چرا بازنگری پرونده انتشارات امیرکبیر ضرورت دارد؟
صدمین سال تولد ناشری یگانه
پیش از تاسیس انتشارات امیرکبیر، سپهر نشر ایران از تحولات دنیای نشر فاصله داشت،نگاه منظومهای به نشر اصولا جای پایی پیدا نکرده بود و درکی از چرخه نشر به معنای مدرن و متجدد آن بروز و ظهوری نداشت؛ اما با ظهور این انتشاراتی بسیاری از تحولات عرصه نشر فرصت بروز پیدا کردند. اگرچه تحولات دهه ۳۰ در ایران کلید آغاز توسعه اقتصادی به معنای امروزین آن بود که نشر ایران را هم در بر میگرفت؛ اما این چرخه نیازمند افرادی بود که انگیزههای شخصی را با آگاهی و کار شبانه روزی درهمآمیزند و ماشین توسعه را به پیش ببرند. جعفری یکی از این افراد بود که در بخش خصوصی و با تکیه بر تواناییهای شخصی، استعداد و شم استثنایی که در کار نشر و کتاب داشت، ارتباطات گستردهای که ایجاد کرد به نخستین صفشکن عرصه نشر تبدیل شد.
استاد جعفری بود که برای نخستین بار و به دلیل کسری بودجه به سمت پیشفروش کتاب حرکت کرد. فرهنگ معین که بهرغم گذشت بیش از ۵ دهه همچنان یکی از فرهنگلغتهای معتبر به شمار میرود، حاصل خلاقیت او در پیشفروش جلد اول و دوم به متقاضیان بود که در نتیجه آن نقدینگی کار فراهم آمد و کار به جلو رفت. فرهنگی که در ابتدا قرار بود در دوجلد انتشار یابد، اما در نهایت به ۶ جلد رسید. استاد جعفری قرار بود این فرهنگ را هر چند سال بهروز کند، اما تحولات بعدی در انتشارات امیرکبیر این فرصت را متاسفانه از او و جامعه فرهنگی ایران ستاند و نشستگان بر سفره آماده نیز نه تنها از این میراث حفاظت نکردند و آن را قدر ندانستند که با گذشت چند سال و به دلیل خروج از شمولیت قانون مولف و مصنف، فرهنگ معین از سوی برخی ناشران پختهخوار تکهتکه شد و در دورههای یک جلدی و دو جلدی و حتی ششجلدی به فروش رسید.
مدیران کنونی امیرکبیر در سالهای میانی دهه هفتاد نیز فرهنگ انگلیسی فارسی آریانپور را از دست دادند؛ چرا که فرزند آقای آریانپور که خود در همراهی با پدرش نقشی جدی در تالیف کتاب داشت، آن را روزآمد کرد و از طریق ناشری دیگر(جهان رایانه)منتشر کرد. مدیران کنونی امیرکبیر در خواب بودند که کتاب جدید به بازار آمد و آنها به دادگاه شکایت بردند؛ اما در آنجا بازنده شدند تا یکی دیگر از فرهنگها را نیز از دست بدهند؛ در حالی که فرزند آقای آریانپور روزآمد کردن فرهنگ را ابتدا به آنها پیشنهاد داده بود. از ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۸ انتشارات امیرکبیر نزدیک به ۳ هزار عنوان کتاب منتشر کرد. مجهز به یکی از چاپخانههای مجهز کتاب شد، سازمان ویرایش کتاب ایجاد کرد، ۱۲ کتابفروشی در تهران و شهرستانها تاسیس کرد، با همکاری ناشران دیگر انتشار کتابهای درسی را بر عهده گرفت که این اقدام نقش و تاثیری جدی در تزریق نقدینگی به بخش خصوصی نشر ایران و پیشرفت آن بر عهده داشت. کاری که متاسفانه در پس از انقلاب هیچگاه استمرار نیافت و آموزش وپرورش و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، خود به یکی از نهادهای رقیب نشر در بخش خصوصی تبدیل شدند. علاوه بر آن بسیاری از وزارتخانهها و ادارات برای خود بخش نشر مجزایی ایجاد کردند؛ در حالی که میتوانستند تمام فعالیتهای انتشاراتی خود را همانند دوره قبل از انقلاب برونسپاری کنند.
انقلاب که شد برخی فرصتطلبان به صرافت چنگ انداختن بر چنین گنج گرانبهایی برآمدند. اتفاقی خرد را بهانه کردند و عبدالرحیم جعفری را به دادگاه کشاندند. در همهمه سالهای اول انقلاب او را به زندان افکندند و سپس به جبر انتشارات امیرکبیر را تصرف کردند. آقای جعفری اما از پای ننشست به محض بیرون آمدن از زندان شکایت و پیگیری را از طرق قانونی دنبال کرد تا اینکه در سال ۱۳۶۷ توانست از شورای عالی قضایی حکمی به نفع خود بگیرد. پس از آن او به مدت سی سال در پی احقاق حق خود بود تا لحظه مرگ؛ آن هم از طرق قانونی و نه غیرقانونی. اما قانون بهرغم آنکه در بخشی حق را به او داد، در بخش دیگر از او حمایتی نکرد تا حق خود را از حقستانان بستاند. کار تا جایی بالا گرفت که مدیر جدید انتشارات امیرکبیر به منزل استاد جعفری رفت و از او خواست راضی باشد تا در جایی که نماز میخواند، شبهه وتردید فقهی ایجاد نشود.
اکنون که او در دل خاک آرمیده است، جا دارد به این پرونده نظری دیگر افکند. به خصوص که ریاست قوهقضائیه عزمی جزم دارد برای پیگیری برخی از کارها. آنگونه که نگارنده دریافته است کارشناسان هیات پیگیری و نظارت قوهقضائیه از سی سال قبل که پرونده مرحوم جعفری به جریان افتاد، همگی بالاتفاق نظر دادند که این پرونده باید دوباره رسیدگی شود. پیش از آن شورای عالی قضایی حکم به نفع آقای جعفری داده بود؛ شورایی که درآن افرادی چون آیتالله موسوی بجنوردی عضو بودند. ضمن آنکه آن اتهامات نیز اساسا بار حقوقی نداشت و بیاساس بود. برای نمونه یکی از اتهامات این بود که چرا در کتابهای درسی رنگی، هزینه رنگ مشکی را با تعرفه رنگی حساب کردید؟ یا چرا کاغذ کتابهای درسی را با معافیت گمرکی وارد کردهاید و در بازار فروختهاید، در صورتی که به گواهی سازمان گمرک شرکت کتابهای درسی از هیچگونه معافیتی برخوردار نبود.
اسناد و مکاتبات و توافقات با آموزش و پرورش و گمرک نشان میدهد که هم برابر آنچه سفارش داده میشد کتاب چاپ میشد و هم آنکه هزینه ورود کاغذ در گمرک پرداخت شده است. علاوه بر آن در استعلامی که از آموزش و پرورش صورت گرفت آن زمان مرحوم باهنر به دادگاه نامه نوشتند که شکایتی ندارند و طرف دوم قرارداد(عبدالرحیم جعفری مدیرعامل شرکت کتابهای درسی) موارد مورد توافق را به خوبی انجام داده است. وقتی چنین شواهدی برجاست آیا زیبنده است که انتشاراتی که با گوشت و پوست و خون عبدالرحیم جعفری بنا گذاشته شد، چنین مورد بیاعتنایی قرار گیرد و خود او بیش از سه دهه در پی عدالت باشد؟ عدالتی که در جلد سوم کتابش به خوبی مورد اشاره قرار گرفته است و جا دارد وزارت ارشاد نیز این تقارن را مورد اعتنا قرار داده و عزمی را جزم کند برایانتشار این اثر و دفاع از حقوق ناشری که سالهای سال در جست وجوی عدالت بود.
ارسال نظر