چرا مدیریت ریسک از بحران ۲۰۰۸ جلوگیری نکرد؟
مدیریت صحیح ریسک هم به عنوان یک هدف و هم برای تسهیل دستیابی به اهداف کسب و کار، باید در مراکز اهداف استراتژیک بانک باشد. هدف نهایی، محافظت از تداوم بلندمدت بانک و ایجاد جریانهای درآمدی پایدار میانمدت تا بلندمدت است. بانک باید در عمل و همچنین، بر روی کاغذ به فرآیندهای مدیریت ریسک موثر متعهد باشد تا از وجود ترازنامه قوی و بادوام در بلندمدت اطمینان حاصل شود. این امر از طریق حفظ استراتژیهای اشتهای ریسک، زیرساختها، سازمان و حکمرانی مناسب، همراه با فرهنگ مدیریت ریسک قوی حاصل میشود که در سراسر سازمان تعبیه شده است.
اگرچه مفهوم مدیریت ریسک پیش از به زوال رفتن اوضاع اقتصاد جهانی نیز وجود داشت، شرایط ملایم و کمخطر اقتصادی در آن مقطع دلیل زیادی برای تمرکز ریسک باقی نمیگذاشت. مطمئنا تا پیش از ظهور نشانههای بحران گسترده مالی (۲۰۰۸) این واژه به اندازه کنونی در صنعت مالی به کار نمیرفت و مجموعه لغات واژگان مرتبط با ریسک تا این حد عمومیت نداشت.
بحران ۲۰۰۸ و ارتباط آن با فعالیت بانکها
بازار مسکن نقطه طبیعی آغازین برای بحث در رابطه با بحران۲۰۰۸-۲۰۰۷ است. کاهش الزامات وامدهی، باعث افزایش تقاضا برای مسکن و ایجاد حباب در قیمت مسکن بود. درسال ۲۰۰۶ به علت افزایش بیش از حد قیمت مسکن تقاضا کاهش یافت و حباب قیمت ترکید. از طرفی وامهای مسکن پلکانی بود و بعد از پایان یافتن دوره نرخ بهره کمتر افراد دیگر نمیتوانستند از عهده پرداخت وام برآیند. چون ارزش ملک کمتر از وام بود افراد تصمیم به نکول گرفتند و بحران نقدینگی بانکی و سیاهچاله نقدینگی برای بانکها اتفاق افتاد. در ایجاد حباب مسکن آمریکا و بحران ۲۰۰۸ عوامل زیادی دخیل بودند. برخی از این عوامل عبارتند از خوشحالی غیرعقلانی در بین فعالان بازار، سیستم پاداش ضعیف-کارمندان بر سود کوتاهمدت متمرکز بودند و در نتیجه حباب مسکن را نادیده گرفتند- اتکای بیش از حد به موسسات رتبهبندی، تجزیه و تحلیل ناکافی سرمایهگذاران و پیچیدگی محصولات ایجادشده.
چالشهای اطمینان از سودمندی مدیریت ریسک برای اقتصاد:
۱-ریسک باید بین فعالان اقتصاد متناسب پخش شود.
متاسفانه یک شکست قابلتوجه در مدیریت ریسک در طول بحران مالی ۲۰۰۹-۲۰۰۷ رخ داد و متعاقبا مشخص شد که ریسک در بین شرکتکنندگان کمی متمرکز بوده است. برای مثال بانکها به افراد NINJA، افرادی که شغل و درآمد و دارایی مکفی نداشتند، وامهای بیحد و حسابی داده بودند.
۲-شکست حاکمیت شرکتی
فرآیند مدیریت ریسک نتوانسته به طور مداوم در جلوگیری از اختلالات بازار یا تقلب در حسابداری مالی کمک کند.
۳-مدیریت ریسک بازی با جمع صفر است.
در نهایت مدیریت ریسک ممکن است بر مبنای کلی اقتصاد موثر نباشد، زیرا فقط شامل انتقال ریسک توسط یک طرف و قبول آن توسط طرف دیگر است. چون مدیریت ریسک بازی با جمع صفر است پس برخی از طرفهای برنده به قیمت برخی از طرفهای بازنده سود خواهند برد. با این حال اگر تعداد زیادی از طرفها به دلیل قبول بیش از حد ریسک متحمل ضررهای ویرانگر شوند میتواند به یک بحران اقتصادی گسترده منجر شود.
برای پاسخ به این پرسش که چرا مدیریت ریسک از بحران ۲۰۰۸ جلوگیری نکرد، ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا ریسک برای ریسک است یا ریسک برای سازمان؟
درباره نتایج ناشی از فعالیتهای ریاضی در حیطه ریسک بحثی وجود دارد و آن این است که آیا فعالیت مدیریت ریسک صرفا برای ریسک و مباحث صرفا آکادمیک است یا برای خلق ارزش در سازمان طراحی شده است.
آیا صرف اینکه کارشناسان ریسک از مدلهای پیچیده ریاضی در واحد مدیریت ریسک استفاده میکنند کفایت میکند یا کار آنها به کاهش زیان در سازمان منجر میشود.
اگرچه اثر مدیریت ریسک در کاهش زیان در سازمان مطلوب نظر سازمان است اما گاهی برای افراد استفاده از مدلهای پیچیده ریاضی در مدیریت ریسک بسیار جذاب میشود. اما هنگامی به افق اعلای خویش میرسد که صورت، محتوا، قالب، همه در یک نظام عالی مدیریت ریسک سازمانی یکپارچه، موثر قرار بگیرند و از آنجا که با خلق ارزش در سازمانها سروکار دارد اگر نتواند برای سهامدار خلق ارزش کند و زیانها را کاهش دهد و ریسکهای نوظهور و بالقوه را شناسایی نکند خسارت آنرا چه کسی متحمل خواهد شد؟
مدیران ریسک پس از بحرانهای مالی ۲۰۰۸ در این پارادوکس یا تعارض متحیرند که «مدلسازی ریاضی یا کاهش زیان تصمیمگیری» و باید گفت که مدیریت ریسک موثر هنوز به این تکامل نرسیده است که از زیبایی و پیچیدگی مدلسازی ریاضی در ریسک آنچنان سودی ببرد که همواره گویای این حقیقت باشد که سازمان را از ریسکهای بزرگ برهاند. کارشناسان ریسک، سالها رگبار مدلهای ریاضی را در سازمانها و شرکتهای بزرگ بینالمللی بر جلسات تصمیمگیری آنها گسیل دادند ولی نتوانستند از بحرانهای مالی بزرگ جلوگیری کنند حالا خیلی از سازمانها یا از مدیریت ریسک گریزانند یا به صورت کالای لوکس استفاده میکنند.
بنابراین بهترین راه برای سازمانها این است که فرهنگ مدیریت ریسک را ابتدا به ساکن در سازمانها هم به صورت افقی هم به صورت عمودی در سازمان گسترش دهند و مدیریت ریسک را به صورت کمی و کیفی و به زبان قابل فهم برای سازمان تحویل دهند؛ چرا که ریسک برای سازمان زمانی صحیح است که سازمان فرهنگ مدیریت ریسک را ایجاد و در پیکره سازمان گسترش داده و به یک بلوغ سازمانی رسیده است تا با دانش پیچیده و مدلهای ریاضی خود یار شاطر باشد نه بار خاطر.
نگاهی به چالشهای مدیریت ریسک در ایران
۱-ریسک باید بین فعالان اقتصاد متناسب پخش شود.
با توجه به حراجی اوراق آزاد و سایر اوراق خزانه سطح نرخ سود بدون ریسک ۲۸درصد است ولی تخصیص تسهیلات با نرخ سود ۲۲-۲۴درصد و نرخ تورم بالای ۳۰درصد و اعطای تسهیلات تکلیفی باعث میشود که ریسک بین همه فعالان اقتصادی متناسب پخش نشود و تمرکز ریسک در صنعت بانکداری باشد.
۲-شکست حاکمیت شرکتی
حاکمیت شرکتی سه مولود مبارک از جمله واحد مدیریت ریسک، واحد تطبیق و واحد حسابرسی داخلی دارد که این سه واحد طبق دستورالعمل بانک مرکزی باید کمک کنند تا یکی از مهمترین اهداف حاکمیت شرکت که محافظت از سپردههای مشتریان است تحقق یابد. ولی وقتی با مدل حاکمیت شرکتی در صنعت بانکداری مثل کالای لوکس برخورد شود نتیجه میشود موسساتی که سپردههای مشتریان را یکشبه نابود میکنند و بعد برای جلوگیری از پنیک یا هجوم بانکی مجبور به پرداخت از وجه بانک مرکزی میشوند و بعد داستان چاپ پول و تورم و متضرر شدن همه ذینفعان.
یکی دیگر از شاهکارهای حاکمیت شرکتی جدا کردن هیاتمدیره و هیات عامل است و نظارت هیاتمدیره بر هیات عامل. اما آیا در ایران اجرایی شده است یا تاکنون این دستورالعمل همچنان یک کالای لوکس باقی مانده است؟
۳-اگر بانکها به علت تسهیلات تکلیفی یا به علت ورود به میدان رقابت ریسکهای بیش از حدی قبول کنند ممکن است به بحران اقتصادی منجر شود.
پایان سخن
بانکها در یک دایرهای از متغیرهای متضاد قرار دارند. از یک طرف از بانکها انتظار میرود که در راستای سیاستهای کلان اقتصادی باشند و از سوی دیگر انتظار سودآوری از آن میرود. مهمتر آنکه منابع عمده بانکها متعلق به مردم و فعالان اقتصادی است و دولت نمیتواند و نباید نسبت به حفظ ارزش آنها و ایجاد سود برای ذینفعان بانکها متفاوت باشد. اعضای هیاتمدیره بانکها که در دریای ریسک شناورند با این چالش روبهرو هستند که چگونه باید هم کنترل و نظارت کافی بر بدنه خود داشته باشند هم تقاضاها و خواستهای مشتریان، سهامداران و کارکنان را برآورده کنند؛ یعنی هم از ریسک حذر کنند و هم در میدان خطر. لذا مدیران بانکها برای این که مدیریت ریسک موثر در بانکها داشته باشند باید حداقل به موارد زیر توجه کنند:
۱-حاکمیت شرکتی در بانکها نباید تحتتاثیر ملاحظات سیاسی قرار گیرد، اعضای هیاتمدیره باید استقلال لازم را داشته و بر هیات عامل نظارت داشته باشند. قدرت مدیرعامل باید از قدرت هیاتمدیره نشات گیرد.
۲-بانکها باید در راه افزایش گزارشدهی مالی شفاف تلاش کنند.
۳-با اجرای درست حاکمیت شرکتی در بانکها به ناظران اجازه داده شود که با مدیران بانکها رابطه کاری متناسب داشته باشند.
۴-هیات مدیره باید بین منافع قانونگذار و تحقق خواستههای او و علایق و خواستههای مشتریان و کارکنان خود تعادل ایجاد کنند.
۵-الزامات و محدودیتهای کفایت سرمایه متناسب با قوانین داخلی و بینالمللی رعایت شود.