پارازیت: نقصی در قضاوت انسان

ezgif.com-gif-maker (6)

کتاب پارازیت، فرصتی برای مطالعه دیدگاه‌‌‌های دنیل کانمن، برنده نوبل اقتصاد در سال 2002 است. کانمن که پیش از این با کتاب تفکر، سریع و آهسته و همچنین همکاری در کتاب سقلمه شناخته می‌‌‌شد، متخصص روان‌شناسی قضاوت و تصمیم‌گیری و همچنین اقتصاد رفتاری است. او در کتاب جدیدش، کنکاشی تحول‌‌‌آفرین روی چرایی قضاوت‌‌‌های بد انسان و راهکارهای قضاوت بهتر داشته است.

فرض کنید که دو پزشک در یک شهر، تشخیصی متفاوت درباره بیماری بیماران یکسان داشته باشند؛ یا دو قاضی که در یک دادگستری، احکامی بسیار متفاوت برای جرائمی یکسان صادر کنند. فرض کنید که کارشناسان استخدام یک شرکت، پس از مصاحبه با متقاضیان به تصمیماتی ناهمسان برسند؛ یا هنگامی که یک شرکت به بررسی شکایت‌‌‌های مشتریان می‌‌‌پردازد، تصمیم نهایی بستگی به این داشته باشد که چه کسی تلفن را پاسخ داده است. حال فرض کنید که همین پزشک، همین قاضی، همین کارشناس استخدام یا همین متخصص پشتیبانی مشتریان تصمیماتشان در صبح و بعدازظهر با هم فرق کند، یا وابسته به دوشنبه یا چهارشنبه بودن. اینها مثال‌‌‌هایی از پارازیت هستند: تغییرپذیری در قضاوت‌‌‌هایی که باید یکسان باشند.

در کتاب پارازیت، دنیل کانمن، الیور سیبونی و کاس سانستین اثرات زیان‌‌‌آور پارازیت را در حوزه‌‌‌های مختلف از جمله پزشکی، حقوق، پیش‌بینی اقتصادی، علم مناظره، کفالت، حفاظت از کودکان، استراتژی، ارزیابی عملکرد و گزینش کارکنان نشان می‌دهند. هر جا که قضاوت هست، پارازیت هم وجود دارد. با این حال، در اکثر مواقع افراد و سازمان‌ها از آن ناآگاه هستند. آنها پارازیت را نادیده می‌‌‌گیرند. با چند درمان ساده، افراد می‌توانند هر دو عامل پارازیت و سوگیری را کاهش داده و در نتیجه تصمیم‌گیری‌‌‌های بهتری داشته باشند. پارازیت نیز مانند دو کتاب تفکر، سریع و آهسته و سقلمه پر از ایده‌‌‌های اصیل به همراه بینش‌‌‌های پژوهش‌‌‌محور است؛ دو عاملی که باعث شده بودند کتاب‌‌‌های پیشین کانمن به جز تحول‌‌‌آفرینی و تغییر نگاه مخاطبان، تبدیل به پرفروش‌‌‌ترین‌‌‌های نیویورک‌تایمز شوند. پارازیت توضیح می‌دهد که چگونه و چرا انسان‌‌‌ها مستعد پارازیت و خطا در قضاوت هستند و چه راهکاری در مواجهه با آن می‌توانند اتخاذ کنند.

 

دوباره فکر کن

ezgif.com-gif-maker (5)

«این (کتاب). این کتاب درست برای همین الان است. بله، یادگیری نیازمند تمرکز است. اما دور ریختن آموخته‌‌‌ها و یادگیری مجدد تمرکز بسیار بیشتری می‌‌‌خواهد؛ باید جسارت را به آسایش ترجیح دهید. در دوباره فکر کن، پژوهش‌‌‌ها را با هنر داستان‌‌‌گویی می‌‌‌آمیزد تا به ما کمک کند ماهیچه‌‌‌های عقلانی و احساسی را تقویت کنیم؛ همان‌‌‌هایی که برای کنجکاو ماندن کافی به منظور تغییر واقعی جهان نیاز داریم. من هیچ‌گاه این‌‌‌چنین نسبت به آنچه نمی‌‌‌دانم، امید نداشته‌‌‌ام.» این جملات نظر برنه براون، استاد روان‌شناسی و رهبری سازمانی دانشگاه هیوستون و نویسنده کتاب پرفروش نیویورک‌تایمز با نام جسارت رهبری است.

آدام گرانت، استاد روان‌شناسی سازمانی دانشگاه وارتون و نویسنده کتاب‌‌‌های پرفروش بده و بستان و اصیل‌‌‌هاست. او در کتاب اخیر خود با نام دوباره فکر کن، به تشریح هنر بازنگری انتقادی می‌‌‌پردازد: یادگیری تردید درباره عقاید خود و باز کردن ذهن به روی احتمالات جدید؛ توانمندی خاص و کمتر مورد استفاده‌‌‌ای که می‌تواند راه شما را به سمت تعالی در کار و خردمندی در زندگی باز کند.

گرانت خود توضیح می‌دهد که این کتاب زمینه‌‌‌ساز اطلاع یافتن از نادانسته‌‌‌هاست. به عبارتی، هر تلاش ذهنی ما برای شناختن وجه جدیدی از جهان و حقیقت است. با این حال، مانع بزرگی که در مسیر یادگیری ما وجود دارد، این است که نادانسته‌‌‌های ما بسیار بیشتر از دانسته‌‌‌های ماست و مهم‌تر آنکه از بسیاری از نادانسته‌‌‌هایمان اطلاع هم نداریم که بخواهیم به جست‌وجویشان برویم. تغییر باورها و فراموش کردن آموخته‌‌‌های پیشین که مانند مانع و لنگری در ناخودآگاه ما منجر به موانع دید می‌‌‌شوند، یکی از مهم‌ترین گام‌‌‌هاست که می‌توان با مطالب این کتاب آنها را پیمود.

به طور معمول، هوش به توانایی تفکر و یادگیری اطلاق می‌شود. اما در جهانِ در حال تغییر امروزی، مجموعه مهارت‌‌‌های شناختی دیگری وجود دارد که اهمیتشان حتی از تفکر و یادگیری نیز بیشتر است: توانایی بازتفکر و عبور از آموخته‌‌‌ها. بسیاری از ما در زندگی روزمره خود آسایش اقناع را به تلاطم‌‌‌های ذهنی ناشی از شک ترجیح می‌‌‌دهیم. ما حتی به طور معمول و ناخودآگاه به دنبال تایید باورها و دیدگاه‌‌‌های کنونی خود هستیم. به باورهایی گوش می‌‌‌دهیم که حس خوبی به ما می‌دهند. باورهای متفاوت ما را وادار به تفکر و بازنگری می‌کند و از آن می‌‌‌گریزیم. ما مخالفت‌‌‌ها را به عنوان تهدیدی برای منیت خویش می‌‌‌دانیم، نه فرصتی برای یادگیری. به جای آنکه سراغ کسانی برویم که فرآیندهای فکری ما را به چالش می‌‌‌کشند، اطراف خود را با همفکرانمان پر می‌‌‌کنیم.

در نتیجه بسیار پیش از آنکه استخوان‌‌‌هایمان شکننده شوند، باورهایمان شکننده می‌‌‌شوند. ما همان‌طور فکر می‌‌‌کنیم که واعظان برای دفاع از عقاید مقدس می‌‌‌کوشند، همان‌طور که بحث‌‌‌کنندگان برای اثبات اشتباهات طرف مقابل تقلا می‌کنند و همان‌طور که سیاسیون برای جلب حمایت کمپین راه می‌‌‌اندازند. شیوه تفکر ما اغلب با دانشمندانی که به دنبال حقیقت هستند، تفاوت بسیار دارد. هوش، درمان نیست و در بسیاری از مواقع یک نفرین است: بسیار خوب بودن در تفکر باعث می‌شود که در بازتفکر، بدتر شویم. هرقدر باهوش‌‌‌تر شویم، به همان اندازه نسبت به محدودیت‌های خویش کورتر خواهیم شد.