خوردن یک ناهار تکراری

 هشت ساعت کار پر مشقت هر روز تا سه دقیقه فیلم از توش در بیاید. در آن هشت ساعت اگر بخت یاری کرد‌ ده یا دوازده دقیقه ابداع واقعی وجود داشته باشد. شاید هم ابداعی به چشم نخورد. پس باید خودت را آماده هشت ساعت دیگر کنی و دعا کنی این بار آن ۱۰ دقیقه رضایت‌بخش از کار در بیاید. برگمان ساعت ۸ صبح از خواب بیدار می‌شد. از ساعت ۹ شروع به نوشتن می‌کرد و تا ظهر ادامه می‌داد. سپس غذایی ساده می‌خورد. دور و بری‌هایش می‌گویند هر روز یک نوع غذا می‌خورد که نوعی خامه ترش، پرچرب، با مربای توت فرنگی خیلی شیرین و کورن فلکس و چیزی شبیه غذای بچه بود. بعد از ناهار دوباره شروع به‌کار می‌کرد و از ساعت ۱ تا ۳ مشغول بود. بعد از آن یک ساعت می‌خوابید. عصر‌ها پیاده‌روی می‌کرد یا با کشتی فری می‌رفت به یکی از جزیره‌های مجاور که روزنامه‌ها و نامه‌های پستی‌اش را بگیرد. شب‌ها را به خواندن مطلب و دیدن دوستان و تماشای فیلم و تلویزیون اختصاص می‌داد. به موسیقی هم علاقه زیادی داشت و عادت کرده بود هر روز موسیقی گوش کند. 

برگمان به‌دلیل سختی‌هایی که در طول ساخت هر فیلم متحمل می‌شد، عادت داشت تا پس از اتمام هر فیلم اعلام کند که دیگر فیلم نخواهد ساخت، اما هربار و تا سال ۲۰۰۳ که آخرین فیلم سینمایی خود را ساخت، وسوسه سینما موجب عهدشکنی او می‌شد. 

از این کار لذت می‌برد. به واکنش‌ها اهمیتی نمی‌داد. علاقه‌ای به جدول فروش فیلم‌ها نداشت، حتی اگر خود تهیه‌کننده و پخش‌کننده‌ها زنگ می‌زدند که آمار فروش آخر هفته را به اطلاعش برسانند هیچ توجهی نمی‌کرد و می‌گفت: «هنوز به وسط هفته نرسیده، تمام این پیش‌بینی‌های خوش‌بینانه به هیچ بدل می‌شوند.»