اقتصاد «گیگی» انفجار عظیم حوزه کسبوکار
نویسنده: Katy Steinmetz
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: Time
این روزها، تعداد افرادی که در ایالات متحده دارای شغل ثابت با درآمد ثابتند، رو به کاهش است. کسانی که نمیتوانند یا نمیخواهند کار ثابت پیدا کنند، به شغلهای موقتی روی میآورند یا به قول خود آمریکاییها، بهصورت «گیگی» کار میکنند. به عبارت دیگر، فرد برای مدت زمان مشخص و کوتاهی برای یک کارفرما کار میکند. واژه گیگ (Gig) به «مفهوم موقتی بودن» را برای اولین بار در صنعت موسیقی و برای اجراها یا همکاریهای یک شبه بهکار بردند.
نویسنده: Katy Steinmetz
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: Time
این روزها، تعداد افرادی که در ایالات متحده دارای شغل ثابت با درآمد ثابتند، رو به کاهش است. کسانی که نمیتوانند یا نمیخواهند کار ثابت پیدا کنند، به شغلهای موقتی روی میآورند یا به قول خود آمریکاییها، بهصورت «گیگی» کار میکنند. به عبارت دیگر، فرد برای مدت زمان مشخص و کوتاهی برای یک کارفرما کار میکند. واژه گیگ (Gig) به «مفهوم موقتی بودن» را برای اولین بار در صنعت موسیقی و برای اجراها یا همکاریهای یک شبه بهکار بردند. اما حالا در حوزه کسبوکار این واژه در مورد تمام مشاغل «انعطافپذیر» و همکاریهای «موقتی» میان کارمند و کارفرما بهکار میرود.
«شری سینگر» ۵۱ ساله که ساکن کالیفرنیا بود، از کار خود خسته شد. او بهکار آزاد عادت داشت و چون خودش رئیس خودش بود، دوست نداشت مسیر شغلی خود را کاملا عوض کند. او اتفاقی با خانمی دیدار کرد که میگفت درآمد روزانهاش ۲۰۰ دلار است. این خانم بهعنوان پیک موتوری برای شرکت مشهور «پست میتس» (Postmates) کار میکرد. کار اصلی این شرکت ارائه خدمات باربری و حملونقل کالا است. وقتی «شری» وصف این شرکت را شنید، هیجانزده شد و گفت: «من را هم ثبتنام کن.» در کمتر از یک هفته او کار خود را شروع کرد. این کار نه تجربه میخواست و نه از مصاحبه رسمی خبری بود. او هر وقت مایل بود، کار میکرد. شرکتهایی مثل «پست میتس» نقش رابط را بازی میکنند. آنها میان افرادی که به کالا یا خدماتی نیاز دارند با کسانی که این کالا و خدمات را ارائه میدهند، پل میزنند. این کسبوکارهای نوظهور که خود را «سکوی پرتاب» مینامند در مدلهای کسبوکار سنتی نمیگنجند. معروفترین کسبوکاری که بر اساس این رویکرد جدید راهاندازی شده، شرکت حملونقل «اوبر» (Uber) است که از طریق اپلیکیشنی به همین نام، میان راننده و مسافر ارتباط ایجاد میکند. این شرکت در سال ۲۰۰۹ آغاز بهکار کرد و ارزش آن در کمتر از ۵ سال به بیش از ۶۰ میلیارد دلار رسید. اوبر حالا پس از گذشت هفت سال از نظر سرعت رشد و توسعه، میان استارتآپهای جهان بیرقیب است و جالب اینجا است که این شرکت، تمام این موفقیتها را کسب کرده بدون اینکه حتی یک راننده استخدام کرده باشد. تنها نقش اوبر ارائه نرمافزاری است که میان راننده و مشتری ارتباط ایجاد میکند.
این رویکرد جدید سوالات بسیاری را در ذهن ایجاد میکند: آیا الگوریتم میتواند جایگزین نیروی انسانی شود؟ آیا با پیدایش این مدلهای جدید باید در قوانین کار تجدید نظر کرد؟ یا شاید داستان آنقدرها هم پیچیده نیست و شرکتها تنها برای کسب سود بیشتر از ابزارهای جدید استفاده میکنند. برخی این رویکرد را اقتصاد شراکتی مینامند و بعضی دیگر به آن اقتصاد کارهای (گیگی) میگویند. بعضی هم نام «اقتصاد به محض تقاضا» را پیشنهاد کردهاند اما با توجه به تغییرات بنیادینی که این رویکرد ایجاد کرده، هنوز هیچ اسمی وجود ندارد که بتواند تمامی ابعاد این تغییرات را نشان دهد. بر اساس نظرسنجیای که نخستین بار توسط مجله تایم با همکاری دو شرکت روابط عمومی و ارتباطات استراتژیک برگزار شد، ۴۴ درصد بزرگسالان در ایالات متحده در چنین تعاملاتی شرکت داشته و نقش «قرضدهنده یا قرضگیرنده»، «راننده ماشین یا دوچرخه» یا «میهمان یا میزبان» را ایفا کردهاند. این یعنی بیش از ۹۰ میلیون آمریکایی در چنین مشاغلی مشغول به کارند (البته این رقم تنها شامل افرادی است که از اینترنت استفاده میکنند و کسانی که با اینترنت سر و کار ندارند را شامل نمیشود). پروفسور «مایکل سولومون»، کارشناس بازاریابی دانشگاه «سن جوزف» در این رابطه میگوید: «ما با یک انفجار عظیم روبهرو هستیم. آیا این به نفع نیروی کار است یا به ضرر آنها؟ سوال اصلی اینجاست که ما درباره چه نوع کارمندی صحبت میکنیم؟»
شاکیانی که از نظر قانونی این رویکرد را زیر سوال بردهاند این سوال را مطرح میکنند که «چه تعداد از این شرکتها کارکنان خود را طبقهبندی کردهاند؟» نتایج نظرسنجی تایم از ۳۰۰۰ نفر که در اواخر ماه نوامبر امسال برگزار شد نشان داد که حدود ۲۲ درصد از جمعیت بزرگسالان آمریکا، یعنی ۴۵ میلیون نفر برای ارائه کالا یا خدمات خود از کمک این شرکتها استفاده کردهاند. این یک معامله است که برای هر دو طرف منفعتها و ضررهایی دارد. رانندگان یا کارگرانی که از این شرکتها استفاده میکنند در واقع «پیمانکاران موقتی» هستند. این یعنی آنها در عین اینکه از مزایای ساعات کاری انعطافپذیر بهره میبرند، از دیگر مزایای یک کارمند یا کارگر سنتی، برخوردار نیستند، مثل امنیت شغلی. شرکتهایی مثل اوبر ملزم به پرداخت هزینههای مربوط به نیروی کار مثل مالیات نیستند و این یعنی صرفهجویی در هزینههای هنگفت. اما برعکس شرکتهای سنتی، این شرکتها روی کارمندان و ساعات کار آنها تسلطی ندارند. سوالاتی که درباره این شرکتها مطرح شده (مثل مسوولیت این شرکتها در برابر بدهیها) اعتراضها و ممنوعیتهایی را به دنبال داشته و حتی برخی خواهان آن هستند که درباره این ادامه کار شرکتها همهپرسی برگزار شود.
بر اساس نتایج نظرسنجیها، از ۴۵ میلیون نفری که برای فروش کالا یا خدمات خود این شرکتها را انتخاب کردهاند، اکثر آنها منبع درآمد دیگری نیز داشتهاند اما این تجربه نیز برای آنها تجربه خوشایندی بوده و نتایج مثبتی داشته است. بعضی از افراد به این مشاغل تنها به عنوان منبع درآمد اضافی نگاه نمیکنند. در واقع حدود یکسوم این جمعیت ۴۵ میلیون نفری که ما آنها را «فروشندگان با انگیزه» مینامیم، کسانی هستند که بیش از ۴۰ درصد درآمد خود را از طریق همین کارهای موقتی کسب میکنند یا آنقدر از درآمد خود در این سیستم جدید راضیاند که ترجیح میدهند شغل سنتی خود را رها کرده و تمام وقت برای این شرکتها کار کنند. انگیزه اصلی این افراد برای انتخاب این مشاغل موقتی، انعطافپذیری آن از نظر زمان است اما همه آنها اقرار میکنند که دلشان برای امنیت و مزایای شغلی تنگ شده است. «شری» که در ابتدای داستان خوشبینانه در «پست میتس» ثبتنام کرد، پس از مدتی به دلایلی چون هزینههای پارکینگ، قبض تلفن و قوانین و مقررات این شرکت دچار سرخوردگی شد. او سرانجام به جمع شاکیانی پیوست که علیه این شرکت دادخواستی تنظیم کرده بودند. «شری» میگفت که او در تمام این مدت مثل یک «کارمند سنتی» از سوی این شرکت کنترل میشده اما از حقوق طبیعی یک کارمند محروم بوده است. این پرونده همچنان در دست بررسی است. شری نهایتا در یک شرکت حمل و نقل مشابه «اوبر» ثبتنام کرد. وقتی از او علتش را جویا شدم، گفت: «چارهای ندارم. من فقط رانندگی بلدم.»
ارسال نظر