«آن‌ چه انتظار داشتیم از بازی سه‌شنبه صنعت نفت و استقلال ببینیم: ترکیبی از زرد و آبی روی سبزی چمن؛ ساق‌ها و پاهای ورزیده، سینه‌های ستبر و هُرم نفس‌هایی که از صورت‌های خیس عرق برمی‌خیزد. فوتبال، از نزدیک، چنین چیز شکوهمندی‌ است. زیبایی بصری فوتبال به راستی از دلایل اقبال عمومی به این ورزش شمرده می‌شود اما در تصاویری که از فوتبال ایرانی می‌بینیم به ندرت پیداست. در واقع به جز ورزشگاه آزادی که به هر حال با دوربین‌های مدرن و چمن خوب تجهیز شده تا ویترین شکیل فوتبال ایرانی باشد، در باقی ورزشگاه‌های ما خبری از این حظ بصر نیست. انگار که هرگز قرار نبوده ما چیزی به زیبایی این بازی بیفزاییم. ورزشگاه‌هایی که ساخته‌ایم، عموماً بدشکل و بی‌قواره و تصاویری که از آنها ارائه می‌کنیم، بری از جذابیت و آکنده از کج‌سلیقگی است؛ دریغ از ذوقی که سر شوق‌مان آورد و افسوس از خلاقیتی که نبوده و نیست.

اگر پذیرفته باشیم فوتبال در نهایت نمایشی است که مخاطب پیگیر و علاقه‌مند دارد و اگر به انبوه این مخاطبان و علاقه‌شان احترام بگذاریم، به ناچار از آن چه تاکنون از نمایش فوتبال ایرانی دیده‌ایم، راضی نخواهیم بود. بازی صنعفت نفت آبادان و استقلال این پتانسیل را داشت که مخاطبانش در کنار لذتی که از فن فوتبال می‌برند، بیننده‌ها را از آن‌ چه از رنگ و نور و صدا و موسیقی فریادهای هماهنگ آبادانی سیراب کند اما این خواسته‌ای است که نه دیروز، که سال‌هاست بی‌پاسخ است. بیایید به این فکر کنیم که در یک شرایط مطلوب از این بازی چه می‌دیدیم: بازی احتمالاً در ورزشگاهی برگزار می‌شد که شکیل و آراسته، به ورزشگاه شبیه‌تر بود؛ با صندلی‌هایی که دورتادور چمن را احاطه کرده‌اند و تماشاچی نمایش، چندان فاصله‌ای با بازیگرش ندارد که احساس غریبگی کند. او با احترام پول داده و بلیت نمایش را خریده، ساعتی، دقایقی پیش از بازی با احترام اما پرشور به ورزشگاه وارد شده، در سیل هواداران غرق شده و با شروع بازی تمام عشقی را که به تیمش داشته به شعر و رقص و شعار تبدیل کرده و به سوی تیمش می‌فرستد. دوربین‌های تلویزیونی، آن‌ قدر به روز هستند که بیننده را به زحمت تشخیص توپ نیندازند و چمن در زمستان مطبوع آبادان آن‌ قدر سبز است که سفیدی توپ در آن پیدا باشد. گزارشگر آن‌ قدر خلاقیت دارد که بازی را برای «همه» گزارش کند و نه فقط همشهری‌ها. کارگردان تلویزیونی آن‌ قدر باهوش است که جذابیت رنگ و رقص و موسیقی را بفهمد و چیزی زیبا را از آن‌ چه در جریان است، برگزیند و به مخاطب تلویزیونی ارائه کند. چرا نه؟ و چرا این‌ها را هرگز نداشته‌ایم؟ پرسش ساده، اما همچنان بی‌پاسخ است.

وقتی از فقر در فوتبال حرف می‌زنیم، از چنین چیز‌هایی می‌گوییم. ساده‌ترین و بدیهی‌ترین‌شان، یکی همین که دوست داریم تصاویر و نماهایی جذاب از فوتبالی ببینیم که دوستش داریم. جا دارد مدیران صداوسیما را – حالا که احتمالاً از بهانه‌هایی مثل امکانات خواهند گفت – به آتلیه‌هایی ارجاع دهیم که تصاویر عروسی مردم را در حدواندازه استانداردهای جهانی ارائه می‌دهند و ادعایی هم ندارند. این شغل آنهاست و بابت آن پول می‌گیرند. و جا دارد که بپرسیم مگر تربیت چنین متخصصان و تامین چنین تجهیزاتی برای سازمانی مثل صداوسیما چقدر هزینه‌بر و وقت‌گیر است که سال‌هاست انجام نشده.

البته که این حکایت مختص صداوسیما نیست؛ مدیریت دولتی در ایران، هرگز به سراغ نوآوری و خلاقیت نمی‌رود. اگر غیر از این بود، دست‌ کم در میان این همه مدیر پرمدعای فوتبال هم یکی پیدا می‌شد و با استخدام یک گروه تبلیغاتی به قیمت گوشه‌ای از پول‌های یامفتی که از همه‌جای باشگاه‌هایمان نشت می‌کند، سر و شکلی به برند باشگاهش می‌داد تا امروز در جستجوی یک نشان ماندگار و یک باشگاه «برند»، به چیزی بیشتر از هیچ برسیم. چیزی که فقر را از یادمان ببرد و فوتبال را، با زیبایی‌هایش در ذهن‌مان ثبت کند؛ فوتبالی که ستاره‌های هفده‌ساله‌اش با ماشین‌های صدملیونی تصادف می‌کنند اما سازمان‌ متولی پخش‌اش سالهاست از خرید چهار تا دوربین اچ‌دی عاجز است.»

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.