حرفهای شهاب حسینی درباره فعالیتهای جدیدش در سینما
به هیچ عنوان کمدیهای عمیق نداریم
او افزود: امیدوار بودم در «مقیمان ناکجا» بتوانم همان تلنگری را که من خودم از خواندن نمایشنامه اشمیت خوردم به بقیه سلولهای خوابرفته اجتماع که خودم هم بخشی از آن هستم، منتقل کنم. او درباره گرایش عرفانی در فیلمش هم گفت: وقتی که میخواهیم از وادی عرفان صحبت کنیم، باید بدانیم منتهای عرفان رسیدن به مفهوم مطلق عشق است. وقتی درباره عشق صحبت میکنیم دیگر نمیتوانیم حد و مرز یا نژاد، قومیت یا جغرافیایی برای آن در نظر بگیریم.
او همچنین درباره ابعاد اجتماعی فیلمش گفت: وقتی درباره انسان صحبت میکنیم قرابتها بیشتر و تفاوتها کمتر به نظر میآیند و به همین دلیل امانوئل اشمیت سعی کرده به نمایندگی از کلیت اجتماع شخصیتهایی را در نمایشنامه داشته باشد؛ مثلا آدمهایی که ثروتمند هستند یا افرادی که از دنیا بیبهره هستند یا افرادی که به نحوی بین زمین و آسمان زندگی میکنند. به طور کل اشمیت تفکر همه این افراد را در تعامل و تقابل با همدیگر قرار داده و در نهایت سعی کرده به نتیجه اصلی که همان عشق است، برسد و وقتی درباره عشق صحبت میکنیم دیگر تفاوتی باقی نمیماند.
شهاب حسینی همچنین درباره رونق بازار کمدیها در ایران گفت: تماشاگر بههرحال وقتی از عمر شریفش میگذارد و با وجود صرف هزینههای مالی و روانی مثل ترافیک شهری یا حتی پیدا کردن جای پارک، انتخاب میکند که به سینما برود و فیلم ببیند به این امید در سالن سینما مینشیند که از آن سالن در ازای آن دو ساعتی که خرج کرده، با دست پر بیرون بیاید. این حق طبیعی فردی است که چنین هزینهای میکند و فیلم باید بتواند نیازی که او را به سالن سینما کشانده برطرف کند. تماشاگر وقتی وارد سینما میشود و فیلم کمدی میبیند، مشخص است که میخواهد ساعتی را به خنده بگذراند. اگر این اتفاق رخ دهد او دستِ پر و راضی از سالن سینما بیرون میآید، در غیر این صورت با حسی شبیه حس بازندگی سالن سینما را ترک میکند.
او همچنین گفت: متاسفانه میتوان گفت درحالحاضر ما به هیچ عنوان کمدیهای عمیق یا تاملبرانگیز نداریم، ولی درباره سینمای غیرکمدی به نظرم این اتفاق برای مخاطب بارها رخ میدهد که به سالن سینما میرود و دستخالی سینما را ترک میکند. مخاطب شاهد انواع خوشرقصیها و بزک کردنهای ما روی پرده سینما هست درحالیکه هیچکدام از اینها جانش را سیراب نمیکند. وقتی چنین اتفاقی رخ میدهد، مطمئنا مخاطب هنگام خروج از سالن سینما با خودش قرار میگذارد که دیگر فیلم مزخرفی را که در انتقال پیامش ابتر و ناتوان مانده انتخاب نکند و حداقل اگر میخواهد این هزینه را بر خودش و زندگیاش تحمیل کند سینمای کمدی را انتخاب کند و دقایقی بخندد. ماجرای سینمای ما این است که دوستان غیرکمدیساز هنوز درباره اینکه چطور باید روی جامعه تاثیر بگذارند و اساسا اصل دغدغهشان چه بوده به سرمنزل مشخصی نرسیدهاند و به خاطر همین هم غیرآماده وارد عرصه فیلمسازی میشوند و درنهایت فیلمشان هم به قول مولانا شیر بی یال و دم و اِشکَم از آب درمیآید.