حافظ و یلدا
شب یلدا در باورهای اسطورهای شب تولد و زایش مهر و میتراست. خورشید هنوز هم سرمنشا زندگی است.اگر خورشید نباشد قطعا حیات روی کره زمین از بین خواهد رفت.این منبع لایزال انرژی و نور و روشنایی آنقدر در باور نیاکان ما مهم بوده است که معتقد بودهاند شب یلدا را که طولانیترین شب سال است باید به امید تولد میترا و مهر بیدار بمانند و دعا کنند تا خورشید اول دیماه طلوع کند و تاریکی و سیاهی را نابود کند و به حیات رنگ و بویی دیگر ببخشد. چرا که شغل بیشتر مردم در روزگاران گذشته کشاورزی و دامپروری بوده و خورشید نقش بزرگی دراین چرخه اقتصادی دارد. نیاکان ما شب یلدا را شبی شوم میدانستهاند. از بیم آنکه نکند فردا خورشید طلوع نکند تا صبح بیدار میمانده اند و با سخن و نقل و شعر و دعا این شب را به صبح میرساندهاند.
جالب است بدانید در دیوان حافظ فقط یک بار واژه یلدا به کار رفته و آن هم در غزلی با وزنی که حافظ از این وزن هم فقط یک بار استفاده کرده است:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
و این نشان میدهد حافظ هم چندان به یلدا علاقهای ندارد و ظلمت شب یلدا را با صحبت حاکمان ظالم برابر میداند! و جالب است که بارها حافظ از واژهها و مفاهیمی مثل مهر، خورشید و نور و مفاهیم مشابه بهره برده و مضمونسازی کرده است. به عبارتی شعر حافظ شعر روشنایی است. به ابیات زیر توجه کنید:
- از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
- کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
- بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
ابیاتی از این دست در دیوان خواجه رندان فراوان است و این نشان میدهد حافظ با آیین مهر بسیار آشناست و جاهایی به این آیین، مهر میورزد. از آنجا که شب یلدا شب زایش مهر است از روزگار پس از حافظ رفتهرفته حافظ جای فردوسی و نظامی و سعدی و مولانا را در شب یلدا گرفته است. به نظر میرسد در میان شاعران پارسی نسبت حافظ با آیین مهر بیشتر از سایرین است.