آثار ضد تولیدی اقتصاد نفتی
اتفاق مهم دیگری که در آن دوره افتاد افزایش ارزش ریال بود. افزایش قدرت خرید موجب افزایش مصرف و کاهش پسانداز شد و تجارت و واردات را تقویت کرد. در این شرایط تولیدات داخل نه تنها دیگر امکان صادرات نداشتند، بلکه تولید آنها کفاف نیاز داخلی را نمیدادند و نیازمند واردات شدیم. همچنین افزایش درآمد ازری موجب خریدها و سیاستهای پرخرج و غیرضروری زیادی شد. برای مثال خریدهای نظامی بسیار گرانقیمت یا پروژههای بسیار بزرگ که نسبتی با نیاز کشور نداشتند مثالهایی از این تصمیمات هستند. دکتر عالیخانی همچنین به ممنوعیت چندساله واردات موز در دهه چهل برای صرفهجویی در مخارج ارزی اشاره میکند. درحالیکه در سال۱۳۵۵ موز جزو بسته غذایی تغذیه رایگان قرار گرفته بود. همین مساله نشان میدهد که چطور افزایش درآمدهای ارزی باعث شد تا رویکرد اقتصادی کشور به سمت ترجیح مصرف به جای پسانداز و سرمایهگذاری، واردات بهجای تولید و پروژههای بزرگ بجای پروژههای کوچک و توسعه از پایین حرکت کرد.
پس از انقلاب هم در دوران وفور درآمدهای نفتی کشور دچار همچین مشکلاتی شد. دهه هشتاد یکی از دورههای شاخص افزایش درآمدهای نفتی بود. در این دوره هزینههای دولت بهشدت افزایش یافت و پروژههای عجیب و غریبی در دستور کار قرار گرفت. برای مثال میتوان به وام بنگاههای زودبازده، پروژه گسترده مسکن مهر، پرداخت یک میلیون برای هر بچه، افزایش واردات کالاهای مصرفی مانند خودرو خارجی و... اشاره کرد. در این دوره با تقویت ارزش پول حداقل حقوق به نزدیک سیصد دلار رسید. افزایش قدرت خرید جامعه بدون افزایش بهرهوری به معنی کاهش قدرت تولیدی و افزایش مصرف است. در همین سالها، پوشاک ترک، لوازم خانگی کرهای، لوازم بهداشتی آلمانی و انگلیسی و سفر خارجی جزئی از سبد خرید طبقه متوسط ایرانی شده بود. نکته اینجاست که اگر این افزایش قدرت خرید نتیجه افزایش بهرهوری باشد، ایرادی ندارد؛ چراکه تولید داخل همچنان توان رقابتی خود را حفظ خواهد کرد ولی افزایش قدرت خرید ناشی از افزایش فروش نفت و بدون افزایش بهرهوری منجر به کاهش قدرت تولیدی کشور میشود. آنچه در ادبیات اقتصادی به بیماری هلندی مشهور است.
علاوه بر کاهش قدرت رقابتپذیری تولید داخل، افزایش درآمد ارزی نیاز سیاستگذار به بدنه کارشناسی را نیز کاهش میدهد. کاهش مشورتپذیری شاه از اواخر دهه چهل با افزایش درآمدهای نفتی و همچنین انحلال سازمان برنامه و بودجه در دولت احمدینژاد را میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. شرایطی که سیاستگذار به پشتوانه افزایش درآمدهای ارزی از قید و بند محدودیتها رهاشده و نیازی به استفاده از ظرفیت کارشناسی نمیبیند.
اتفاق مشابه دیگری که در سالهای افزایش درآمد ارزی رخ داد، دست و دلبازیهای خارج از عرف دولتها بود. برای مثال کمکها و وامهای خارجی به کشورهای دیگر در دهه پنجاه و هشتاد از این نوع دست و دلبازیها است. هرچند آمار دقیقی از کمکهای ایران به کشورهای خارجی چه در دهه پنجاه و چه در دهه هشتاد در دسترس نیست، ولی شواهدی وجود دارد که نشان از افزایش کمکها در این دوران میدهد.برای مثال در دهه هشتاد اخباری مبنی بر کمکهای مالی به کشورهای آمریکای مرکزی و آفریقایی، پاکستان، افغانستان، سوریه، عراق، سریلانکا و لبنان منتشر شده است.
نکته مهم درخصوص آثار ضدتولیدی افزایش درآمدهای نفتی نه مصادیق منفرد، بلکه زنجیرهای از اتفاقات و تصمیمات است که نشان از ظهور یک الگوی غلط میدهد: این الگو شامل ترجیح مصرف بر پسانداز و سرمایهگذاری، دست و دلبازی بهجای صرفهجویی، تصمیمات خلقالساعه بهجای کار کارشناسی و واردات بهجای تولید است. افزایش شدید درآمدهای ارزی این الگوهای مخرب اقتصادی را تقویت میکند.
برای مقابله با آثار افزایش درآمد نفت، فهم و شناخت این الگوهای ضدتولیدی ضروری است. دکتر عالیخانی در پاسخ به این پرسش که با افزایش درآمد نفتی در دهه پنجاه چه باید میکردیم پاسخ جالبی میدهد که ریشه در نگرش تولیدگرای او دارد. ایشان میگوید در ابتدا اصلا نباید به این پول دست میزدیم و همه پول را در خارج پسانداز میکردیم تا ظرفیت جذب این پول در اقتصاد فراهم شود. سپس در سراسر کشور مدارس فنی و مهارتی برای آموزش کارد فنی مورد نیاز کشور ایجاد میکردیم و با پولی که داشتیم میتوانستیم حتی مربی از خارج بیاوریم.
به نظر میرسد همچنان این ایده مهندس صفی اصفیا، مدیرعامل فقید سازمان برنامه که د در دیماه سال ۱۳۴۳ ابراز کرده معتبر باشد که «نیل به هدفهای عالی اقتصادی مستلزم این است که مصرف فعلی را فدای مصرف بیشتر در آینده کنیم.» حال سوال این است که آیا سیاستگذار ایرانی از تجربه تاریخی آثار ضد تولیدی افزایش درآمدهای نفتی درس گرفته است؟