می‌رویم، می‌آییم و حالش را می‌بریم

در ادامه نیز پس از چهار سال درس خواندن، به دنبال کار می‌رفتید. حال که قرار است برای هر رشته‌ای این مسیر پیموده شود، چرا برای بازیگری نباید طی شود؟ از نظر من روند معمول ورود به بازیگری، این‌گونه است و من راهی جز این متصور نیستم. البته بخت و اقبال بحثش جداست و ممکن است به یک‌باره در ترم اول کلاس بازیگری نقش اصلی یک فیلم سینمایی را به شما بدهند و به سرعت به قله برسید. این یک بخت است و چه خوب اگر قدر آن را بدانی. من همه کاری کرده‌ام، از تدارکات گرفته که در سال ۷۲ در آبادان غذای گروهی را که اجرا داشتند از یک محل دیگر برایشان می‌آوردم تا منشی‌گری صحنه تئاتر لیلی ارجمند در همان سال ۷۲، مدیریت صحنه، دستیاری، کارگردانی و بازیگری. بازیگری از ابتدا برای من جدی بود؛ اما جامعه هنری جدی‌ام نگرفته بود، برای اینکه هنوز وارد این عرصه نشده بودم. اکنون هم خیلی از علاقه‌مندان عرصه نمایش، پشت تئاتر شهر منتظر ورود به صحنه هستند؛ اما علاقه به تنهایی کافی نیست؛ جامعه هنری زمانی شما را جدی خواهد گرفت که کار جدی انجام داده باشید.»

او خاطرات زیادی از همکاری با بازیگران مطرح از جمله گلاب آدینه دارد و در همین رابطه تعریف می‌کند: «خاطره‌ای را برایتان می‌گویم که گلاب آدینه یک‌بار در یکی از روزهای تمرین «شیرها …» که داشتیم گپ می‌زدیم طرح کرد؛ چون رسما فقط تمرین نمی‌کردیم، حال و تمرین توامان بود برایم. ‌گفتم یادتان هست خانم آدینه سال ٧٩ من یک نمایش داشتم در کافه‌تریای سالن اصلی، شما هم «پوف» را اجرا داشتید؟ ماجرا از این قرار بود که من در سالن انتظار خانم آدینه را دیده بودم و گفتم خانم آدینه، من یک نمایش در اینجا اجرا دارم، می‌شود خواهش کنم تشریف بیاورید و نمایش را ببینید؟ خانم آدینه هم گفتند بله. یک روز هم بدون اینکه من منتظرشان باشم، زودتر رفته بودند گریم شده بودند، بلیت خریده بودند و آمدند در تریا و نمایشمان را تماشا کردند. بعد از نمایش طبیعتا گفتند من باید بدوم و بروم اجرایم و من خیلی خوشحال بودم که گلاب آدینه کارم را دیده. از سال ٧٩ یک چیزی حدود ١٧ سال می‌گذرد و حالا ما داشتیم با هم تمرین می‌کردیم. به ایشان گفتم آن خاطره را یادتان است؟ گفتند بله. تازه یک چیز دیگری هم یادم است. بعد که آمدی گفتی بیا اجرایمان را ببین، دو سه تا از بچه‌ها کنارم بودند و گفتند این پسره چقدر پررو است و یک اجرا روی صحنه برده به شما‌ گیر داده که بیا و ببین! گفتم نه، اتفاقا پررو نیست، او می‌خواهد کار کند؛ او کسی است که در این تئاتر یک چیزی ‌می‌شود! وقتی این خاطره را از خانم آدینه شنیدم، در دل خودم واقعا خوشحال بودم از اینکه دارم با کسی کار می‌کنم که ١٧ سال پیش آرزو داشتم حتی تئاترم را ببیند. حالا اعتراف می‌کنم همبازی‌شدن با ایشان بسیار لذت‌بخش است، می‌رویم، می‌آییم و حالش را می‌بریم.»