نویسنده مطرح به مخاطبان آثارش پاسخ داد
دفاع دولتآبادی ازمواضع سیاسیاش
دولتآبادی در پاسخ به یکی از حاضران درباره معیشت نویسنده به بیان بخشی از تجربیات خود پرداخت و گفت: سال ۶۵ یا ۶۶ بود که در دانشگاه کارهایی به من محول میشد که از عهده من خارج بود، بنابراین عذر خواستم، از کار بیرون آمدم، به عبارتی خودم را اخراج کردم و در خانه نشستم. دست بر قضا در همان ایام جلوی چاپ همه آثار من برای بار دوم یا سوم گرفته شد.
او با بیان اینکه نمیداند آن روزها با وجود خانواده و بچههای کوچک چگونه زندگی را به سر برده است، تعریف کرد: مسوولان آنقدر شریف بودند که فکر نکردند آدمی که به هر ترتیب کارش را از دست داده و از طریق آثارش زندگی و معیشت خود را تامین میکند، چه باید بکند؟ خاطرم هست یک ماشین لنسر داشتم و یک روز برادرزادهام به سراغم آمد و از من خواست آن را به او بسپارم تا روزها کار کند و غروب برای من پولی بیاورد؛ اما خوشبختانه کار به آنجا نکشید.
دولتآبادی ادامه داد: همین ایام یکی از دوستان من که اولین نامه را بعد از انتشار «کلیدر» برای من نوشته بود و بعد آشنا شدیم، به خانه ما آمد و گفت الان حدود چهار سال است که از کار بیرون آمدهای و جلوی آثارت را گرفتهاند، پس چطور زندگی میکنی؟ پیشنهاد داد با یکی از دوستانش ماهی ۳۰۰ هزار تومان بهعنوان قرضالحسنه بدهند که قبول کردم و یک سالی هم این مبلغ قرضالحسنه بود تا دولت عوض شد و به آثار من اجازه انتشار دادند.
نویسنده پیشکسوت با اشاره به حمایت شهرداریها از اهالی فرهنگ و هنر در کشورهای دیگر گفت: در جاهای دیگر دنیا شهرداریها برای خود نسبت به هنرمندان مسوولیتی تعریف کردهاند، اما در کشور ما چنین نیست. همین چند وقت پیش به شهرداری پیشنهاد دادم جایی در اختیارم بگذارند تا وقتی که زندهام، خانه بیهقی را در تهران پدید بیاورم، که جوابی نگرفتم و فقط به این طرف و آن طرف حواله کردند. آخر سر هم یکی گفت میتوانیم ۲۰ میلیون به شما بدهیم که گفتم اگر میخواستم خم بشوم و چنین پولی بردارم، در این عالم پول زیاد بود. من یک نگاه دور دارم، من میخواهم خانه بیهقی در تهران پدید بیاید و احیا شود. بنابراین در کشور ما شهرداریها ظاهرا کار دیگری دارند که الحمدلله پروندههایشان هم هست.
دولتآبادی در پاسخ به یکی از حاضران درباره موضعگیریهایش برای وطن و مخالفت عدهای با این موضعگیریهای او بیان کرد: من به خودم دروغ نمیگویم. نویسنده نباید به خودش دروغ بگوید. نویسنده نقاب ندارد و با قلب و عقلش زندگی میکند. سوال من از کسانی که به من اعتراض داشتند این است که آیا من در طول عمرم و از ۱۰ سالگی که کار میکنم جز برای مملکت کار کردهام؟ جز برای زبان فارسی، مردم این مملکت و بیان آنها کاری کرده و مقصدی داشتهام؟ والله که من هیچ آرزویی جز سربلندی، آزادگی، سلامت، بهداشت، آموزش و پرورش و رشد اجتماعی مملکت و این وطن نداشتهام.
او ادامه داد: به اعتقاد من چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است؛ یعنی ما اول باید به خودمان بپردازیم و من عملا این کار را انجام دادهام. بنابراین اگر آن دلسوختگی را برای سرباز مملکتم، زندهیاد سردار سلیمانی انجام دادم، به آن باور داشتم. زیرا مردی نخبه مامور میشود کاری را انجام دهد، ورای آن سیاستی که او را مامور کرده، اینکه او سوخته آن کار است، امر دیگری است که من آن را قدر دانستم، کما اینکه همان رنج را برای همه افسران ما که در جنگ هشتساله از بین رفتند، هم دیده و برای آنان گریسته و سخن گفتهام.
دولتآبادی گفت: من برای تکتک آن افرادی که در این مملکت بودند و بنا بود این مملکت را نگه دارند، «کلنل» را نوشتم. بنابراین این حس و عاطفه و بیان من منحصر به ژنرال سلیمانی نبوده است. برای من هیچ استثنایی وجود ندارد و همه سربازانی که از مملکت ما و شما دفاع میکنند، عزیز هستند. ضمن اینکه خود من در جوانی خواستم ارتشی شوم، اما قبولم نکردند.