درخواست دختر احمدرضا دالوند از دوستان پدرش
علینژاد اظهار کرد: او در آدینه بود که نامآور شد.در آدینه تنها تصویرسازی کارش نبود و گاهی طرح جلد هم میزد. او نجابت داشت و اگر پول هم نمیدادیم، چیزی نمیگفت. در سطوح مختلف هنری کارآمد بود. از معدود کسانی بود که سواد بصری داشت. او بیان کرد: روزگار با او سر سازگاری نداشت. آلام ایوب را با خود داشت و یک روز خوش به خود ندید. در این اواخر وضع او از همه خرابتر بود. هر چیزش سقوط کرد اما آدمیتش سقوط نکرد. این روزنامهنگار ادامه داد: شش ماه پیش یک بار زنگ زد و از همیشه ناراحتتر بود. از پرداخت اجارهخانهاش مانده بود. از من کاری ساخته نبود. به او گفتم صبر داشته باشد. یاد او، یاد روزنامهنویس با اشتیاق یک لا قبایی است که وامانده است.
او اضافه کرد: دالوند قلم نیرومندی داشت و جان مطلب را درمییافت. مرد آزادهای بود. از مال دنیا چیزی نمیخواست و چیزی هم نداشت. در ادامه فریدون صدیقی روزنامهنگار در سخنانی گفت: دالوند غیرمنتظره و غیر قابل پیشبینی بود. او در کشف و معنابخشی به جهان درمییافت زشتیها و زیباییها کدامند. برخی نمیمیرند و برخی پیر نمیشوند؛ او پیر نبود همواره حرف برای گفتن داشت، چون در مکاشفه جهان بود. آقای دالوند عزیز! تو نرفتی و همین جایی. یک بغل بوسه به این جمع بدهکاری.
آبی دالوند دختر احمدرضا دالوند هم در سخنانی گفت: هیچوقت پیشبینی نمیکردم یک سال در آذر که تولدم است، به یکی از غمگینترین ماههای زندگیام تبدیل شود. من تا مدتها نمیدانستم نام کوچکم چیست و فکر میکردم دالی است. میدانم پدرم الان با شیطنت نگاهمان میکند. پدرم بیماری قلبی داشت. خیلی همه چیز عادی جلو رفت. تنها بودیم اما مشکلی نداشت. بعد دیابت گرفت و یکهو سراشیبی عجیبی به وجود آمد که نمیدانم چه شد. او در ادامه خطاب به دوستان پدرش گفت: درمانتان را جدی بگیرید. خیلی چیزها به خاطر این سهلانگاریهای کوچک به هم میریزد. مواظب خود و اطرافیانتان باشید.
ارسال نظر