر محیطزیست راهاندازی شد. آنها محصولات برداشت شده صدها و گاهی هزاران خانواده کشاورز را میخرند و سپس آنها را با بازارهای منطقهای و جهانی مرتبط میسازند که امرار معاش آنها را متحول میسازد.
با در نظر گرفتن مقیاس کوچکی از ۴۵۰ میلیون کشاورز در سراسر دنیا، بسیاری از آنها با کمتر از ۲ دلار در روز زندگی میگذرانند، سرمایهگذاری بهمنظور رشد و قویتر کردن این قبیل کسبوکارها میتواند تاثیر افزایشی و چندگانه قابلتوجهی را بههمراه داشته باشد. من شاهد بودهام که با تامین مطمئن مالی و آموزشی، این قبیل کسبوکارها میتواند درآمد را افزایش دهند و به روشهای موثر و کارآفرینانه انبوهی از مشاغل بومی برای مردم نیازمند ایجاد کند و همچنین میتواند از عهده انبوهی از مسائل مربوطه مانند بهداشتی نبودن غذا، مهاجرت و بیکاری جوانان برآید.
اما تغییر یک موازنه ثابت طولانی مدت، ممکن است مانند یک چالش غیر قابل عبور به نظر برسد و آنگونه که من در طول این سالها آموختهام، مسیر دستیابی به تغییرات سیستماتیک در مقیاس وسیع با وجود موانع، مخالفان و پسرویها و وقفه در پیشرفت دشوار شده است. بهعلاوه، این مسیر به زمان و صبوری نامحدودی نیاز دارد که ممکن است برای ما که در وجودمان افرادی خوشبین و بیحوصله هستیم به چالش تبدیل شود، چرا که آرزوی ما دستیابی به راهحلهای سریع و برنده شدن است.
این مولفان یک رویکرد به سبک مدیریتی ارائه میدهند که در مورد چگونگی تغییر دادن یک موازنه بهصورت واقعی بحث میکند. سالی و راجر چهار گام مخصوص را پیشنهاد میکنند:
درک واقعی سیستم با شرایط فعلی آن، تجسم وضعیت آینده، ساختن یک مدل پایدار برای دستیابی به آینده تجسم شده و سپس درجهبندی و تنظیم کردن مدل.همه ما نقل قول معروف آلبرت انیشتین را در مورد دگرگونی و تحول شنیدهایم: «ما نمیتوانیم مشکلاتمان را با همان طرز نگرشی که در زمان ایجاد مشکلات داشتیم، حل کنیم.» عنوان «کارآفرین اجتماعی» در زمان انیشتین وجود نداشته است، اما استدلال او مطمئنا منطقی و پایدار است. ما به طرز فکرهای جدید نیاز داریم و همچنین به موازنههایی که در تغییر ایدههای بسیاری به ما کمک کنند تا آینده را همانگونه که باید باشد، تصور کنیم.مانند «نوآوری تحول آفرین»، عنوان و اصطلاح «کارآفرینی اجتماعی» نیز در خطر استفاده زیاد و تلفیق شدن قرار دارد. بیایید همه مطمئن شویم که مجموعه واژگان استفاده شده دقیقا همان معنای کارکردی را دارند که در اینجا توصیف شده است.
ارسال نظر