نامههای مشهور: جویس به نورا
دیوانگی بیحد
عصر شنبه
شماره ۴۴، فونتنوی استریت، دوبلین
عزیزم، شاید باید از نامه باور نکردنی که دیشب برایت نوشتم پوزش بخواهم. ضمن نگارش، نامه تو کنارم آرام گرفته بود و چشمهایم مثل همین حالا روی کلمهای از آن خیره بود، چیزی زشت و ناپسند در ظاهر این نامههاست. صدایش هم همانند کردارش کوتاه، بیرحمانه، غیرقابل مقاومت و شیطانی است.
عزیزم، از نوشتههایم نرنج. از لقب زیبایی که به تو میدهم قدردانی میکنی. بله عزیزم، «گل وحشی زیبای پرچینی من» نام زیبایی است! گل آبی تیره من، غرق در باران! نظرت چیست، هنوز طبع شعر دارم. کتابی زیبا نیز به تو هدیه خواهم داد: نامهای از شاعر به زنی که دوستش دارد؛ اما کنارش و در بطن عشق آسمانیام به تو، شیطانی درنده نهفته است که هر گوشه رمزآلود و شرمآور، هر حرکت و رایحهاش را نمایان میکند.
مال منی عزیزم، مال من! عاشقت هستم. تمام آنچه در بالا نوشتم فقط یکی دو دقیقه از دیوانگی بیحد من است! پیش از آنکه همه چیز تمام شود و عشق واقعی من به تو، عشق سرودههایم، عشق چشمهایم برای چشمهای عجیب و وسوسهانگیزت با نسیمی عطرآگین بر روح من میوزد.
نورا عشق باوفای من، دخترک بازیگوش دلربا چشم من، الهه من باش، دلبندم، هرچه میخواهی (معشوق کوچک ناچیزم! دلبرک پرشورم!) همیشه گل زیبای وحشی پرچینی من هستی، گل آبی تیره بارانزده.