یاد
خداحافظ شاعر،خداحافظ غلامرضا
غلامرضا بروسان و الهام اسلامی ـ شاعر و همسر او ـ همراه دخترش ـ لیلا ـ صبح دوشنبه، ۱۴ آذرماه براثر تصادف در کیلومتر ۱۵ جاده قوچان ـ شیروان بهعلت انحراف از مسیر خودرو پژو ۲۰۶ آنها و برخورد با اتوبوس درگذشتند.
غلامرضا بروسان ـ شاعر ـ براثر یک سانحه رانندگی از دنیا رفت.
غلامرضا بروسان و الهام اسلامی ـ شاعر و همسر او ـ همراه دخترش ـ لیلا ـ صبح دوشنبه، ۱۴ آذرماه براثر تصادف در کیلومتر ۱۵ جاده قوچان ـ شیروان بهعلت انحراف از مسیر خودرو پژو ۲۰۶ آنها و برخورد با اتوبوس درگذشتند. فرزند خردسال این زوج ـ مجتبی ـ از این حادثه جان سالم بهدر برده است. همکار ما یاسین نمکچیان در یادداشتی به مناسبت درگذشت این شاعر چنین نوشته است: چشمه اشکم خشک شده است غلامرضا. گریهام نمیگیرد. اندوه من بزرگ است اما تاب میآورم. دنیا همیشه همینطوری آدم را غافلگیر میکند ولی قرار نبود بدون خداحافظی بروی.چند ماه پیش هم که به تهران آمدی بدون خداحافظی رفتی. یادت هست. گفتم رضا امشب را برویم خانه ما. گفتی فردا میآیم.. فردایش زنگ زدی اما نشد که بیایی و من نمیدانستم بعد از آن روز دیگر هیچ وقت نمیبینمت. یادت میآید غلامرضا. دو سه سال پیش همراه خانوادهات به لنگرود آمدی. ما رفتیم اطراف شهر بگردیم. در جادهای کوهستانی رانندگی میکردی. به سربالایی جاده که رسیدیم ماشین خاموش شد و دوباره روشنش کردی. دو قدم رفتیم و دوباره خاموش کردی. گفتم رضا تو واقعا با همین رانندگی از مشهد آمدهای تا لنگرود؟ خندیدی و گفتی درست با همین رانندگی آمدهام. گفتم پیاده شو بقیه راه را من پشت فرمان مینشینم. انگار منتظر بودی. سریع پریدی بیرون و من نشستم و رفتیم بلندترین نقطه آن حوالی. گفتی واقعا کار من یکی نبود شما را سالم تا این بالا برسانم. گفتم من هم به همین خاطر اجازه ندادم تو ما را برسانی. یادت میآید غلامرضا؟ من حالا روی همان کاناپهای نشستهام که وقتی برگشتیم خانه، تو و الهام و لیلا و مجتبی روی آن نشسته بودید. روی همان کاناپهای که همانطوری سرجایش مانده اما تو و الهام و لیلا نه. خبر مجتبی را ندارم. نمیدانم با این اندوه چه خواهد کرد. نبودنت ما را که دیوانه کرده، او را چه خواهد کرد؟ راستی قرار بود چند هفته پیش زنگ بزنم بیایی لنگرود عروسی اما یادم رفت و دیگر هم رویم نشد زنگ بزنم عذرخواهی کنم.حالا مینویسم ببخش دوست عزیزم که نمیدانم چرا و چطور اسم تو یک نفر یادم رفت با اینکه میدانستم باید خبرت بدهم. راستی غلامرضا آن دفعه که آمدی لنگرود موقع خداحافظی گفتم رضا خیلی مواظب باش و آرام رانندگی کن اما نبودی. لااقل حالا به حرفم گوش بده و خیلی مواظب خودت و الهام و لیلا باش. ما سعی میکنیم هوای مجتبی را نگه داریم. خداحافظ.
ارسال نظر