ترجیح شایستگی به امتیازات کسب و کار
دیوید استوارد، شرکت ورد واید تکنولوژی (World Wide Technology) را در سال ۱۹۹۰ بنیانگذاری کرد. او ۲۵۰هزار دلار از پسانداز عمر خود را برای تامین مالی این شرکت خرج کرد و بهویژه در سالهای نخست فعالیت به سختی میتوانست امور را اداره کند. اما اکنون درآمدهای سالانه شرکت او به حدود ۳ میلیارد دلار رسیده است و ورد واید تکنولوژی را تبدیل به بزرگترین شرکت آمریکایی کرده است که اکثر سهام آن در دست سیاهپوستانی مانند خودش است. پاییز ۱۹۹۱ بود که دیوید در یک ضیافت ناهار برای رهبران سیاهپوست حزب جمهوریخواه شرکت کرد؛ جایی که جک کمپ، از اعضای کابینه جورج بوش یکی از سخنرانان اصلی بود. او که تا کاخ کنگره رفته بود، تصمیم گرفت سری هم به اداره کسب و کارهای کوچک بزند. ادامه داستان را از زبان دیوید استوارد میخوانید:
«جیبهای کتم را گشتم و دو دسته کاغذی را پیدا کردم که با خود به واشنگتن برده بودم. کنار «دبورا دیگز» نشسته بودم که بر حسب اتفاق در اداره کسبوکارهای کوچک کار میکرد. زمانی که به او گفتم قصد بازدید از آنجا را دارم، به من گفت که پس از ضیافت ناهار، میتواند مرا به رئیسش معرفی کند. به این صورت، مرا با فرانک راموس آشنا کرد که بیشتر دوران کارش را به همکاری با دولت و سپس دپارتمان دفاع و اداره کسب و کارهای کوچک پرداخته بود. به راموس از شرایط خودمان گفتم. در آن زمان، مشکلاتی با شعبه محلی اداره کسب و کارهای کوچک داشتیم و درخواستهایی که داشتیم، رد شده بود. راموس قول رسیدگی به پرونده را داد. گفت که وضعیت را بررسی میکند و به ما اطلاع میدهد. او کمک بزرگی کرد و پروندهمان را با موفقیت به جریان انداخت.»
راموس بعدها بازنشست شد ولی در دوران حضورش در دولت، شرکتهای بسیاری را مشاهده کرد که برای برنده شدن قراردادهای دولتی، در مناقصهها شرکت میکردند. زمانی که از او نظرش درباره دیوید استوارد را پرسیدند، گفت: «من شرکتهای تحت مالکیت اقلیتهای بسیاری را دیدهام که به واشنگتن آمدند و قصد داشتند به خاطر اقلیت بودن خود امتیازی بگیرند. (البته که در حال حاضر هم امتیازات گوناگونی به گروههای حاشیهای جامعه آمریکا داده میشود.) آنها در بیان درخواستهایشان توضیح نمیدادند که چه شایستگیها و توانمندیهایی دارند که به موجب آنها باید در مناقصه برنده شوند. من با بسیاری از این دست پیمانکاران مواجه شدهام و کارمان به جایی نرسیده است. من خودم از گروههای اقلیت هستم و به همین دلیل تحتتاثیر چنین خطابههایی برای امتیازدهی قرار نمیگیرم. آنها فقط شنیدهاند که اداره کسب و کارهای کوچک قصد کمک به گروهها و شرکتهای در حاشیه مانده را دارد. آنها اینجا میآیند و پس از معرفی خود درخواست کمک میکنند. شیوه کار به این صورت نیست. وجه تمایز افرادی مانند دیوید استوارد همین است. زمانی که او به اداره ما آمد، خواهان قراردادی بر اساس توانمندیهایش بود نه جایگاه اجتماعی و محرومیتهایش.»
فرانک راموس توضیح میدهد: «طی سالهای فعالیتم، افراد بسیاری را دیدهام که با دستانی پنهان در دستکش اینجا آمدند و گفتند که نیازمند کمک من هستند. از آنها میپرسیدم که چه کار میکنید؟ به عنوان مثال میگفتند که مهندس سیستمها هستند. پاسخ میدادم که مهندس بودن مزیت نیست، هزاران نفر مهندس سیستمها هستند. هیچوقت قصد نداشتم از روی تحقیر با کسی صحبت کنم. اما به یاد دارم که چقدر تحتتاثیر افراد متمایزی مانند دیوید استوارد قرار گرفتم. زمانی که او نزد من آمد، توضیح داد که یک مهندس سیستمهاست و فکر میکند توانایی ارائه راهکاری به ما را دارد. انگار همین دیروز بود که میدیدم چقدر دیوید برای کار خود آماده است. او دقیقا میدانست که چه چیزی میخواهد. او نیاز به مقداری کمک داشت و در عین حال آماده بود که خدمتی برای مشتریان خود فراهم کند.»
تکیه دیوید بر شایستگیها و توانمندیهای خود از آن جهت برجستهتر به نظر میرسد که بیشتر قراردادهای آنها با نهادهای دولتی ایالات متحده است و انتظار رایج از چنین کسب و کاری این است که روابط و امتیازات بسیاری داشته باشد. اما هر کجا که روابطی به دست آوردهاند، بر اساس تجربیات مثبت گذشته و سیاست شرکت آنها برای کسب رضایت ۱۰۰درصد مشتریان است. داخل شرکت نیز همین شایستهسالاری به چشم میخورد. اکثر مدیران ارشد کنونی شرکت، کسانی هستند که در سالهای نخست بنیانگذاری آن، شروع به همکاری کردهاند. بیشتر آنها برای فعالیت در این شرکت، از شغلهای خود استعفا داده بودند و با حقوقی بسیار پایین و دریافت سهام به جای آن مشغول به کار شدهاند. دیوید در انتخاب آنها به رنگ پوست و طبقه اجتماعیشان توجهی نمیکرد و مهارتها و پتانسیلهایشان به اضافه اصول اخلاقیشان را مدنظر قرار میداد. آنها نیز گفتهاند که دلیل پذیرش پیشنهاد شغلی دیوید مشاهده تخصص کاری او به همراه پتانسیل رشد شرکت بوده است.
برگرفته از کتاب: قلب و روح