مشکلات کارکنان، مشکل شرکت است؟

برخی مدیران به طور کامل احساسات و مشکلات شخصی کارکنان را نادیده می‌گیرند و تلاش می‌کنند همه چیز را براساس عقل و منطق خشک پیش ببرند. در سوی دیگر، تعدادی از مدیران را به یاد می‌آوریم که از تجربه خاص خود صحبت می‌کردند. آنها گاهی چند روز کامل را فقط صرف صحبت کردن از احساسات، زخم‌ها، رویاها، حساسیت‌ها و محرک‌های روانی کارکنان کرده بودند. به عنوان مثال، در وضعیت شبیه جلسات مشاوره روان‌شناسی، هر یک از اعضای تیم، از ترس‌ها و علایق خود صحبت می‌کرد.

گاه به یک واژه، یک لحن کلام خاص یا یک رفتار حساسیت داشتند و باعث می‌شد که آرامش خود را از دست بدهند و نتوانند بهترین تصمیم‌گیری یا رفتار را داشته باشند. چنین جلسات یا دوره‌هایی باعث شده بود اعضای تیم‌های کاری درک بهتری از یکدیگر داشته باشند، به همبستگی و همدلی بیشتری برسند و هم گوینده‌ها و هم شنونده‌ها به شناخت بالاتری برسند و رفتارهایشان آگاهانه‌تر شود.

با این حال، واضح است که مدیریت وضعیت روحی و ذهنی تک‌تک اعضای یک تیم کاری، می‌تواند چالشی دشوار برای مدیران باشد. رهبران سازمانی به قدر کافی مشغله و مسوولیت دارند که تمام‌وقت آنها را درگیر نگه دارد. در نتیجه اغلب فرصت و انرژی کافی برای رسیدگی به زندگی شخصی کارکنان خود ندارند؛ فارغ از آنکه در بیشتر موارد تمایلی هم به این کار ندارند و بسیاری از تلاش‌ها ممکن است دخالت در حریم شخصی کارکنان تلقی شود.

با این حال، نسل‌های جوان‌تر کارکنان مانند نسل زد و نسل هزاره نسبت به نسل‌های پیشین، بیشتر به شادکامی و روحیه خود بها می‌دهند. به همین دلیل، مدیرانی که سلامت روانشناختی آنها را نادیده می‌گیرند، ریسک کمی نمی‌کنند.

«اریک اولسون»، یکی از مربیان دوره‌های رهبری سازمانی در انجمن باوِر است. او دریاسالار بازنشسته نیروی دریایی ایالات متحده است و اهمیت همدلی در تیم‌سازی را زمانی درک کرده که فرماندهی نیروهای عملیات ویژه این کشور را بر عهده داشته است. او مسوولیت گروهی از جنگجویانی را بر عهده داشت که تقریبا هیچ‌گاه احساساتشان دیده یا درک نمی‌شود.

هرگاه که اولسون از فرماندهان ارشد نیروهای ویژه درباره وضعیت افراد پس از سال‌ها ماموریت سوال می‌پرسید، آنها به طور معمول می‌گفتند که چقدر تیم‌های آنها عالی هستند و چقدر به آنها افتخار می‌کنند. اما زمانی که او و همسرش به مقرهای مختلف عملیات سفر می‌کردند و با سربازان و به‌ویژه همسران آنها صحبت می‌کردند، چنین تصویر گل و بلبلی مشاهده نمی‌کردند. او متوجه شد که نوعی «فرسودگی در حاشیه» نیروهای عملیات ویژه وجود دارد.

اولسون برای بررسی موضوع، یک کارگروه ویژه با نام «تیم‌های احساس‌کننده» تشکیل داد که ۹ ماه تمام به ملاقات و مصاحبه با سربازان، همسران آنها، فرزندانشان و حتی معلمان فرزندانشان می‌رفتند. آنها مواردی از جدایی بدون طلاق، خشونت خانگی بدون گزارش پلیس، کودکان درگیر در دعوا یا اخراج شده از مدرسه، رفتارهای پرریسک در زمان مرخصی از عملیات و حتی اقداماتی از خودکشیِ گزارش‌نشده پیدا کردند. این وضعیت به قابلیت‌ها و انسجام تیم‌ها لطمه می‌زد.

کارگروه ویژه همچنین پی برد که برخی سیاست‌ها و رفتارهای فرماندهی نیروهای موسوم به «فُک دریایی» منجر به فرسودگی نیروها می‌شود. در نتیجه، سیاست‌های جدیدی به اجرا درآمد که هدفشان بهبود طیف وسیعی از مشکلات بود که باعث تضعیف اعتماد، تحلیل روحیه، فقدان وضعیت بهینه آموزش و تمرین، ایجاد جدایی‌های خانوادگی بیش از حد و بی‌ثبات‌ کردن وضعیت سازمانی می‌شدند.

به عنوان مثال، یکی از مهم‌‌ترین عوامل استیصال نیروها، فقدان ثبات و قابلیت پیش‌بینی برنامه‌های کاری بود. اولسون به یاد می‌آورد که برخی از نیروهای ارشد به او می‌گفتند: «من حاضر هستم سه یا حتی چهار مورد از پنج کریسمس بعدی را در عملیات باشم، اگر فقط به من بگویید که کدام‌یک را در خانه هستم و پس از آن نیز برنامه را به هم نریزید.» مشخص شد که یکی از بزرگ‌ترین عوامل استرس کارکنان زمانی بود که به عنوان مثال یک سرباز باید از افغانستان به خانه بازمی‌گشت و برای مدت مرخصی خود با خانواده‌اش برنامه سفر به دیزنی‌لند ریخته بودند ولی به یکباره مدت حضور آنها در عملیات تمدید می‌شد.

به طور معمول، هیچ‌یک از نیروها ناراحتی و اعتراض خود را به این وضعیت بروز نمی‌داد. بنابراین، یکی از سیاست‌های جدید اولسون، موظف کردن فرماندهان در تمام سطوح به پیش‌بینی‌پذیری برنامه زمانی بود. اگر یک برنامه تصویب می‌شد، بدون اجازه سطح بالاتر فرماندهی، هیچ گونه تغییری در آن مجاز نبود.

علاوه بر آن، نیروهای ویژه تحت حمایت طیف گسترده‌ای از روان‌شناسان، متخصصان تغذیه، مربیان تمرینات فیزیکی و فیزیوتراپ‌ها قرار گرفتند که سلامت و آمادگی جسمانی و روانی آنها اصلاح شود. پس از این تغییرات، روحیه نیروها بهبود یافت و تعداد طلاق، رفتارهای پرخطر و خودکشی کم شد. اولسون می‌گوید: «ساده بود. فقط ما به قدر کافی توجه نمی‌کردیم.»

برگرفته از کتاب «مسیر رهبری سازمانی» نوشته جمعی از شرکای ارشد شرکت مشاوره مک‌کینزی