امروز سالروز تولد علی حاتمی است
روایتهای پنجگانه از آقای کارگردان
علی نصیریان
هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. یکی از خصوصیاتی که من از علی حاتمی دیدم این بود که او آدم بسیار صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بیادا بود، این خود بودن بسیار مهم است که آدم ادا درنیاورد و هرچه هست خودش باشد. علی حاتمی مهربان بود بهخصوص در مورد کارش آدم بسیار مهربان و آرامی بود. با عوامل کارهایش بسیار بامحبت رفتار میکرد و همدورهایهای خودش را دوست داشت. آثار تجسمی و ... را که از قدیم در ایران بود بسیار دوست داشت و از آنها در صحنههای مختلفی که میخواست بسازد استفاده میکرد. از فضاها، از معماری، حتی از آجر، اشیا، گلدان، گل و... از همه اینها با یک نگاه و یک تعلق خاطر به ایران در آثارش استفاده میکرد. از ریشههای زندگی که در آن زمان با زندگی جامعه خیلی عجین بود، محله بود، آدمهای محله، بازارچه، آدمهای بازارچه، کاسبها، اشیا و زندگی بود. همه اینها یک تعلق خاطر برای ما ایجاد میکرد. ما در آن زمان این زیباییها را درک میکردیم و آنها را میدیدیم و تعلق خاطری به تمام این زندگی، فضا و معماری ایجاد میکرد.
محمدعلی کشاورز
شادروان علی حاتمی انسانی بسیار نجیب، درست و صادق در کارش بود. او مطالعه زیادی داشت و ادبیات را بهخوبی میشناخت و به همین خاطر متونی که مینوشت فرق زیادی با دیگران داشت. به قدری کارش را جدی میگرفت که روی تکتک جزئیات فیلم فکر و تحقیق میکرد و محال بود سکانسی را بدون فکر طراحی کند. حاتمی درباره فیلمنامه و خود شخصیتها با بازیگرانش صحبت میکرد و از نظرات آنها هم در کار استفاده میبرد. حاتمی همراه با آقای خاکدان و دکوراتوری ایتالیایی از پایهگذاران و طراحان اصلی شهرک سینمایی غزالی بودند و قسمت عمده پولی را که تلویزیون برای ساخت سریال «هزاردستان» میداد، صرف ساخت این شهرک سینمایی کرد. او با دقت و نکتهسنجی تمام آن شهرک را با خیابان لالهزار و تمام المانهایی که از تهران قدیم میشناخت بازسازی کرد. حق بود آن شهرک به نام علی میشد که نشد. خاطرم هست در زمان ساخت سریال «هزاردستان» ایشان خیلی تاکید داشتند که از پنج بازیگر پیشکسوت آن سریال یک قاب ماندگار بسازند و حتی در آنجا برای نقشهای فرعی و سیاهی لشکر هم از بازیگران قدیمی که دیگر کنار گذاشته شده بودند، استفاده میکردند تا منبع درآمدی برایشان حاصل شود.
جمشید مشایخی
خاطرم هست فیلمبرداری فیلم «سوتهدلان» در ایام نوروز بود. دقیقا پنج، شش روز بعد از عید بود که علی تمام گروه را در فرحزاد جمع کرد که از آنجا به سمت امامزاده داوود حرکت کنیم. من در قهوهخانه فرحزاد چای میخوردم که علی صدایم کرد تا بیایم بیرون قهوهخانه که با هم راجع به سکانس پایانی فیلم صحبت کنیم. در آن فیلم من باید برادر بیمارم را سوار بر قاطر به امامزاده میرساندم و داخل امامزاده روبان سبزی به سرش میبستم و در همان لحظه او از دنیا میرفت، اما به علی پیشنهاد کردم پایان فیلم را اینطور ببندیم که همینطور که افسار قاطر دست من است و میروم امامزاده را از دور ببینم و با خوشحالی برگردم سمت برادرم، ببینم که او از قاطر افتاده و از دنیا رفته. به علی گفتم که شما برای این لحظه یک دیالوگ بگذار که اینطوری فیلم را ببندیم. علی من را بغل کرد و در همان لحظه گفت: «جمشید برای این لحظه بگو؛ همه عمر دیر رسیدیم.» پایهگذار شهرک سینمایی علی بود و باید اسم ایشان را بر آن میگذاشتند که این کار را نکردند. آن زمان که ایشان مشغول فعالیت بود هیچگاه جایزهای به او ندادند و وقتی از دنیا رفت تازه فهمیدند که بوده.
عزتالله انتظامی
در فیلمی مشغول به کار بودم که به من گفتند علی حاتمی دنبالت میگردد. او قصد دارد فیلمی به نام «ستارخان» به تهیهکنندگی پرویز صیاد بسازد. فیلم «ستارخان» فیلمنامه بسیار خوبی داشت و حاتمی دیالوگهای زیبایی برای آن نوشته بود. فیلم با وجود تمام حسنهایی که داشت، به دلیل طولانی شدن مراحل فیلمبرداری، آن هم در تبریز، همه را خسته و کلافه کرده بود. تا اینکه بعد از چند ماه بالاخره فیلم به پایان رسید و علی یک روز به من زنگ زد و گفت فیلم آماده است، اگر میخواهی آن را ببینی فردا نمایش خصوصی آن در سینما شهر قصه است. بعد هم گفت فیلم را دوبله کرده و شخص دیگری به جای من حرف میزند. خیلی ناراحت شدم، چون روی صدای حیدر عمو اوغلو خیلی کار کرده بودم. به او گفتم من میآیم فیلم را میبینم، اما اگر بد بود بدون خداحافظی میروم. رفتم فیلم را دیدم. کسی که به جای من حرف زده بود بسیار خوب و با تسلط این کار را انجام داده بود. من با وجود اینکه اصولا دوست ندارم کسی به جای من حرف بزند و همیشه هم ناراضیام اما استثنائا این بار خیلی خوب دوبله شده بود و برای اولین و آخرین بار از صدای دوبله خودم خوشم آمد.
داود رشیدی
علی حاتمی را از دانشکده هنرهای دراماتیک، وقتی جوانی لاغراندام و بااستعداد و خونگرم بود میشناختم. بعد نمایش «حسن کچل» او را به روی صحنه بردم و بعدها او برایم مثل یک برادر کوچکتر شد. با هم دوستان خوبی بودیم و دوستان خانوادگی شدیم و لیلی و لیلا با هم بزرگ شدند. من وقتی مسوول واحد نمایش تلویزیون بودم، علی حاتمی دو اثر ماندگار به نامهای «داستانهای مولانا» و «سلطان صاحبقران» را ساخت. ویژگی حاتمی اول ایرانی بودن بود، بهخصوص در آن سالها که سینما و تلویزیون به نوعی کالای وارداتی بودند. او سبک ایرانی خاص خودش را داشت و به این دلیل آثارش ماندگار شد. او در کنار نبوغ ذاتی خود وسواس و دقت عجیبی داشت. در آثارش تاکید داشت که تمام وسایل صحنه متعلق به زمانی باشد که قصه در آن زمان روایت میشود، حتی وسایلی که شاید درست هم در کادر دیده نشوند. یکی از دلایلی که کارهایی مثل «هزار دستان» را درخشان و ماندگار میکند این است که بازیگران و عوامل درست در کنار هم چیده میشوند. این اتفاقات در آثار هنری اهمیت زیادی دارند. اگر امکانات حال حاضر برای فیلمسازی مثل علی حاتمی فراهم میشد، قطعا شهرت جهانی پیدا میکرد. الان ارتباطات جهانی خیلی زیاد شده. حیف شد که علی حاتمی زود از بین ما رفت.