بگومگوی انوشیروان ارجمند با برادرش
امروز سالروز درگذشت انوشیروان ارجمند است
این بخشی از مصاحبه زندهیاد انوشیروان ارجمند با روزنامه شهر آراست. امروز سالروز درگذشت این هنرمند است که شش سال پیش در چنین روزی درگذشت.
انوشیروان ارجمند در اواخر سال۱۳۴۰ در مشهد فعالیت حرفهای خود را در عرصه تئاتر آغاز کرد و بعدها به تهران آمد و در تلویزیون، سینما و تئاتر نقشهای زیادی را بازی کرد. یکی از مهمترین بازیهایش در تلویزیون در سریال «امام علی» ساخته داود میرباقری اتفاق افتاد که در آن نقش «اشعث بن قیس» را برعهده داشت. در این سریال با برادرش داریوش ارجمند همبازی بود. در خاطرهای گفته یادم است در سکانسی که پس از جنگ صفین بود من با داریوش ارجمند بگومگو داشتم. آخر او میگوید ای روباه راهتو بکش و برو. من پس از چند قدم که رفتم اشکم سرازیر شد. با خودم گفتم علی جان دوستت دارم و اصحابت را هم دوست دارم... ولی این اشعث را نمیدانم چه کنم. همه آنجا بغض کرده بودند.به نظرم وقتی کاری با عشق انجام شود حتما روی مردم هم تاثیر میگذارد و مجموعه امام علی(ع) چنین کاری بود.
داریوش ارجمند نیز گفته است: ما در دو قطب روبهروی هم بازی میکردیم. آن روزها شیرینترین لحظات زندگیام را پشت سر گذاشتم. ما در یک اتاق در بندرعباس بودیم و انوش مرا پرستاری میکرد. او کیف سامسونتی داشت که در آن همه چیز بود. از قهوه گرفته تا انواع دمنوش، چای، فلفل و نمک. هر کسی هرچی کم داشت سراغ کیف او میرفت. او مرد سفر بود و خوشسفر بود. من و انوش همیشه ساعت ۲ نصف شب برای سریال «امام علی (ع)» میرفتیم و زودتر از همه میرسیدیم. انوش بساط صبحانه را میچید و بعد گریمورها و بقیه میآمدند.
این بازیگر شش سال پیش و در شب درگذشت برادرش در برنامه «بعضیا» شبکه یک با اجرای علی ضیا حاضر شده و با گریه گفته بود: اولین کسی که مرا سینما برد انوش بود؛ البته با پدرم هم رفته بودم اما شرایط متفاوت بود. یک فیلم ایتالیایی شمشیربازی با هم دیدیم و همیشه با هم سینما میرفتیم. او عکسهای آرتیستیک را برای خودش جمع میکرد. پدر ما هم نظامی بود و ما همه تیراندازی کار میکردیم، عکسهای خفنی از انوش در حال تیراندازی داشتیم که امیدوارم برزو آنها را نگه داشته باشد. از همان زمان آمدن به سمت هنرپیشگی در وجود انوش بود. او در دهه ۳۰ به کلاسهای استاد سمندریان رفت.
برزو ارجمند نیز درباره پدرش گفته است: پدرم عادتی داشت که وقتی ناراحت یا عصبانی میشد ریش یا موهایش را میکند یک مرتبه در نمایشی همراه با پدرم اجرا داشتم و وقتی من درست حرکات را انجام نمیدادم، او حرص میخورد. من مدت ۶ سال برنامه «سفر بخیر» را اجرا میکردم و نکتهای که توجه مرا جلب میکرد این بود که بیشتر تصادفها در ۳۰ کیلومتری مقصد اتفاق میافتد. زمانهایی که پسرم در ماشین است اعتراض خود را هنگام رانندگی با بوق زدن نشان میدهم.