پاشنه آشیل اقتصاد گورباچف

مرگ آخرین رهبر حزب

در سال ۱۹۸۵ در‌حالی‌که اقتصاد شوروی در آستانه فروپاشی قرار داشت، میخائیل گورباچف به ریاست حزب کمونیست شوروی رسید. در واقع او اولین رهبری بود که پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به دنیا آمده و هوای اصلاحات زیادی از جمله اصلاحات اقتصادی را در سر می‌پروراند. هرچند که شاید در آغاز راه نمی‌دانست عملی کردن اصلاحات موردنظرش به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خواهد انجامید و او را به آخرین رهبر این کشور تبدیل خواهد کرد. او ۹ سال پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی به دنیا آمد. در سال ۱۹۸۵ به سمت دبیرکلی حزب کمونیست رسید و تا سال ۱۹۹۰ به عنوان یکی از سیاستگذاران اصلی شوروی در پست‌های مختلف فعالیت می‌کرد؛ او از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۱ رئیس‌جمهور شوروی بود. گورباچف در سال ۱۹۸۵ تلاش برای اصلاحات اقتصادی در شوروی را آغاز کرد اما عوامل مختلفی موجب شد این اصلاحات مسیر قابل انتظار را طی نکند و به فروپاشی شوروی بینجامد.

او در دسامبر سال ۱۹۹۱، در واقع ۱۷ روز پس از آنکه فدراسیون روسیه خود را به عنوان جانشین حقوقی شوروی معرفی کرد، از سمت خود استعفا داد. در اولین روز سال جدید میلادی اتحاد شوروی از هم پاشید و به ۱۵ کشور تبدیل شد. او در۳۱ اوت ۲۰۲۲ در‌حالی‌که ۹۱ سال داشت درگذشت.   برای ترسیم وضعیت اقتصادی شوروی در دهه ۱۹۸۰ میلادی می‌توان گفت در این سال‌ها این کشور در زمینه ساخت سلاح و مسائل مربوط به تکنولوژی فضایی، قدرت نظامی و سیستم امنیتی و جاسوسی بسیار پیشرفته بود و با قدرت‌های بزرگ دنیا رقابت می‌کرد. اما سوال این‌جاست که در چنین کشوری عموم مردم از چه سطح رفاهی برخوردار بودند؟ بررسی وضعیت تغذیه و پوشاک عموم مردم در این سال‌ها نشان می‌دهد حکومت دیگر توان برآورده کردن نیازهای اساسی مردم خود را نداشت.

البته این مساله از دهه‌های ابتدایی شکل‌گیری حکومت شوروی مورد توجه بود؛ به گونه‌ای که طنزپردازان روسی، مانند میخائیل بولگاکف، در خفا آن را دستمایه طنز خود قرار می‌دادند. از آن‌جا که ایدئولوژی اصلی اتحاد جماهیر شوروی بر اساس سلب مالکیت خصوصی بنا شده بود، اجرای اصلاحات اقتصادی با رویکرد غربی، که بر مالکیت خصوصی مبتنی بود، با پایبندی به ایدئولوژی حزب تعارض داشت. در واقع مبنای اصلی نظام اقتصادی کمونیستی، برنامه‌ریزی مرکزی و کنترل ابزار تولید از سوی دولت است. بنابراین می‌توان حدس زد در چنین نظامی که یک تشکیلات مرکزی تخصیص منابع را انجام می‌دهد، داد‌وستد داوطلبانه، مکانیسم بازار، کشف قیمت و سود در بازار نه تنها مردود شمرده می‌شد، بلکه حمایت از این مسائل می‌توانست به قیمت جان نغمه‌سرایانش تمام شود.

از این رو سیستم حاکم مالکیت را به رسمیت نشناخته و تمام ابزار تولید را خود در اختیار داشت. در چنین فضایی خانوارها و بنگاه‌های اقتصادی نمی‌توانستند برای خود تصمیم‌گیری کنند و برادر بزرگ حتی برای جزئی‌ترین موارد مانند خوراک و پوشاک مردم تصمیم‌گیری می‌کرد. در این شرایط بود که گورباچف با هدف انجام اصلاحات اقتصادی و سیاسی به عنوان رهبری جوان وارد میدان سیاستگذاری شوروی شد و تلاش برای تغییر را آغاز کرد.

 پرسترویکا روی میز

امروزه دیگر می‌توان به قطعیت گفت که اصلاحات اقتصادی تنها در صورتی می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد که تحت لوای علم اقتصاد قرار داشته باشد و به دور از دلبستگی‌های ایدئولوژیک و ماجراجویی‌های سیاسی انجام شود. گورباچف با اینکه اصلاحات اقتصادی در شوروی آن روزگار را ضروری می‌دانست، اما همچنان به آرمان‌های سوسیالیستی‌اش پایبند بود. نطق او در جمع اعضای حزب این مساله را به‌خوبی روشن می‌کند. او در این جلسه گفت: «بعضی از شما به بازار آزاد به‌ چشم جلیقه نجات اقتصاد نگاه می‌کنید. اما رفقا شما باید به جای جلیقه نجات، به ‌فکر کشتی باشید، و نام این کشتی، سوسیالیسم است.»

در واقع شاید همین جملات بتواند بیان کند چرا اصلاحات اقتصادی مدنظر او راه به جایی راه نبرد و منجر به فروپاشی شوروی شد. او برای توضیح اصلاحات موردنظر خود از دو واژه روسی استفاده کرد و گفت کشور به پرسترویکا (بازسازی) نیاز دارد و ابزار لازم برای این کار گلاسنوست (فضای باز) است. اهداف اصلی گلاسنوست آزادی سیاسی و مشارکت مردم در امور کشور بود. در واقع قرار بود تحت تاثیر آن آزادی‌های سیاسی مورد نظر ایجاد و قدرت از حزب کمونیست اتحاد شوروی به شوراها منتقل شود. بر همین اساس او در یک نشست حزب در سال

۱۹۸۸ خواستار برگزاری اولین انتخابات واقعا دموکراتیک پس از انقلاب روسیه شد. گورباچف در راستای پرسترویکا توانست کنترل متمرکز بسیاری از مشاغل را کاهش داده و به برخی از کشاورزان و تولیدکنندگان این امکان را داد تا خودشان تصمیم بگیرند چه محصولی تولید کنند. اما همزمان با چنین تصمیمی، او سیاست کنترل شدید قیمت‌ها را نیز که پیش از این یکی از اصلی‌ترین سیاست‌های اقتصادی شوروی بود همچنان اعمال کرد. همین مساله به‌خوبی می‌تواند بیانگر تعارضات علم اقتصاد و ایدئولوژی حاکمان شوروی باشد. با این حال می‌توان گفت با وجود آنکه هیچ‌گاه از اصطلاح مالکیت خصوصی استفاده نشد، با این حال سیاست‌هایی به اجرا درآمد که باعث شد برخی از بخش‌های کوچک اقتصادی مانند فروشگاه‌ها و رستوران‌ها خصوصی شوند.

نکته جالب و قابل توجه این است که همین بخش‌های اقتصادی جدید تبدیل به پایه‌ای برای شکل‌گیری الیگارشی در روسیه شدند که قرار بود پس از آن همچنان قدرت را در روسیه کنترل کنند. یکی دیگر از تعارضات مذکور راجع به اصلاحات اقتصادی گورباچف مربوط به سیاست‌های تجاری و سرمایه‌گذاری خارجی است. در واقع او سرمایه‌‌گذاری غربی را در وهله اول تشویق کرد و پس از آن خواستار آن بود که بیشتر مالکیت سرمایه‌گذاری‌های جدید و اداره آن‌ها متعلق به روسیه باشد. او در زمان انجام اصلاحات اقتصادی با دو دسته از انتقادها مواجه بود. عده‌ای معتقد بودند اصلاحات به اندازه کافی نیست و خواستار لغو کامل کمیته‌های برنامه‌ریزی مرکزی بودند. از طرفی طرفداران ایدئولوژی‌های حزب معتقد بودند چنین اصلاحاتی موجب هرج‌ومرج خواهد شد. شاید این مساله یا اعتقادات خود گورباچف باعث شد آزادسازی اقتصادی واقعی هیچگاه اتفاق نیفتد.

 اصلاحات امکان‌پذیر بود؟

بسیاری معتقدند زمانی که گورباچف ۵۴ساله به عضویت دفتر سیاسی حزب کمونیست درآمد، برای اصلاحات و ترمیم شکاف‌های ایجاد‌شده در اتحاد جماهیر شوروی دیگر دیر شده بود. اما بررسی موفقیت اصلاحات اقتصادی چین در حدود همان بازه زمانی این ادعا را به چالش می‌کشد. در واقع بررسی تجربیات کشورها از اصلاحات اقتصادی نشان می‌دهد پیش‌نیاز خصوصی‌سازی و عبور از اقتصاد دولتی مساله‌ای تحت عنوان آزادسازی است. در واقع در تمام اقتصادهای دولتی، نهاد دولت با محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کند، امتیازاتی را برای خود به دست آورده و از ورود بازیگران دیگر به صحنه اقتصاد کشور جلوگیری می‌کند. به همین علت پیش از آنکه این محدودیت‌ها از میان برداشته شود، اقدام به اصلاحات توسط خود دولت، به ایجاد رانت‌های جدید منجر می‌شود.

همین مساله تفاوت دولت‌ها و موفقیتشان در زمینه اصلاحات اقتصادی را بیان می‌کند. در مورد روسیه نیز این استدلال وجود دارد. در واقع بسیاری معتقدند همزمان با تلاش گورباچف در روسیه برای ایجاد اصلاحات، دنگ شیائو پینگ در چین نیز اصلاحات را آغاز کرد. هرچند که چین هیچ‌گاه به لحاظ سیاسی به آزادی نرسید اما در مورد اقتصاد توانست به سمت قواعد بازار حرکت کرده و از مزایای آن بهره‌مند شود. این کشور موفق شد با ایجاد آزادسازی‌های اقتصادی و پیوستن به اقتصاد جهانی، خود را به یکی از اقتصادهای بزرگ دنیا تبدیل کند، اما شوروی در اولین قدم‌ها برای حرکت به سمت این مسیر از آن رویگردانی کرد. این قیاس به‌روشنی می‌تواند نقشه راهی برای عبور از اقتصادهای دولتی و اصلاحات اقتصادی باشد. در واقع تاریخ به‌خوبی نشان می‌دهد میل به ایجاد اصلاحات به‌هیچ‌وجه کافی نیست و برای روشن کردن موتور رشد اقتصادی باید به علم اقتصاد اعتماد کرد.