رنگ لثه ببر نمایان شد

حمید پارسا، مجموعه داستانی را تحت عنوان «رنگ لثه‌ ببر» به رشته‌ تحریر در آورده و توسط نشر افکار منتشر کرده است. این مجموعه داستان، داستان‌های «پروانه در شکم»، «عطر کاج»، «تانگو در مه‌های اهواز»، «تا مه برنخیزد»، «کلیسا رفتن»، «مردمک‌های لیلی»، «داستانی درباره فوتبال» و «سیگار کشیدن با نمرود» را شامل می‌شود. «رنگ لثه ببر» ۹۲ صفحه دارد و اکثر داستان‌های این مجموعه، داستان‌های کوتاهی هستند که از چند صفحه بیشتر نمی‌شود. این کتاب، در مجموعه «قصه نو» در نشر افکار دسته‌بندی و منتشر شده است که بنا دارد بازتاب‌دهنده صداهایی نو در ادبیات امروز ایران باشد. به نقل از دبیر این مجموعه صداهایی که در حین تنوع و تکثر در دو نقطه به هم می‌رسند. در یکی از داستان‌های این کتاب می‌خوانید: «شاید توی مه ذبیح باشد. دارد آب می‌زند به صورتش که غبار را پاک کند از روی ریش و موهای پرپشت ساعد‌هایش. باید به نعره‌های ذبیح فکر کنم وسط معرکه. وقتی طبل‌ها توی مغزش می‌کوبند و خشاخش شمشیر‌ها و قطره‌های عرقی که از بن موهای سرش می‌جوشد حتما. باید فکر کنم به لحظه به خاک افتادنش به لحظه‌ای که نگاه می‌کند به خونی که از جلوی گلوله‌ها جاریست.»