ابزار سیاستگذاران یا موتور محرک اقتصاد؟
ایران کشوری است پهناور، دارای پتانسیل بینظیر در دسترسی به کریدورهای بینالملل دریایی و ریلی و...، منابع سرشار انرژی، دریای منابع اولیه و پس از دهه ۸۰ پر از مهندس تحصیلکرده. اینجا با توجه به شرایط اقلیمی و بیآبی، حتی کشاورزی هم از بستر صنعتی شدن امکان بقا و توسعه دارد. برای راهاندازی یک واحد صنعتی پس از امکانسنجی و دانش فنی به هر آنچه نیاز هست، ایران از آن برخوردار است. همین موضوع هم بستر شکلگیری بسیاری از صنایع بزرگ شده است. در فولاد، سیمان و پتروشیمی جزو اصلیترین و بزرگترین تولیدکنندههای دنیا هستیم و در بعضی از آنها حتی صاحب دانش فنی انحصاری. بعضی صنایع مانند خودرو هم تنها نام صنعت را دارند و خبری از تکنولوژی، صادرات و رقابت جهانی نیست. پس صنعت اصلیترین موتور محرک اقتصاد است اما از اینجا به بعد نقش مدیریت و حکمرانی در سیاستگذاریها و سوگیری پررنگ میشود.
در هر کدام از این صنایع وقتی با دید تخصصی و علمی نگاه کنیم، نشانههای بزرگ و گاهی عجیب از اشتباهات میبینیم. گاهی در برخی صنایع مثل صنعت سیمان و کاشی و سرامیک اسیر افزایش تناژ و میزان تولید شده که بعد از چند سال با چند برابر ظرفیت مازاد تقاضا روبهرو میشویم. گاهی از استراتژیک بودن محصول غافل میشویم و افزایش میزان تولید آن به تاخیر میافتد که در بحبوحه تحریمها نگران کمبود آن میشویم و خطوط تولید را برای جبران کمبود تغییر میدهیم مثل بنزین پتروشیمی. گاهی با فشار نمایندگان محلی چند کارخانه را در نزدیکی هم احداث میکنیم که بازار یکدیگر را تحت تاثیر قرار میدهند مثل بازار شمال غرب سیمان کشور. گاهی صنایع آببر را در بیآبترین نقاط کشور راهاندازی میکنیم که فولادسازی در یزد از جمله آنهاست.
اگر بخواهیم گزندهتر بنویسیم شاید بتوان قید گاهی را هم حذف کرد و در اکثر تصمیمات کلان ایراداتی از این دست پیدا کرد. از نظر میزان تولید جزو بزرگترین تولیدکنندگان فولادیم اما در صنعت فولاد ضدزنگ (استیل) حرفی برای گفتن نداریم و بازار داخل از جنس هندی و چینی پر است؛ از بزرگترین تولیدکنندههای محصولات پتروشیمی هستیم اما بسیاری از سادهترین رزینها وارد کشور میشوند و گاهی در بازار بسیار کمیاب هستند. بیش از ۱۰۰ نوع سیمان داریم اما تنها ۱۵ نوع در ایران تولید میشود که همان هم تقاضای مناسب ندارد. از بزرگترین تولیدکنندههای محصولات لبنی غرب آسیا هستیم اما نه مصرفکننده از قیمتها رضایت دارد و نه امکان حفظ پایداری تولید و صادرات برای تولیدکننده فراهم است. حالا برمیگردیم به سوال ابتدای متن که آیا وضع صنعت کشور مطلوب است؟
صنعت در ایران از منظر پتانسیل تولید و توسعه بازار ظرفیت بسیار خوبی دارد اما از نظر سیاستگذاری شرایط آن بسیار وحشتناک است و دومی همان چیزی است که عموم جامعه آن را لمس میکنند. بخشنامههای غیراصولی، تغییر دائم قوانین، مکانیابیهای اشتباه با رویکرد سیاسی و منطقهای، سرکوب مکرر قیمتها با روشهای مختلف حتی در بورس کالا، استفاده از دستور، دستور و باز هم دستور برای برقراری ارتباط با صنعتگران، مجازات فعالان شناسنامهدار با اهرم مالیات و... همگی تنها در پکیج مدیریت کلان صنعت ایران دیده میشود نه جای دیگر. اما علت این نحوه مدیریت چیست؟ مگر مدیران کشور در همین ایران ما زندگی نمیکنند که تا این حد بیگانه از فضای عمومی کشور هستند؟! ریشه این اتفاقات را در بستر تصمیمسازی مدیران یا برای مدیران باید جستوجو کرد. در یک اقتصاد تورمی خواه ناخواه رانت توزیع میشود؛ دارندگان رانت برای حفظ منافع خود شبکهسازی میکنند و در مراکز تصمیمسازی فعال میشوند. نهادهای انتخابی برای انتخاب مجدد نیاز به رای حوزه انتخابی دارند و چیزی بهتر از استقرار یک واحد صنعتی با نیروی کار بالا، آنها را در کسب رای بعدی کمک نمیکند. وقتی اقتصاد صنعت به هر دلیل داخلی یا خارجی با تغییر در پارامترهای اثرگذار مثل قیمت مواد اولیه، عرضه کم یا تقاضای جدید روبهرو میشود، مدیران برای حفظ موقعیت خود و در کوتاهمدت برای کنترل شاخصهای قیمتی بازار بلافاصله دستور به کاهش قیمت میدهند. بارها دیدیم که مسوولان تعزیراتی اکیدا افزایش قیمت مثلا فلان شوینده یا ماده لبنی را غیرقانونی اعلام میکنند و تولیدکننده را تهدید به برخورد قضایی میکنند اما بعد از چند هفته هم قیمت بالا میرود و هم تولیدکننده پروندهدار میشود! متاسفانه آنچه برای تصمیمساز از همهچیز مهمتر است حفظ موقعیت لحظهای خود و منافع حامیان خود است و نه نگاه بلندمدت برای منافع ملی کشور. به همین دلیل کمترین سهم در تصمیمگیریها را صنعتگران واقعی دارند. کمتر میبینید مدیری از سرکوب قیمتها اظهار نگرانی کند مگر جایی که رانت سنگین عدهای به خطر بیفتد، در حالی که سیاستگذاری صحیح ضوابط دیگری دارد. آینده بازار به اندازهای مبهم است که حتی تاجران خارجی امکان ارزیابی بازار و قوانین ایران را ندارند تا بتوانند با برنامهریزی از بازار ایران محصولات مورد نیاز خود را تامین کنند. اگر به سرنوشت آن همه نوآوری X و بومیسازی Y و... نگاه کنیم، میبینیم بخش عمدهای از آن غیر فعال شده و متولیان و صاحبانشان کشور را ترک کردهاند یا سرخورده و ناامید نگران آینده هستند. زیرا سرمایهگذار، سرمایه خود را در جایی قرار میدهد که پیشبینیناپذیری تا این حد زیاد نباشد و تغییر پی در پی قوانین، تعرفهها و بخشنامهها سرمایهاش را از بین نبرد. در این فضا تولیدکننده دانش فنی هم با قیمتهای دستوری و غیرمنطقی مواجه میشود که عملا دانش فنی ایجاد شده را بیاثر میکند، چون بسیاری از نوآوریها به کاهش قیمت منجر میشود و وقتی قیمت را قبلا سرکوب کردهاند، استفاده از آن توجیهی ندارد اما بخشی هم توانستهاند با شناسایی محصولاتی که کمتر در کانون توجه صاحبان تصمیمگیری قرار دارند، راه خود را پیدا کرده و توسعه یابند. این گروه همچنان چراغ اخباری از آن دست که در بند اول آمده است را روشن نگه داشتهاند. اما چندان در معرض افکار عمومی نیستند تا حس رضایتمندی عمومی را تقویت کنند و همچنان سوال بیجواب آن چیزی است که در عنوان این مطلب آورده شد.