هنرمندان بیانیه دادند
صفآرایی مقابل مسمومیتهای زنجیرهای
در ادامه این متن آمده است: ولی ما و همه مردم ایران هنوز فاجعه اسیدپاشیهای اصفهان در سال ۱۳۹۳ را به یاد داریم. چهره سوخته زنان و دخترانی که تنها جرمشان این بود که زن بودند. ما ضمن محکوم کردن این فاجعه انسانی، خواستار دستگیری و مجازات عاملان و آمران حمله به مدارس دخترانه کشور هستیم. هنرمندان سرشناسی همچون فاطمه معتمدآریا، هانیه توسلی، امیر اثباتی، هانا کامکار، هایده صفییاری، سعید عقیقی، صفی یزدانیان، باربد گلشیری و... این نامه را امضا کردهاند. از سوی دیگر در روزهای اخیر هنرمندان بسیاری نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند. در خواست اکثریت هنرمندان مطرح کشور برخورد قاطع با عوامل این فاجعه است. در این میان برخی هنرمندان هم با انتشار تصاویر و طرحهایی به مخالفت با این اتفاق واکنش نشان دادند.
علیرضا قربانی: من درد مشترکم مرا فریاد کن. دخترکان زیبای ایران حذفشدنی نیستند. مسوولیت جان بچههای ما در مدارس برعهده آموزشوپرورش، و افکار عمومی در انتظار اتمام هر چه سریعتر این فاجعه و پاسخ قانعکننده مسوولان است.
عادل فردوسیپور: مسمومیتهای زنجیرهای در مدارس دخترانه هولناک و تاسفبار است. طی هفتههای اخیر دختران دانشآموز مسموم میشوند و عاملان این جنایت همچنان در حاشیه امن به عمل جنایتآمیزشان ادامه میدهند. این افراد چه کسانیاند که میخواهند با ایجاد فضای رعب و وحشت، برای رشد سرمایههای انسانی مانعتراشی کنند؟ بیش از این با جسم و روان فرزندان ایران بازی نکنید.
احسان علیخانی: از مرحله حوادثی، اتفاقی به عملیاتی غیرانسانی و هولناک تبدیل شده و اینکه چگونه عاملین بیرحم این حوادث در کمال آرامش مکررا مرتکب این رفتار کثیف میشوند، شدیدا تعجبآور و نگرانکننده است! در این روزهای عجیب و حوادث باورنکردنی هیچ چیزی مهمتر از احساس آرامش و امنیت دخترانمان و تمامی فرزندان این سرزمین و از بین رفتن نگرانی خانوادهها برای ادامه تحصیل و پیشرفت عزیزانمان نیست.
احمد مهرانفر:گناه این فرشتگان بیگناه چیست؟ لعنت بر جبر جغرافیایی... لعنت.
شبنم مقدمی: برای ما ترسهای مدرسهای! از بین نمیرون! بلکه با تغییر نسلها، انگار از حالتی به حالت دیگر دیگر تبدیل میشوند!… انگار تکثیر میشوند… بهروز میشوند، اما از بین نمیروند. از یاد هم نمیروند! نسل ما از بمباران و موشکباران میترسید… از مردن زیر سقف و آوار دیوارهای کلاس مدرسههای غمگین دهه شصت… از آتش گرفتن بخاریهای نفتی دربوداغان همیشه خراب کلاسها… از سوختن میترسید.از نگاههای دریده مردهای هیز و هرزه توی خیابان، تو راه مدرسه میترسید… از مدیر و ناظمی که اجازه تحقیرمان را داشت، میترسید… از معلمهای کمسواد، پرمدعا و خشمگین میترسید… و گمانم میرفت برای دختران امروز چیزی تغییر کرده… نه! ترسها نمیمیرند… تغییر شکل میدهند… بزرگ و کوچک میشوند… پنهان و پیدا میشوند… اما نمیمیرند.
کامبیز دیرباز: برای تغییر مغزها که پوسیدن...
داریوش فرضیایی: خدایا خودت مراقب دختران دانشآموز سرزمینم باش. اونها جیگرگوشههای ما هستن. اونها امید والدینشون هستن. خدایا کسانیکه این جنایت رو رقم میزنند به سزای اعمالشون برسون.