مدیریت یا رهبری سازمان؟

از آن زمان تاکنون مدیریت چه به شکل سنتی و چه به شکل علمی دوره تکامل خود را طی کرده و در دوره‌های مختلف دانشمندان با ارائه تئوری‌های نو و نهادینه کردن آنها مفاهیمی از مدیریت بیان کرده‌اند. البته در بررسی سیر تاریخی، تحول عظیم در علم مدیریت در قرن هفدهم میلادی همزمان با انقلاب صنعتی کاملا مشهود بوده و خودنمایی می‌کند.

در این دوره رشد سریع جمعیت و ضرورت ایجاد بازارهایی برای تامین نیاز جامعه و عرضه کالاهای مصرفی تحول عظیمی در بخش صنایع به وجود آورد و بالطبع اداره کردن آن صنایع امکان‌پذیر نبود مگر با ارتقای دانش و مهارت مدیریتی.

درگذر زمان با توجه به‌ضرورت توسعه اقتصادی، توسعه صنعتی و ارتقای استانداردهای زندگی با مدنظر قرار دادن استفاده بهینه از منابع، افزایش بهره‌وری، افزایش کیفیت‌ها و کاهش هزینه و سایر عوامل تئوری‌های جدید مدیریت متناسب با شرایط روز ارائه‌شده است. به‌گونه‌ای که در نظریات نوین مدیریت، نگرش سیستمی، نگرش اقتضایی و در سال‌های اخیر نگرش استراتژیک رواج یافته و اکثر سازمان‌ها و بنگاه‌ها تلاش می‌کنند این نوع مدیریت را در مجموعه خود جاری‌سازی کنند. مفهومی طی دهه‌های اخیر در سبک مدیریت با عنوان سبک رهبری شکل ‌گرفته و بر اساس آن رهبران سازمان‌ها را افرادی معرفی می‌کنند که پیشاپیش گروه ایستاده و با بهره‌گیری از مهارت‌ها و توانایی‌های خود به گروه کمک می‌کنند تا به اهداف موردنظر دست یابند. گفته می‌شود رهبر فردی است که می‌کوشد دیگران را به سمت هدف مشخص سوق دهد. رهبران از طریق پرورش شهود و بصیرت مدیران و کارکنان نسبت به آینده، جهت حرکت را مشخص می‌کنند. رهبران موانع را با الهام‌بخشی مرتفع می‌سازند. رهبران خطرپذیر هستند و اغلب خود را در معرض خطرات قرار می‌دهند. در اکثر مفاهیم، رهبری را سطح عالی در مدیریت معرفی کرده و رهبری و مدیریت را مقابل یکدیگر قرار می‌دهند. اما به نظر می‌رسد خارج از این مفاهیم واقعیت سازمان‌ها کاملا از یکدیگر متفاوت بوده و متناسب با شرایط حاکم در هر سازمانی ترکیبی مکمل از رهبری و مدیریت باید اعمال شود و میزان اعمال هر یک از روش‌های فوق بسته به سازمانی است که بناست کار کند و این موضوع در بنگاه‌های مختلف متفاوت است.

فارغ از سبک‌های رهبری معرفی‌شده، زمانی راس هرم در یک شرکت می‌تواند مجموعه تحت اختیارش را رهبری کند که مدیران میانی آن شرکت اعمال مدیریت در بخش‌های مختلف کنند. برنامه‌ریزی، اجرا، تعقیب برنامه‌ها، کنترل اجرای برنامه و بازنگری در آن توسط این دسته از مدیران پیگیری می‌شود و اینجاست که فضای مناسب برای رهبری در سازمان فراهم می‌شود. البته بلوغ کارکنان هم امری است که نباید آن را نادیده گرفت.

سازمانی را که اصول جذب، آموزش و ابتدایی‌ترین الزامات کارکنان در آن رعایت نشود، چگونه می‌توان رهبری کرد؟

سطح پایین دانش، مهارت، تعلق سازمانی و مسائلی ازاین‌دست نشان از عدم بلوغ سازمان‌ها داشته که این دسته از سازمان‌ها بیش از رهبری نیازمند مدیریت هستند. ازاین‌رو قبل از تعیین روش اداره سازمان، مدیران فارغ از زیبایی مفاهیمی که طرح می‌شوند باید با تکیه‌بر واقعیات سازمانشان عمل کنند و متناسب با بلوغ بنگاه روش اداره آن را از حیث نسبت اعمال رهبری یا مدیریت تعیین کنند. یک سازمان بالغ که در وهله اول جذب کارکنان آن کاملا اصولی و با رعایت همه جوانب امر صورت گرفته، آموزش لازم به نیروها در خصوص وظایف محوله داده ‌شده، کارکنان آن دارای مهارت‌های موردنیاز شغلشان هستند، تعلق سازمانی در حد بالاست، مدیران میانی توان علمی، کارشناسی، مهارتی، ادراکی، حل مسائل و... مدیریت حوزه تحت اختیار خود را داشته باشند و در مجموع سازمان بالغ باشد، می‌تواند روش عمده اداره آن با سبک رهبری باشد؛ در غیر این صورت متناسب بافاصله سازمان با بلوغ سازمانی باید ضمن تلفیق سبک اداره مدیریتی و رهبری میزان هرکدام را واقع‌بینانه تعیین و اعمال کرد.